قرآن در شب قدر به قلب مبارک امام زمان(عج) به همین صورت نازل میشود، قرآن یک مقام اجمالی دارد و یک مقام تفصیلی. مستحب است در نمازهای واجب، سورههای قدر و توحید را بخوانیم، تا با سورهی قدر متوجه مقام اجمالی قرآن باشیم و با سورهی توحید، متوجه جنبهی وحدانی حقایق اشراقی بشویم. در سورهی توحید متوجه میشویم تمام حقیقت در یک چیز مستغرق است، این معرفت، معرفت بسیار بالایی است، آیا امروز دنیا متوجه این نوع معرفت هست؟ آیا فرهنگ جهان در این حد هست که بفهمد همهی حقیقت در مرتبهای وحدانی، به صورت جامع در یک شب برای قلبِ آماده تجلی میکند و کتاب مکتوب -یعنی قرآنی که در عرض 23 سال نازل شد- صورت تفصیلی آن حقیقتی است که در شب قدر نازل شده است؟ تازه آنچه در شب قدر نازل میشود نسبت به مقام احدیت الهی، جنبهی تفصیلی دارد، به همین جهت در سورهی دخان پس از آنکه میفرماید: ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، میفرماید: «فِیهَا یُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِیمٍ»(140) در آن شب هر امر حکیمی به تفصیل در میآید. وقتی ما عقیده داشتیم که حقایق در مقام اجمال و تفصیل هستند و همان مقامی که نسبت به مرتبهی مافوق خود در مقام تفصیل است، نسبت به مرتبهی مادون خود در مقام اجمال قرار دارد، میتوانیم امروزمان را درست تبیین کنیم و شخصیت و اندیشهی حضرت امام را در همین دستگاه بنگریم. شما وقتی میتوانید از شب قدرتان درست استفاده کنید که اعتقاد داشته باشید شب قدر حقیقتی است که ظرفیت نزول همهی حقایق را یک جا در خود دارد و قرآن در وصف آن شب میفرماید: «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ»(141) در آن شب ملائکه و روح در رابطه با همهی امور نازل میشوند. این اعتقاد زمینهی استفاده از شب قدر میگردد و اینکه پذیرفتهایم هیچ چیزی نیست که در چنین شبِ جامعی نازل نشود، اعتقاد توحیدی ما را نشان میدهد. توحید یعنی وقوعِ حقیقت در یک جامعیتِ اَحدی و اینکه همهی کثرات رجوع به یک حقیقت دارند.
اعتقاد به اینکه حقیقتی وحدانی در این عالَم هست و همهی کثرتها به آن متصل است، قلب را از کثرتها به سوی آن حقیقتِ وحدانی عبور میدهد و آماده میکند تا با آن حقیقت مرتبط شود و از انوار پروردگارش بهرهمند گردد. اعتقاد به توحید بدون نظر به اشراق، معنی حقیقی توحید را که جامع همهی کمالات است به یگانگی، در بر ندارد. امام کاظم(ع) در دعای خود عرضه میدارند: «اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ أَطَعْتُكَ فِی أَحَبِّ الْأَشْیَاءِ إِلَیْكَ وَ هُوَ التوحید»(142) خدایا من تو را در دوستداشتنی ترین چیزها یعنی توحید، عبادت میکنم. وقتی چنین عقیدهای نسبت به توحیدِ خداوند داشتید، که او جامع کمالات است در عین اَحدیت، طوری نسبت به مقام توحیدی شب قدر برخورد میکنید که ملکوتتان آمادهی تجلی انوار ملائکه و روح میگردد. عمده آن است که با عقیدهای صحیح و ملکوتی، شب قدر را درک کنیم، آنهم درکی اشراقی و حضوری. و معلوم است که هرکسی نمیتواند توحیدِ شب قدر را درک کند. ادراک شب قدر به آن معنا است که انسان بتواند به کمک قلبش آن توحید را که همهی امور را در یک شب جمع کرده بیابد. از امام صادق(ع)روایت هست که: «مَنْ اَدْرَكَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِها فَقَدْ اَدْرَكَ لَیْلَةَالْقَدْر»(143) هركس فاطمه(س) را چنانكه شایستهی مقام اوست، درك كند، شب قدر را درك كرده است. یعنی مقام توحیدی حضرت زهرا(س) قدرت فهم مقام توحیدی شب قدر را به انسان میدهد. در شب قدر با نور آن توحیدی که به صورت اجمال بر قلب شما تجلی میکند میتوانید در طول سال در برخورد با اموری که پیش میآید، مطابق آن نور عمل کنید و به این صورت آن نور را به تفصیل درآورید.
