تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

سوابق فلسفی و عرفانی حضرت امام خمینی(ره)

زندگانی حضرت امام خمینی(ره) دارای جهات گوناگونی است و از مهم‏ترین ابعاد آن، حیات فلسفی عرفانی ایشان است كه به دلیل آماده‌نبودن جامعه جهت ورود به اصالت وجود، بیش از دیگر زوایای شخصیت ایشان در پرده‌ی ابهام مانده و ناگفته‏های فراوانی را در خود جای داده است. لازم دیدم مروری گذرا بر این وجهه از حیات علمی داشته باشم تا معلوم شود چرا ما بر حکمت صدرایی از یک طرف و به شخصیت اشراقی حضرت امام از طرف دیگر تأکید می کنیم.
مرحوم امام«قدس‌سره» مدت چهار سال شرح منظومه‌ی سبزواری را در محضر آیت الله رفیعی آموخته و با توجه به بیان شیوا و متقن ایشان و عمق فكری به گونه‏ای مطالب این كتاب را فرا گرفتند كه در حكمت متعالیه از استاد بی‏نیاز شده و بیش از چند روزی در درس اسفار مرحوم رفیعی شركت نكردند و به مطالعه‌ی اسفار و مباحثه‌ی آن با مرحوم آیت الله حاج میرزا خلیل كمره‏ای بسنده نموده و از اساتید به نام در حكمت متعالیه گردیدند. امام راحل در سال‌های 1307- 1314 شمسی شرح فصوص الحكم، مصباح الاُنس و بخش‌هایی‏ از فتوحات مكّیه و منازل السائرین را در خدمت مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمد علی شاه‏آبادی تحصیل ‏نمودند. و عمده استفاده‌ی حضرت امام در علوم معنوی و عرفانی نزد ایشان بوده است. مرحوم شاه‌آبادی بزرگ مردی است كه در شكل‏گیری شخصیت روح خدا در ابعاد گوناگون آن، از عرفان گرفته تا سیاست، نقشی اساسی ایفا نموده است، خصوصیات اُنس این مرید و مراد از توان این چند سطر خارج و شایسته‌ی تفحّص و تعمّق فراوان است.
تدریس حكمت متعالیه در حوزه‏های علمیه فراز و فرود فراوانی داشته و دورانی كه امام راحل«قدس‌سره» به تدریس عرفان و فلسفه صدرایی همت گماردند، بسیاری از كج‏اندیشانِ حكمت‌ستیز، دشمنی با حكمت متعالیه و دشنام به صدرالمتألّهین را دست‌مایه‌ی سودای عوام‏فریبی خویش ساخته و ملاصدرا را صدرُ الْكَفَره می‏خواندند، امام را نیز به كنایه تكفیر نموده و غم و اندوهی كه از هتاكی این سنگ‏اندیشگان در جای‌جای گفته‏ها و نوشته‏های آن روح ملكوتی به‌جا مانده است، نشان از ناگفته‏های فراوان دارد.(423) اینان از خود نپرسیده‏اند كه چگونه درك معنای یك «استصحاب» نیازمند سال‌ها تحقیق است، ولی فهم صدها آیه و روایت توحیدی، درخور لحظه‏ای درنگ و تأمّل نیست؟ مگر نه این است كه حكمت متعالیه حاصل تعقّل و موشكافی‌های فرزانگانی است كه عمر گرانبهای خویش را به كندوكاو در درك حقیقت هستی و واقعیت مبدأ و معاد سپری كرده‏اند؟! اگر تكفیركننده‌ی صدرا هم می خواست در آیات و روایات تدبر کند، ناچار بود برای رسیدن به حقیقتِ توحید بیش از صدرا بیندیشد و برای تفهیم آن افزون بر اسفار بنویسد تا شاید به بخشی از مفاهیم بلند یك آیه یا روایتِ توحیدی دست یابد و گوشه‏ای از معنای آن را دریابد و به بهانه‌ی آن‌كه فلسفه ریشه در یونان داشته و به دور از مبدأ وحی و روایات معصومان(ع) نشو و نما یافته، تفكر در اساس هستی را بی‏فایده و زاید نینگارد. اگر بدان جهت كه یونانیان و پهلویان قبل از ما در فكر شناخت هستی و آفریننده‌ی موجودات بوده‏اند، باید شناخت هستی و شناخت خالق آن را رها کرد، باید از علم توحید و نیل به حقایق مبدأ و معاد نیز در گذشت.
از آن‌جا كه تدریس فلسفه و عرفان در آن دوران مستلزم تحمل صدمات فراوان بوده و از لحاظ منافع ظاهری و وجهه‌ی اجتماعی نیز جالب توجه نبوده است، عده‌ی كمی حاضر به تدریس و همچنین یادگیری این علوم بوده‏اند و آنان نیز كه به این عرصه قدم می‏گذاشتند سعی در پنهان‌نمودن آن داشته‏اند؛ به همین جهت سیر تدریس این علوم به طور عموم و در مورد حضرت امام نیز كه مورد بحث ما می‏باشد، خالی از ابهام نیست، ولی با توجه به آنچه در حال حاضر در دست است، حضرت امام«قدس‌سره» پیش از حدود سال 1308 شمسی به تدریس كتب صدر المتألّهین اشتغال داشته‏اند و یك دوره اسفار به غیر از مباحث جواهر و اعراض، و بخش‏هایی از آن را به صورت مكرر و بیش از سه دوره شرح منظومه تدریس فرموده‏اند.
ایشان در حوزه‌ی عرفان نظری و عملی، شرح فصوص و مصباح الاُنس و منازل السائرین را سال‌ها به صورت خصوصی تدریس فرموده‏اند كه از چند و چون این دروس اطلاع دقیقی در دست نیست.
