تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

سرآغاز تفکر

در مورد جایگاه انقلاب اسلامی و شخصیت حضرت امام خمینی - که می‌تواند مبنای تفکر ما در این زمان در امور سیاسی و اجتماعی و فلسفیباشد- بحث در رابطه با مبنایی است که همچون هوا همه‌ی اطراف ما را در برگرفته و به همین جهت بدون آن‌که بتوان مثل یک لیوان به آن اشاره کرد، باید در ساحتی قرار گرفت که بتوان آن را احساس نمود. عمده آن است که متوجه باشیم ما در زندگی خود به مبنایی نیاز داریم که آن مبنا باید «وجودی» و «حضوری» باشد و به همان صورت که حقایقِ وجودی و حضوری را جستجو می‌کنیم، به دنبال مبنایی باشیم که از طریق شخصیت امام به ما عرضه می‌شود.(12) به همین جهت تأکید می‌کنیم که موضوع مورد بحث ما در این جلسات موضوعی نیست که بتوان با فکر انتزاعی به‌دست آورد، موضوعِ مورد بحث ما مبادی فکر است، آن چیزی که تا آن را احساس نکنیم فکر شروع نمی‌شود، چیزی است ناظر بر فکر، که فکر بر اساس آن شروع می‌شود و جلو می‌رود، اشاره به عالَمی است که ملاک پذیرش و عدم پذیرش سخن‌ها است.
نظر به شخصیت امام ما را متوجه آن نوع مبادی می‌کند که باید داشت. هرچند در ذیل شخصیت آن مرد الهی مدت‌ها طول می‌کشد تا با عبور از عهد غربی و رجوع به او با همدیگر مرتبط شویم و مطابق آن مبادی که روح و روان ما را در برمی‌گیرد با یکدیگر سخن بگوئیم و نسبت به سخنان همدیگر فکر کنیم تا ارتباط ما مثل ارتباط‌هایی نباشد که ساعت‌ها الفاظی را به‌کار می‌بریم که نشانه‌ی بی‌فکری است.
تا ما عالَم همدیگر را نپذیریم نمی‌توانیم با همدیگر همسخن شویم و زبان مخصوص تفکر را به میان آوریم و در همین راستا برای رسیدن این نسل به عالَمی مشترک، خداوند شخصیت حضرت امام را پرورانده است. در سال‌های اخیر تجربه کرده‌ایم آن‌جایی که شخصیت امام خمینی(ره) مبادی تفکر ما قرار می‌گرفت بهترین ارتباط‌ها و هم‌دلی‌ها به صحنه می‌آمد.(13)
بنده سعی می‌کنم تا آن‌جا که می‌توانم احساسِ مورد نظرم را طرح کنم، با این‌که در حین بحث، استدلال می‌کنم ولی به چیزی بالاتر از نتایجی که با استدلال طرح می‌شود نظر دارم، به جهت این‌که عموماً ارتباط ما با طبقه‌ای است که اهل تفکر و استدلال ‌است به روش استدلالی جلو می‌رویم، هرچند نظر به فرهنگی داریم که قرآن در توصیف آن می‌فرماید: «إِنَّ فِی ذَلِكَ لَذِكْرَی لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ»(14) آیه‌ی مذکور می‌گوید: در عالم، حقایق و سنت‌هایی هست که آن حقایق می‌توانند متذکر انسانی باشند که با قلب خود در صحنه‌اند و یا گوش‌ خود را به موضوعات می‌سپارد در حالی‌که عملاً با این کار در مقام ناظرِ بر حقایق قرار می‌گیرد. در هر حال در ابتدای امر لازم است عرایضم را با استدلال ارائه دهم هرچند وقتی موضوع احساس شد استدلال از محل خود خارج می‌شود، همان‌طور که شما با استدلال متوجه بدیهیات خود نیستید و به راحتی و بدون استدلال آن‌ها را احساس می‌کنید.(15) قرآن به مخالفان خود که در محدوده‌ی برهان و استدلال هستند و نه در محدوده‌ی احساس و شهود، می‌فرماید: ای پیامبر به آن‌ها بگو در رابطه با انکار نبوت دلیل و برهان بیاورید. «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ»(16) بگو اگر راست می‌گوئید برهان خود را بیاورید، ولی خود قرآن در حدّ استدلال با آن‌ مردم سخن نمی‌گوید بلکه آن‌ها را دعوت می‌کند تا حقیقت را درک کنند.
در حال حاضر اکثر ما طوری هستیم که گمان می‌کنیم با تفکرِ انتزاعی و استدلال به همه‌ی مطلب می‌رسیم و موضوعات را در همان حد دنبال می‌کنیم. برای بنده در سال‌های قبل این سؤال پیش آمده بود که چرا خداوند در قرآن مانند افلاطون و ارسطو برهان‌هایی برای خداشناسی نیاورده است. علامه طباطبائی(ره) می‌فرمایند: حتی یک آیه در قرآن در رابطه با اثبات خدا نداریم و آیه‌ای هم که می‌فرماید: «لَوْ كانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»(17) نیز در رابطه با ربوبیّت خداوند و اقتضایی است که ربوبیّت خداوند در ارسال رسولان دارد. به همین جهت در چند آیه بعد می‌فرماید: ما قبل از تو پیامبری را نفرستادیم مگر آن‌که توحید و معنویت خدا را به او وحی کردیم. علت آن‌که نباید صرفاً خدا را به روش فلسفی ثابت کرد آن است که در روش استدلالی تنها به مفهوم خدا آگاهی می‌یابیم در حالی‌که مفهوم خدا غیر از وجود خداست، باید جان انسان‌ها خدا را احساس کند. آری شیخ الرئیس در مقابل منکرین، برهانِ امکان و وجوب را تدوین کرد تا دفع شبه کند ولی خدای شیخ الرئیس همان خدایی است که پیامبر خدا(ص) متذکر آن بودند. اگر طرفِ شما محدود به اندیشه‌ی انتزاعی است چاره‌ای ندارید که با همان روش با او سخن بگوئید، این غیر از آن است که به آن روش دلخوش باشیم. در ابتدا برای تعلیم باید براساس آمادگیِ طرفِ مقابل سخن گفت. مثل این‌که ما در علوم تجربی مدل می‌سازیم تا ذهن دانشجو را به موضوع نزدیک کنیم ولی بعداً باید مدل را کنار گذاشت تا دانشجو خودِ واقعیت را تجربه کند.