مقام معظم رهبری«حفظهالله» با درک توحید اجمالی شخصیت امام توانستهاند در رویدادهایی که پیش میآید آن اجمال را به تفصیل در آورند و خود را در ذیل شخصیت امام نگهدارند و از این طریق نیروهای مذهبی را در ذیل شخصیت امام در وحدت و یگانگی نگه دارند و بین خودشان و نیروهای مذهبی یک نحوه تفاهم بهوجود آورند و اگر توحید اجمالی شخصیت امام توسط ایشان درک نشده بود هیچکدام از این برکات پیش نمیآمد و لذا در جاهایی که عدهای بنا را نگذاشتند تا در ذیل شخصیت امام قرار بگیرند به نتایج مطلوب نرسیدند.
خداوند در اولین آیه از سورهی هود میفرماید: «كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِیمٍ خَبِیرٍ» این قرآن کتابی است که آیاتش در یک مقام، به صورت جامع قرار دارد و سپس از طریق وَحی در 23 سال به تفصیل در میآید، و از طرفی اهل البیت(ع) با نظر به نور باطنی آیاتی که در 23 سال نازل شده، قرآنِ تفصیلشده را با تفصیل بیشتر به بشریت میرسانند. همان چیزی که حضرت موسی(ع) متوجه هستند تا كنار آنچه از وحی الهی بر قلب مبارک آن حضرت میرسد، حضرت هارون(ع) قرار گیرد و وَحی الهی را که از یک جهت در مقام تفصیل آن حقیقتی است که نزد خدا است و از جهت دیگر در مقام اجمال است نسبت به آنچه باید به مردم برسد، به تفصیل آورد. مثل کاری که امیرالمؤمنین(ع) میکنند و قرآن را به نطق در میآورند.
تفصیل حقیقت اجمالی وَحی الهی، عاملی میشود تا مردم آن حقیقت را قبول کنند و قلبشان در مقابل وحی الهی نرم شود. همین طور که ما با جمال امام حسین(ع) اسلام را بیشتر میتوانیم احساس کنیم و بپذیریم، زیرا حرکات و سکنات حضرت سیدالشهداء(ع) همان قرآن است که به تفصیل آمده و این یک قاعده است که اجمال قرآن بدون تفصیل اهلالبیت(ع) ظهور نمیکند. در همین راستا امیرالمؤمنین(ع) وقتی خواستند با خوارج محاجّه کنند به ابن عباس فرمودند بر اساس سنت پیامبر(ص) با آنها محاجّه کن. چون قرآنِ اجمالی دارد که هرکس میتواند به شکلی به آن متمسک شود ولی در سنت و سیرهی رسول خدا(ص) آن اجمال به همان صورتی که شایسته است به تفصیل در آمده.
درست است که حضرت هارون پیامبری هستند که هیچ شریعتی نیاوردهاند ولی چون اولاً: متوجه مقام باطنی و اشراقی شریعت حضرت موسی(ع) هستند و ثانیاً: میتوانند در مقام تفصیل آن شریعت قرار گیرند، پس بسیار ارزش دارند و این نشان میدهد، دین فقط از طریق کسانی که به حقیقت دین وصلاند به تفصیل میآید و تصدیق میشود وگرنه عقیم میماند. با توجه به همین قاعده، رجوع به آثار مکتوب و سیرهی عملی حضرت امام خمینی(ره) لازم است، به این معنا که باید شایستگیهای قلبی و اخلاقی مخصوصی در ما ایجاد شود که بتوانیم در ذیل آن شخصیت قرار بگیریم و عامل تفصیل آن مکتب بشویم.
آثار مکتوب و سخنان و اعمال امام همه از اول اشاره به حضور تمدنی معنوی در عالم دارد. در شرحی که بر فصوصالحکم محیالدین و مصباحالانس فناری دارند بهخوبی معلوم میشود؛ اولاً: برای ادارهی جهان باید تمدنی در میان باشد که جنبههای عرفانی بشر را نیز تغذیه کند، ثانیاً: خودشان صاحب کشف و اشراقاند و در بعضی موارد تفاوتی بین کشف و اشراق حضرت امام با محیالدینبن عربی بهچشم میخورد.(144) البته این تفاوت فرق میکند با تفاوت نظری که علماء در مباحث فلسفی و یا در سایر علوم نظری با هم دارند، در رجوع به کشف عرفا تفاوت در وسعت کشف است و آمادگی برای تجلی خاص و بر این مبنا دو سالک، صاحب دو تجلی میشوند. وقتی عرض میکنم «در آثار مکتوب و سیرهی عملی حضرت امام جلوهای از اشراق را میبینیم» به این معنا است که تجلیات خاصی بر قلب ایشان رسیده که در عین در برگرفتن تجلیات سایر عرفا، جهتگیری و وسعت خاصی دارد. همین طور که قرآن در عین تصدیق کشف سایر انبیاء، نسبت به سایر کتب آسمانی، «مهیمن» است. میفرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْكُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ»(145) و ما این كتاب را به حق به سوی تو فرو فرستادیم در حالیكه تصدیقكنندهی كتابهای پیشین و مهیمن و حاكم بر آنهاست پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل كرده حكم كن و از هواهایشان پیروی مكن.