آیتالله حسنزاده در شرح کتاب مصباح الانس گاهی یک جمله را بیش از بیست جلسه تکرار میکردند و شرح میدادند، در هر جلسه احساس میکردند هنوز مطلب برای طلاب حضوری نشده و در جلسهی بعد از زاویهای دیگر روی آن جمله میماندند. طلبهای که با ذهن حصولی خود موضوع را دنبال میکرد در آخر هر جلسه فکر میکرد کار تمام است و تعجب میکرد چرا ایشان در جلسهی بعد ادامهی متن را شروع نمیکنند، به ایشان ایراد گرفته بود که کمی مطالعه کنید تا بتوانیم جلو برویم. فکر میکرد آقا مطالب بعد را مطالعه نکردهاند در حالیکه روش برخورد با متون عرفانی و موضوعات عرفانی که عالَم انسانها را مدّ نظر دارد به این شکل است که باید آنقدر زاویههای جدیدی برای مطلب گشوده شود تا موضوع مورد بحث، حضوری گردد و مخاطب بتواند آن موضوع را احساس کند. آیتالله حسنزاده«حفظهالله» متوجه بودند هنوز موضوعِ مورد بحث، حضوری نشده و تلاش میکردند مخاطبشان موضوع را احساس کند. بنده نیز خواهشمندم شما هم عجله نکنید که هرچه زودتر مطلب را تمام کنم. ذهن انتزاعی که به معرفت حصولی راضی است حرص میخورد که چرا طرف اینهمه به موضوع زاویه میدهد، چرا با یک صغری و کبری و تشکیل یک قضیه، نتیجه نمیگیرد. در حالیکه فکر میکنم اگر بخواهم با عقل حصولی با شما سخن بگویم ناخواسته بسیاری از زوایای بحث مورد غفلت قرار میگیرد زیرا با روش حصولی بسیاری اوقات نمیتوان موضوعاتی را طرح کرد که با قلب حضوری امکان طرح آن هست و عملاً زبانِ طرح چنین موضوعاتی ظهور نمیکند.(20)
به نظر بنده با اندک تأمل در شخصیت حضرت امام(ره) میتوان دریافت، دین و دنیای امروز ما، تنها در افقی که حضرت امام نمایانندهی آن هستند به شکوفایی میرسد و این است سلوکی که حضرت امام به همه نمایاندند و شهدا بهتر از بقیه آن را فراگرفتند و به آن بلوغ و رشد روحانی و معنوی دست یافتند و ماوراء احزاب چپ و راست، راه را تشخیص دادند، آنها متوجه راهی شدند که انسانها را به «وقتِ حضور» دعوت میکند و از افق ظلمانی غرب آزاد مینماید. شهدا بهخوبی متوجه بودند به عالَمی نیاز دارند که همهی زندگی و تفکر خود را معنا کنند و آن را در شخصیت امام یافتند و لذا تمام وجود خود را در اختیار آن عالِم عالَمدار قرار دادند.
در زمان دفاع مقدس با بعضی از بسیجیها روبهرو بودیم که با عالیترین مدارک از آمریکا به جبهه میآمدند و حرفشان این بود که حضرت امام عالَمی را به بشرِ امروز پیشنهاد میکند که در آن عالَم انسان به حضور حق میرود، چیزی که در کتاب و درس و مدرسه بهدست نمیآید. خود امام در آن غزل مشهور خود میفرمایند:
در میخانه گشائید به رویم شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم(21)
همهی مردمی که امام را میشناختند بهخوبی منظور امام را در این غزل متوجه شدند، میدانستند ایشان میخواهند از روح دیگری خبر بدهند که ماوراء مشهورات زمانه بود وگرنه ایشان همیشه اهل مسجد و مدرسه بودند و میدانند برای فهم دین باید با علم حصولی و مدرسه کار را شروع کرد. میخواستند به مخاطبین خود بگویند افق خود را در جای دیگر قرار دهید. «وقت حضور» آن حالت خاصی بود که رزمندگان در حین دفاع مقدس، احساس میکردند، مکتب امام(ره) همان معنویت یا «وقت حضور» را پیش میآورد. احوالات شهدا جنس آن عالَمی بود که امام آورده بودند و شهدا تشخیص دادند شرایطی پیش آمده که میتوانند در آن وقتِ حضور، حیات خود را معنا ببخشند و فکر میکنم موضوع چفیهی مقام معظم رهبری«حفظهالله» نیز از همین قرار است که آن وقتِ حضور و اتصال به عالَم شهدا هرگز از نظرها محو نشود تا ملت بتواند تاریخ خود را به جلو ببرد. این چفیه یک نوع وفاداری به شهدا است ولی نه وفاداری آکادمیک بلکه وفاداری در عین باقیماندن در وقتِ حضور جبههها.
«کییرکگور» در رابطه با اینکه بعد از او اندیشهی حضوری او را به اندیشهی حصولی تبدیل میکنند میگوید: دریغا! میدانم كه سرمایهی افكارِ مرا كسی به ارث میبرد كه تاكنون بهترین چیزهای عالم را به ارث برده است و آن «استاد و مدرس» است که چون این خطوط را بخواند در او اثر نمیكند، بلكه آن را هم به یك درس تبدیل میكند.(22) «کییرکگور» متوجه است دینداری با «وقت حضور» همراه است، همان چیزی که حضرت سید الشهدا(ع) در کربلا به بهترین شکلِ ممکن نمایان کردند. حضرت همهی تلاش خود را معطوف به این امر نمودند که چیزی جز «وقتِ حضور» در صحنهی کربلا حاکم نشود، به همین دلیل به هیچکس نمیفرمودند به میدان برو، اصحاب و یاران بودند که میآمدند اذن میگرفتند و تقاضا مینمودند که به مقابله با دشمن وارد شوند و حضرت تنها میفرمودند: اگر میخواهی برو. کربلا را چنین روحیهای ساخت تا انسانها در فضای احساسِ حضور در محضر حق عمل کنند. اسلام یعنی همین و خداوند به رسول خود(ص) میفرماید: «فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ»(23) تو فقط مذکِّر و یادآورندهای تا هرکس از درون خود به حضور آید. اگر متوجه چنین حقیقتی باشیم هر جملهای که بگوئیم جهتِ به حضورآوردن مخاطب است تا خودش حقیقت را در خود احساس کند و این بیشتر با نشاندادن و مثالزدن حاصل میشود و نه با دانستن. کاری که قرآن با طرح قصهی انبیاء الهی به بهترین شکل نمایانده است.
بحث ما در این چند جلسه این خواهد بود که میتوان در حال حاضر در هندسهی فکری خود به دو نکته توجه داشت: یکی شخصیت اشراقی حضرت امام و دیگری رجوع به اندیشهی حضرت امام در راستای رجوع به حضرت ولی عصر(عج). امیدوارم به مدد الهی بتوانم با پیداشدن مخاطبانِ خاصِ این بحث، این دو نکته را روشن کنم.