زندگانی حضرت امام خمینی(ره) دارای جهات گوناگونی است و از مهمترین ابعاد آن، حیات فلسفی عرفانی ایشان است كه به دلیل آمادهنبودن جامعه جهت ورود به اصالت وجود، بیش از دیگر زوایای شخصیت ایشان در پردهی ابهام مانده و ناگفتههای فراوانی را در خود جای داده است. لازم دیدم مروری گذرا بر این وجهه از حیات علمی داشته باشم تا معلوم شود چرا ما بر حکمت صدرایی از یک طرف و به شخصیت اشراقی حضرت امام از طرف دیگر تأکید می کنیم.
مرحوم امام«قدسسره» مدت چهار سال شرح منظومهی سبزواری را در محضر آیت الله رفیعی آموخته و با توجه به بیان شیوا و متقن ایشان و عمق فكری به گونهای مطالب این كتاب را فرا گرفتند كه در حكمت متعالیه از استاد بینیاز شده و بیش از چند روزی در درس اسفار مرحوم رفیعی شركت نكردند و به مطالعهی اسفار و مباحثهی آن با مرحوم آیت الله حاج میرزا خلیل كمرهای بسنده نموده و از اساتید به نام در حكمت متعالیه گردیدند. امام راحل در سالهای 1307- 1314 شمسی شرح فصوص الحكم، مصباح الاُنس و بخشهایی از فتوحات مكّیه و منازل السائرین را در خدمت مرحوم آیتالله حاج شیخ محمد علی شاهآبادی تحصیل نمودند. و عمده استفادهی حضرت امام در علوم معنوی و عرفانی نزد ایشان بوده است. مرحوم شاهآبادی بزرگ مردی است كه در شكلگیری شخصیت روح خدا در ابعاد گوناگون آن، از عرفان گرفته تا سیاست، نقشی اساسی ایفا نموده است، خصوصیات اُنس این مرید و مراد از توان این چند سطر خارج و شایستهی تفحّص و تعمّق فراوان است.
تدریس حكمت متعالیه در حوزههای علمیه فراز و فرود فراوانی داشته و دورانی كه امام راحل«قدسسره» به تدریس عرفان و فلسفه صدرایی همت گماردند، بسیاری از كجاندیشانِ حكمتستیز، دشمنی با حكمت متعالیه و دشنام به صدرالمتألّهین را دستمایهی سودای عوامفریبی خویش ساخته و ملاصدرا را صدرُ الْكَفَره میخواندند، امام را نیز به كنایه تكفیر نموده و غم و اندوهی كه از هتاكی این سنگاندیشگان در جایجای گفتهها و نوشتههای آن روح ملكوتی بهجا مانده است، نشان از ناگفتههای فراوان دارد.(423) اینان از خود نپرسیدهاند كه چگونه درك معنای یك «استصحاب» نیازمند سالها تحقیق است، ولی فهم صدها آیه و روایت توحیدی، درخور لحظهای درنگ و تأمّل نیست؟ مگر نه این است كه حكمت متعالیه حاصل تعقّل و موشكافیهای فرزانگانی است كه عمر گرانبهای خویش را به كندوكاو در درك حقیقت هستی و واقعیت مبدأ و معاد سپری كردهاند؟! اگر تكفیركنندهی صدرا هم می خواست در آیات و روایات تدبر کند، ناچار بود برای رسیدن به حقیقتِ توحید بیش از صدرا بیندیشد و برای تفهیم آن افزون بر اسفار بنویسد تا شاید به بخشی از مفاهیم بلند یك آیه یا روایتِ توحیدی دست یابد و گوشهای از معنای آن را دریابد و به بهانهی آنكه فلسفه ریشه در یونان داشته و به دور از مبدأ وحی و روایات معصومان(ع) نشو و نما یافته، تفكر در اساس هستی را بیفایده و زاید نینگارد. اگر بدان جهت كه یونانیان و پهلویان قبل از ما در فكر شناخت هستی و آفرینندهی موجودات بودهاند، باید شناخت هستی و شناخت خالق آن را رها کرد، باید از علم توحید و نیل به حقایق مبدأ و معاد نیز در گذشت.
