تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

ظهور حق در مظاهر

جامعه‌ی اسلامی وقتی بالفعل واقع می‌شود که به وحدت حقیقی دست یابد و از طریق احکام عالم غیب مدیریت شود، مثل آن که روح شما بدن شما را مدیریت می‌کند، اگر روح از بدن منقطع شود یک لاشه‌ی بی‌جان است. پس کثرت‌ها اگر در حاکمیت وحدتِ حق در آمد، زنده هستند و در آن صورت در وحدت حقیقی قرار دارند. فلاسفه در تعریف نفس ناطقه می‌گویند: «النفس كمال الأول لجسم طبیعی آلی ذی حیوة»(192) یعنی نفس، کمال اول برای جسمِ زنده‌ای است که با آلات و ابزار - مثل دست و چشم- فعالیت می‌کند. در این تعریف نظر به جسم دارند از آن جهت که دارای حیات است، یعنی نفس را باید در همین جسمِ زنده ملاحظه کرد وگرنه در یک انتزاع ذهنی با مفهوم نفس سر و کار داریم و نه با وجود آن. یعنی همین بدنِ زنده‌ی شما نفس است، اشکال مرحوم شهید مطهری به افلاطون اشکال به جایی است. چون افلاطون می‌گوید حضور نفس در بدن مثل حضور روغن در کنجد است. اشکال مرحوم مطهری این است که سخن افلاطون یک نوع دوگانگی بین نفس و بدن را در عالم خارج القاء می‌کند در حالی‌که چنین نیست، همین‌طور که بین حضرت حق و مخلوقات، جدایی و دوگانگی نیست، مگر در انتزاع ذهنی. نفس ناطقه همان جسم آلی ذی حیاتی است که شما با آن روبه‌روئید. جسم آلی یعنی دست من که شما می‌بینید در حرکت است، این جسم آلی، «نفس است در این موطن». درست است که در تحلیل ذهنی می‌گوئید که نفس است که این دست را به حرکت می‌آورد، اما این در تحلیل ذهن است، در خارج این‌طور نیست. همین‌طور که در خارج این‌طور نیست که یک خدا داشته باشیم و یک مجموعه آیات الهی در کنار خدا. خداوند در این موطن به این آیات ظهور می‌کند هرچند خداوند محدود به موطن عالم ماده نیست. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَا مَ فَقَدْ أَخْلَی مِنْهُ»(193) هرکس بگوید خدا در کجاست، خدا را در ضمنِ مخلوق قرار داده و اگر کسی بگوید خدا بر کجاست، درون آن شیئ را خالی از خدا پنداشته است. در حالی که خدای بی‌نهایت نه در ضمن مخلوقات است و نه درون مخلوقات از حضور خداوند خالی است. حضرت حق وجود مطلقی است که تمام این عالم، مظاهر او است. مواظب باشید افلاطونی فکر نکنید. متوجه باشید عالَم مظاهر و آیات خدا است به این معنا که حق با اسماء‌اش به جمال مخلوقات در صحنه است، نه این‌که کنار مخلوقات باشد، به تعبیر حضرت امام خمینی(ره):
«نفس تمام منازل وجود را سیر نموده و در مرتبه‌ی اَدنی با دانی است و در مرتبه‌ی فوق و غیب با آنچه غیب است، غیب است و در نهایت دنائت و در نهایت اعلائیت است؛ چون نمونه‏ای از توحید «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأسْمَاءَ كُلَّهَا» است و متعلم به تمام اسماء حق؛ اعم از تنزیهیه و تشبیهیه است. پس چنان‌كه او عالم غیب الغیوب است، هكذا نفس هم چنین است و چنانكه او «یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأعْیُنِ»،(194) هكذا نفس چنین است و چنانكه او به مخلوقاتش عالم بالرضاست، هكذا نفس چنین است و چنان‌كه لا یعزب عنه شی‏ء، نفس نیز چنین است و چنان‌كه یكی از اسماء حق این است كه: «یا مَن عَلا فی دُنوّه و یا مَن دنا فی عُلوّه» هكذا النفس عالٍ فی دُنوّه و دانٍ فی عُلوّه، و اصل محفوظ در سیر این سلسله قوا و عمود جمیع مراتب وجود، نفس است‏.»(195)
در رابطه با چنین حضوری برای خداوند، در دعا اظهار می‌دارید: «سُبْحَانَ مَنْ هُوَ فِی‏ عُلُوِّهِ‏ دَانٍ‏، سُبْحَانَ مَنْ هُوَ فِی دُنُوِّهِ عَالٍ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ فِی إِشْرَاقِهِ مُنِیر»(196) بلندمرتبه است خدایی که در عین متعالی‌بودن، پائین است، منزه است خدایی که در عین پائین‌بودن بالا است، بلندمرتبه است خدایی که در اشراق و تجلی خود روشنی‌بخش است. خداوند در مقام عالی به همان شکل عالی حاضر و ظاهر است و در مقام دانی نیز به همان شکل ظاهر است و همه‌جا جز او در صحنه نیست. همین‌طور که فرمودند: «هکذا نفس»، نفس نیز به همین شکل حضور و ظهور دارد. پس نفس ناطقه در این عالم همین جسمِ ذی حیات است، یک چیزی منهای جسم ذی حیات نیست. در تحلیل ذهنی همین‌طور که شما فرش را از گل‌هایش جدا می‌کنید، می‌توانید نفس را از جسم جدا تصور کنید، ولی در خارج نه فرش از گل‌هایش جدا است - همین گل‌ها پشم‌های فرش را تشکیل داده‌اند- و نه نفس ناطقه چیزی جدای از جسمِ ذی حیات است، جسم ذی حیات در این مرتبه همین نفس است.
حضرت حق در جمال اولیاء، همان حق است که به صحنه آمده است، این موضوع در امامان معصوم(ع) به طور مطلق صدق می‌کند و در اولیائی مثل حضرت امام(ره) به صورت نازله. پس اگر به دنبال حق هستیم باید آن را در مظاهر بیابیم و نه در ذهن خود و بر این اساس عرض می‌شود امروز حق در مظهری مثل حضرت امام در صحنه است. و نسبت ما با افراد باید بر این مبنا باشد كه آیا آن افراد و آن گروه‌ها در ذیل شخصیت حضرت امام(ره) هستند یا نه، آن هم در ذیل شخصیت امام با تمام جامعیتی که ایشان دارند، پس كسی که فقط به جنبه فقهی حضرت امام رجوع دارد، این فرد به حضرت امام رجوع نداشته است و معلوم نیست می‌خواهد جامعه‌ی امروز ما را در کدام مسیر سوق دهد.