هدف آن است که فضای بحث إنشاءالله در این افق جلو برود که زمانهی خودمان را درست تحلیل کنیم و اتصالش را به گذشتهی دینیمان پیدا کنیم تا بتوانیم حضور آن را نیز در آیندهی خود ارزیابی نماییم. در این فضا اعتقاد ما این است که حضرت امام(ره) یک نقش تاریخی دارند. به این معنا که تاریخ حقیقی ما را به ما میدهند نه اینکه در عین بیتاریخی، کمکهایی و تذکراتی به ما بدهند. یک وقت شما از مسیر تاریخِ نورانی خود بیرون افتادهاید و برای عمیقتر نشدن فاجعه تلاشهایی میکنید - مثل حرکتهای مذهبی که در عین حاکمیت فضای مدرنیته انجام میگیرد- ولی یک وقت انسانهایی به صحنهی جامعه میآیند تا جهت و مسیر حرکت را به تاریخ توحیدی سوق دهند. در این رابطه بود که عرض شد با انقلاب اسلامی در زمان ما یک «فتوح تاریخی» واقع شد و در دل آن حادثه، حیات نوینی برای ملت ما بهوجود آمد و تاریخ جدیدی شروع شد.
تا قبل از 15 خرداد سال 42 تاریخ ما تاریخی است در ذیل نظام شاهنشاهی. قانون اساسی مشروطه شاه را پذیرفته و در آن تاریخ کسی نمیتواند بگوید شاه میخواهیم چه کنیم. در شعارهای انقلاب مشروطه و یا در شعارهای نهضت ملیشدن نفت هیچ صحبتی در رابطه با عبور از نظام شاهنشاهی در میان نیست. اما در 15 خرداد سال 42 با به میانآوردن مردم، ارادهای ظاهر میشود که باید به مردم رجوع کرد و عملاً در چنین فضایی مردم از شاه و نظام شاهنشاهی عبور میکنند،(319) به همین جهت هم شاه وارد میدان شد و روبهروی ملت ایستاد. به ارتش دستور داده بودند گلولهها را از سینه به بالا بزنند، روحیهی نفی نظام شاهنشاهی جلو آمد تا کشتار میدان ژاله در 17 شهریور سال 1357 واقع شد و منجر به کشتاری فجیع گشت، به طوری که گفته میشد شاه گفته بود: من با 4 میلیون مردمِ ایران میتوانم حکومت کنم، به این معنا که آماده است بیش از دو سوم مردم ایران کشته شوند. چون متوجه بودند تمام موجودیت نظام شاهنشاهی در خطر است و روح جدیدی به میان آمده که نظام شاهنشاهی را به چیزی نمیگیرد، هرچند در سال 1342 هنوز وقت آن نشده بود که به طور علنی نظام شاهنشاهی نفی شود ولی معلوم بود که تعارضِ پیش آمده یک تعارض مبنایی است و به جای حاکمیت امیال شاهنشاه، بر حاکمیت حکم خدا اصرار میشود.
آن فتح تاریخی که در 15 خرداد سال 42 با حاکمیت خون بر شمشیر، شروع شد و به پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد، عین فتحی است که در صدر اسلام واقع گشت. تا قبل از ظهور اسلام، جامعه با نظام ارزشی مخصوص به خود به سر میبرد ولی با آمدن اسلام، موضوعِ ایمان و شرک و حق و باطل به میان آمد. قبل از ظهور اسلام مثل بعد از آن، هم آدم راستگو داشتیم، هم آدم دروغگو، ولی با طرح شرک و ایمان جهت تاریخی جامعه تغییر میکند و جامعه وارد تاریخ دیگری میشود که به آن فتوح تاریخی میگوئیم. چون با طرح نظامی که ارزش را به ایمان میدهد، دیگر جایی برای ابوسفیان نمیماند و او در شرایط پیشآمده تمام هویت اجتماعی خود را بر باد رفته میبیند و به این جهت همهی تلاش خود را میکند تا اسلام پای نگیرد. دیگر دعوای بین بنیامیه و بنیهاشم در میان نیست که امکان ادامهی حیات بنیامیه با همان هویت قبلی در میان باشد. قبلاً بنی هاشم سقایت حجاج را به عهده گرفته بودند و عموماً آدمهای درستکار و دلسوزی بودند ولی امویان بیشتر سرمایهدار و دنیا دوستانی بودند که از موقعیت مکه به نفع خود استفاده میکردند ولی در هر حال بنیامیه و بنیهاشم در نظام ارزشی جاهلیت در کنار هم زندگی میکردند، هرچند بنیهاشم سعی میکردند اصول اخلاقی رعایت شود ولی این کارها تاریخ آن ملت را عوض نکرد مثل این که در غرب آدم خوب و آدم بد داریم اما غرب از نظر تاریخی در ذیل اومانیسم قرار دارد.