از آنجا كه تدریس فلسفه و عرفان در آن دوران مستلزم تحمل صدمات فراوان بوده و از لحاظ منافع ظاهری و وجههی اجتماعی نیز جالب توجه نبوده است، عدهی كمی حاضر به تدریس و همچنین یادگیری این علوم بودهاند و آنان نیز كه به این عرصه قدم میگذاشتند سعی در پنهاننمودن آن داشتهاند؛ به همین جهت سیر تدریس این علوم به طور عموم و در مورد حضرت امام نیز كه مورد بحث ما میباشد، خالی از ابهام نیست، ولی با توجه به آنچه در حال حاضر در دست است، حضرت امام«قدسسره» پیش از حدود سال 1308 شمسی به تدریس كتب صدر المتألّهین اشتغال داشتهاند و یك دوره اسفار به غیر از مباحث جواهر و اعراض، و بخشهایی از آن را به صورت مكرر و بیش از سه دوره شرح منظومه تدریس فرمودهاند.
ایشان در حوزهی عرفان نظری و عملی، شرح فصوص و مصباح الاُنس و منازل السائرین را سالها به صورت خصوصی تدریس فرمودهاند كه از چند و چون این دروس اطلاع دقیقی در دست نیست.
از آنجا كه دروس فلسفی و عرفانی حضرت امام«قدس سره» غالباً به صورت خصوصی تدریس گردیده است، حتی بسیاری از شاگردان ایشان نیز از چند و چون آن اطلاع ندارند به عنوان مثال آیت الله جعفر سبحانی كه یكی از شاگردان قدیمی حضرت امام«قدسسره» در فقه و اصول میباشند، پیرامون دروس فلسفی و عرفانی امام چنین میگویند: امام اسفار را تا بحث علت و معلول تدریس كردند... معاد را هم یك بار برای افراد زبده تدریس كردند و ما را هم خبر نكردند... هركس گفته كه ایشان درس عرفان گفته ایشان را نشناخته است. امام عرفان را برای هركسی تدریس نمیكرد. فقط مقدمات فصوص را برای عدهی محدودی تدریس كرد... در بعضی از نوشتهها دیدم كه گفتهاند: امام تمهید القواعد یا مصباح الاُنس تدریس میكرد، از آن زمانی كه ما با ایشان بودیم چنین درسهایی نداشتند، اگر هم داشتند خیلی قبل بوده. فكر نمیكنم كه چنین تدریسی كرده باشند.(424)
همچنین مرحوم استاد سید جلال الدین آشتیانی در پاسخ به این سؤال كه آیا شما در درس عرفان امام هم حاضر میشدید؟ گفتهاند: نشنیدم كه ایشان درس عرفان داشته باشند، آثار عرفانی امام تألیف است و حاصل تدریس نیست، آن وقتها اصلاً نمیشد كسی عرفان درس بدهد.(425) البته ایشان خود در مقدمهای كه بر شرح مقدمهی قیصری نوشتهاند دربارهی دروس فلسفی و عرفانی حضرت امام چنین آوردهاند: امام خمینی«جعلنیاللهعنكلّمكروهفداه» در حكمت متعالیه به روش صدرُ الحكماء و العرفاء، آخوند ملاصدرا، استاد مسلّم و در حقیقت و بدون مجامله باید گفت كه آن جناب خاتم حكما و عرفا در عصر ما میباشند، امام قبل از دوران طلبگی حقیر در قم «شرح فصوص» تدریس میكردند و در زمانی كه نگارندهی این سطور در قم تحصیل میكردم، معظم له «شرح منظومه» را برای جمعی از افاضل زمان تدریس میفرمودند و مدتها به تدریس اسفار اشتغال داشتند.(426)
یكی دیگر از شاگردان حضرت امام در فلسفه، آیت الله سید عزّ الدین زنجانی است كه ایشان نیز ضمن آنكه بر تدریس یك دوره از اسفار توسط امام تأكید میكنند و خود نیز در درس اسفار تا پایان جلد اول حضور داشتهاند، لیكن از دروس عرفانی ایشان اظهار بیاطلاعی نمودهاند.
آنچه مسلّم است آن است كه حضرت امام از حدود سال 1328 شمسی از تدریس فلسفه و عرفان فاصله گرفتند و به صورت یك فقیه و اصولی تمام عیار وارد صحنه گردیدند كه دیگر سابقهی بیست و چند ساله تدریس حكمت متعالیه و عرفان ایشان از خاطرها زدوده شد و كسانی هم كه بعد از این زمان با ایشان آشنا شدند، ایشان را به عنوان یك فقیه و اصولی متبحر شناختند. در حالیكه ایشان پیش از این دوران به عنوان مدرس كتب صدر المتألهین در حوزه شهرت داشتهاند.
