عرض شد رجوع به حضرت مهدی(عج) به معنای رجوع به حقیقتی است که «السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ» است و این به معنی رجوع به مرتبهای از وجود است که منشأ وجود همهی مخلوقات میباشد و شخص حضرت مهدی(عج) حامل این مقاماند و این مقام، باطن آن حضرت را تشکیل میدهد و تمام حرکات و سکنات و گفتار حضرت حکایتِ آن مقام است. مقامی که جایگاه اصلیاش به تعبیر پیامبر خدا(ص) در ساق عرش است.(312) حضور در ساق عرش به این معنا است که آنها در محل تجلی اسماء الهی قرار دارند. برای نظر به این مقام باید نظر به «وجود» انداخت و متوجه مراتب وجود شد و در این راستا جایگاه عالیترین مرتبهی وجود در عالم خلق را که همان مقام واسطهی فیض است، درک نمود. و این نقطهی آغازی است برای عبور از فرهنگ وَهمی غرب و ایجاد تمدن اسلامی که بستر تفاهم و وحدت جامعه خواهد بود.
حضرت آیتالله جوادی در شرح روایت «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَار»(313) که رسول خدا(ص) میفرمایند: علی با حق است و حق با علی، میرود هر كجا كه او برود؛ میفرمایند:
معمولاً باید این ضمیر «یدُورُ» را به حق برگرداند. نه به علی(ع). اگر این حق، آن حق مطلق باشد که در آنجا کسی راهی ندارد تا دور بزند. آن مقام، کعبهی کسی نیست، طائف نمیطلبد. و اگر حقِ مقید است و حقِّ ظهور امکانی است؛ این یا همتای علی(ع)است، یا پایین تر از علی.(ع)
حق دو قسم است. یکی حق مطلق است که این حقِ مطلق، مقابلش عدم است، نه باطل! آن حقِ مطلق چون یک امر نامتناهی است، مقابل نامتناهی، شیء باطل نیست؛ لیس محض است. مقابل (الله) باطل نیست؛ چون تقابل حق و باطل، تقابل عدم و ملکه است. باطل چیزی است که فاقد وصف حق است و می توانست واجد باشد... اینکه در قرآن آمده: «ذلک بأنّ الله هوالحق» آن حق، مقابل ندارد، چیزی هم در حریم او نمی گردد... آن حقی است که عدم، مقابل اوست و نه باطل.
از آن مرحله که تنزّل کردیم؛ می شود حق در مقام ظهور، این همان است که در سورهی مبارکهی آل عمران فرمود: «الحق مِن ربّک» نه «الحق مع ربّک». پس دو تا حق داریم؛ یکی حقی که عین ذات است، و حقی که ظهور خدا، فعل خدا و صادر از خداست. این حق یا صادر اول است، یا صادر ثانی. اگر صادر اول باشد که همان انسان کامل است، در آن نشئه، دیگر فرقی بین این چهارده معصوم نیست، همگی یک نورند. در زیارت جامعه وقتی ما به پیشگاه اینها عرض ادب میکنیم، شما یک نور بودید، چون آنجا، جای کثرت نیست. و یکی هم یکِ عددی نیست! آنجا اصلا عدد راه ندارد.
اگر انسان به آن مرحله رسید و خلیفهی آن ذات شد، این حقی که در مقام ظهور و در مقابل فعل پدید آمد، این حق در مدار آن انسان کامل دور می زند. این حق یعنی «حجة الله»؛ یعنی اگر کسی خواست بفهمد اراده فعلی خدا به چه سمت است و به چه تعلق گرفته و حکم خدا و دستور خدا چیست، امر و نهی و تبشیر و انذار و وَعد و وَعید و مهر و قهر خدا چیست. ببینید «علی(ع)» چه می گوید. اگر کسی خواست بفهمد فلان عقیده، حق است یا باطل، باید ببیند عقیدهی علی(ع)چیست، فلان مطلب، حق است یا باطل، باید ببیند عقیده و اخلاق و رفتار علی(ع)چیست، این است که این حقِ مقام ثانی، که مقام فعل خداست، «یدور مع عَلِی حیث ما دارَ عَلِی». این ضمیر (یدُور) به حق برمیگردد، نه به علی(ع)- یعنی حق میگردد آنجا که علی میگردد - .
البته در قوس صعود از آن جهت که بشر عادیاند، مکلفاند، باید اطاعت کنند، امتثال کنند؛ حق محورند. هرچه که از باطنشان به ظاهرشان رسیده است، آن را میشناسند، عمل میکنند و در راه او شهید هم میشوند.
اینکه قرآن را می بوسند، بر بالای سر میگذارند، در قوس صعود است؛ اینکه حجر الاسود را میبوسند و استلام میکنند در قوس صعود است؛ وگرنه در قوس نزول، اول این انسان کامل است، بعد ظهورات دیگر الهی. اول اوست، بعد فرشتهها؛ اول اوست، بعد علوم دیگر.(314)
با توجه به سخن حضرت آیتالله جوادی«حفظهالله» معلوم شد از چه جهت امامان در قوس نزول مظهر کامل اسماء الهیاند و چرا با رجوع به حضرت مهدی(عج) باید به حق رجوع کرد و به باطل پشت کرد و از زندگی در مجاز به زندگی حقیقی سیر نمود.