در «فتوح تاریخی» یک نوع زندگی جدید معنا پیدا میکند. به گفتهی دکتر شریعتی: ابوسفیان خوب میفهمید که «لا إله إلاّ الله» یعنی ابوسفیان تو دیگر وجود نداری، زیرا این شعار یک شعار عادی نیست، شرایط هویتبخشی جدیدی را به عالم و آدم بخشیده. کیسینجر میگوید: همهی بدبختیهای ما از روزی به وجود آمد که آقای خمینی در ایران پیروز شد.
فتوح تاریخی که با پیروزی انقلاب اسلامی شروع شد، دو شاخصه دارد، یکی رجوعِ به حق و دیگری عبور از باطل در هر لباس و در هر صورتی که هست. همیشه علماء دین همین را میخواستند اما تنگناهای تاریخی امکان تحقق عملی آن را به آنها نمیداد. حتی با این که آیت الله بروجردی تلاش کردند شاه نواب صفوی را به قتل نرساند، و با اینکه شاه به ظاهر قول داد او را به قتل نرساند ولی به قول خود عمل نکرد و آیت الله بروجردی هم هیچ کاری نمیتوانستند بکنند. همهی علمای بالله در ذیل حضرت مهدی(عج) قرار دارند و نظر به امام زمان(عج) یعنی نفی هر حاکمیتی که به کفر گرایش دارد و از این جهت هیچ فرقی بین علماء دین نیست. اما «تنگناهای تاریخی» مانع آن کاری میشد که مایل بودند انجام دهند. خداوند شرایطی را به وجود آورد که «فتوح تاریخی» ما به دست حضرت امام(ره) انجام شد و خداوند این شایستگی را در ایشان دید. همینطور که مقام معظم رهبری«حفظهالله» در رابطه با بیداری اسلامی در منظقه - به عنوان یک فتح تاریخی- میفرمایند: «ارادهی خداوند به بیداری ملتها تعلق گرفته است و قرن اسلام و عصر ملتها فرا رسیده سرنوشت کل بشریت را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد».(320)
عرض کردم فتوح تاریخی که با حضور حضرت امام شروع شد دو شاخصه داشت؛ یکی رجوعِ به حق به صورتی فعّال و دیگر عبور از باطل، آنهم به صورتی زنده و فعال. در رابطه با رجوعِ به حق کتابهای حضرت امام گواه روشنی است، زیرا در 500 سالهی اخیر سابقهی اینطور نوشتن در سیرهی علماء بسیار کم بوده که فقیهی با سرمایهی فقاهتی اینچنین روشن، مباحث فلسفی و عرفانی را با این عمق و وسعت به میان آورد، و زمینهی فهم آیات و روایات را به صورتی بیسابقه وارد نظام فکری جامعه نماید.(321) کتاب بحارالأنوار مرحوم مجلسی، گنجینهی بسیار ارزشمندی است ولی با کتاب بحار نمیشود تاریخ جدیدی را به میان آورد. حضرت امام در همان دوران جوانی کتابهایی مینویسند که درست در فردای پیروزی انقلاب اسلامی میتوان به کمک آن کتابها تاریخ جدید را تغذیه کرد و جلو برد. این نوع حضور برای رجوع به حق، فرق میکند با نوشتههای سایر علماء، در این نوشتهها بنا است انسانی ساخته شود که بتواند با آن نوشتهها انقلاب را ادامه دهد و به کمک آنها رجائی و چمران تربیت شوند.