حضرت امام خود نیز در نامهای به مؤلف كتاب «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی» مینویسند:« این جانب در زمانی كه ساكن مدرسهی دارالشفا بودم مدتها فلسفه تدریس میكردم و در سنهی 1348 [ق] به واسطهی تأهل از مدرسه خارج شدم.»(427)
یكی دیگر از اسنادی كه این مطلب را تأیید میكند دو اجازهنامهی عرفانی است كه حضرت امام به دو نفر از شاگردان فلسفه و عرفان خویش در سالهای 1314 و 1317 شمسی دادهاند . آنچه از این دو نامه به وضوح برمیآید آن است كه ایشان مقدار قابل توجهی از حكمت متعالیه و نیز برخی از كتب عرفانی مانند فصوص، كه تقریباً در سال 1310 شمسی نزد مرحوم شاهآبادی به اتمام رسانده بودند را تدریس فرمودهاند.(428)
در اینجا اشاره به بخشی از گفتگوی یكی از نشریات فرهنگی با مرحوم آیت الله حاج شیخ مهدی حائری یزدی كه حاوی نكات ارزندهای پیرامون دروس و مذاق فلسفی حضرت امام است، خالی از لطف نیست و نکات ظریفی را در بر دارد: ..... حاج شیخ مهدی حائری یزدی می فرمایند : «چون آن وقت این چیزها در حوزهی تعلیم و تعلمش رسماً رایج نبود، آقای خمینی خصوصاً و اختصاصاً در منزل خودشان به من درس میدادند و گاهی هم در مدرسهی دار الشفا. بنده یك دورهی كامل منظومه پیش ایشان خواندم... به استثنای فلكیات منظومه. فلكیات را ایشان گفتند كه اباطیل است و فلكیات جدید با اینها قابل مقایسه نیست... آقای خمینی میگفتند اسفار را نخواندهاند، اما آن را با میرزا خلیل كمرهای مباحثه كردهاند و لذا به نظر من، درس اسفار ایشان خیلی سنتی نبود تا بتوان گفت سلسله سند ایشان در تعلیم اسفار به صدر المتألهین میرسد. هرچه بود حدّت و جُودت فهم خود ایشان بود كه میتوانست از عهدهی تدریس اسفار برآید؛ زیرا این خصوصیت اسفار است كه سطح آن بسیار شیوا و روان است و ژرفای فوقالعاده پیچیده و پیلافكن دارد. شاهدِ راستین آن، حواشی بعضی از محشین اسفار است كه نكات مخدوش و غیر وارد به متن بسیار دارد. ایشان علاقهای به فلاسفهی مشاء و منطق نداشت. درس اسفار ایشان بیشتر جاذبهی عرفان داشت، عرفان هم پیش آقای شاهآبادی به خوبی خوانده بودند و دائماً هم مشغول مطالعهی كتب ابنعربی و غیره بودند؛ لذا به اسفار هم از نظر ابنعربی نگاه میكردند، نه از نظر ابنسینا و فارابی. به كلمات ابنسینا و فارابی كه میرسیدند به كلّی ناراحت میشدند و با توان سرشار عرفانی از تنگناهای فلسفه خارج میشدند. روزی كه من ایرادی اظهار كردم، ایشان در جواب گفتند: شما باید از اینگونه سخنان ابنسینا استبراء شوید. باری، بعد از تمامشدن منظومه با دو سه نفر از رفقا .... پیش آقای خمینی اسفار را شروع كردیم. ده سال طول كشید كه اسفار را خواندیم.(429)
این بود مختصری از سابقهی علمی حضرت امام خمینی(ره) در فلسفه و عرفان، برای آنکه روشن شود آن حکیم فرزانه چگونه به فلسفهی صدالمتألّهین و عرفان محیالدین رجوع داشتهاند و چرا معتقدند مسلمانان برای ادامهی اسلام در دنیای امروز باید به فلسفه و عرفان رجوع کنند. زیرا جامعهی اسلامی از این طریق به مبادی لازم جهت آزاداندیشی و تفاهم دست مییابد، وگرنه باز به نام اسلام، جامعه به انواع تنگنظریها و تحجّرها گرفتار میشود.
خداوند به لطف خود به همهی ما توفیق دهد که با عقل و قلب خود به او رجوع کنیم تا بتوانیم بهترین انتخابها را در زندگی داشته باشیم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»