از آنجا كه دروس فلسفی و عرفانی حضرت امام«قدس سره» غالباً به صورت خصوصی تدریس گردیده است، حتی بسیاری از شاگردان ایشان نیز از چند و چون آن اطلاع ندارند به عنوان مثال آیت الله جعفر سبحانی كه یكی از شاگردان قدیمی حضرت امام«قدس‌سره» در فقه و اصول می‏باشند، پیرامون دروس فلسفی و عرفانی امام چنین می‏گویند: امام اسفار را تا بحث علت و معلول تدریس كردند... معاد را هم یك بار برای افراد زبده‏ تدریس كردند و ما را هم خبر نكردند... هركس گفته كه ایشان درس عرفان گفته ایشان را نشناخته است. امام عرفان را برای هركسی تدریس نمی‏كرد. فقط مقدمات فصوص را برای عده‌ی محدودی تدریس كرد... در بعضی از نوشته‏ها دیدم كه گفته‏اند: امام تمهید القواعد یا مصباح الاُنس تدریس می‏كرد، از آن زمانی كه ما با ایشان بودیم چنین درس‌هایی نداشتند، اگر هم داشتند خیلی قبل بوده. فكر نمی‏كنم كه چنین تدریسی كرده باشند.(424)
همچنین مرحوم استاد سید جلال الدین آشتیانی در پاسخ به این سؤال كه آیا شما در درس عرفان امام هم حاضر می‏شدید؟ گفته‏اند: نشنیدم كه ایشان درس عرفان داشته باشند، آثار عرفانی امام تألیف است و حاصل تدریس نیست، آن وقت‌ها اصلاً نمی‏شد كسی عرفان درس بدهد.(425) البته ایشان خود در مقدمه‏ای كه بر شرح مقدمه‌ی قیصری نوشته‏اند درباره‌ی دروس فلسفی و عرفانی حضرت امام چنین آورده‏اند: امام خمینی«جعلنی‌الله‌عن‌كلّ‌مكروه‌فداه» در حكمت متعالیه به روش صدرُ الحكماء و العرفاء، آخوند ملاصدرا، استاد مسلّم و در حقیقت و بدون مجامله باید گفت كه آن جناب خاتم حكما و عرفا در عصر ما می‏باشند، امام قبل از دوران طلبگی حقیر در قم «شرح فصوص» تدریس می‏كردند و در زمانی كه نگارنده‌ی این سطور در قم تحصیل می‏كردم، معظم له «شرح منظومه» را برای جمعی از افاضل زمان تدریس می‏فرمودند و مدت‌ها به تدریس اسفار اشتغال داشتند.(426)
یكی دیگر از شاگردان حضرت امام در فلسفه، آیت الله سید عزّ الدین زنجانی است كه ایشان نیز ضمن آن‌كه بر تدریس یك دوره از اسفار توسط امام تأكید می‏كنند و خود نیز در درس اسفار تا پایان جلد اول حضور داشته‏اند، لیكن از دروس عرفانی ایشان اظهار بی‏اطلاعی نموده‏اند.
آنچه مسلّم است آن است كه حضرت امام از حدود سال 1328 شمسی از تدریس فلسفه و عرفان فاصله گرفتند و به صورت یك فقیه و اصولی تمام عیار وارد صحنه گردیدند كه دیگر سابقه‌ی بیست و چند ساله تدریس حكمت متعالیه و عرفان ایشان از خاطرها زدوده شد و كسانی هم كه بعد از این زمان با ایشان آشنا شدند، ایشان را به عنوان یك فقیه و اصولی متبحر شناختند. در حالی‌كه ایشان پیش از این دوران به عنوان مدرس كتب صدر المتألهین در حوزه شهرت داشته‏اند.
حضرت امام خود نیز در نامه‏ای به مؤلف كتاب «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی» می‏نویسند:« این جانب در زمانی كه ساكن مدرسه‌ی دارالشفا بودم مدت‌ها فلسفه تدریس می‏كردم و در سنه‌ی 1348 [ق‏] به واسطه‌ی تأهل از مدرسه خارج شدم.»(427)
یكی دیگر از اسنادی كه این مطلب را تأیید می‏كند دو اجازه‏نامه‌ی عرفانی است كه حضرت امام به دو نفر از شاگردان فلسفه و عرفان خویش در سال‌های 1314 و 1317 شمسی داده‏اند . آنچه از این دو نامه به وضوح برمی‏آید آن است كه ایشان مقدار قابل توجهی از حكمت متعالیه و نیز برخی از كتب عرفانی مانند فصوص، كه تقریباً در سال 1310 شمسی نزد مرحوم شاه‏آبادی به اتمام رسانده بودند را تدریس فرموده‏اند.(428)
در اینجا اشاره به بخشی از گفتگوی یكی از نشریات فرهنگی با مرحوم آیت الله حاج شیخ مهدی حائری یزدی كه حاوی نكات ارزنده‏ای پیرامون دروس و مذاق فلسفی حضرت امام است، خالی از لطف نیست و نکات ظریفی را در بر دارد: ..... حاج شیخ مهدی حائری یزدی می فرمایند : «چون آن وقت این چیزها در حوزه‌ی تعلیم و تعلمش رسماً رایج نبود، آقای خمینی خصوصاً و اختصاصاً در منزل خودشان به من درس می‏دادند و گاهی هم در مدرسه‌ی دار الشفا. بنده یك دوره‌ی كامل منظومه پیش ایشان خواندم... به استثنای فلكیات منظومه. فلكیات را ایشان گفتند كه اباطیل است و فلكیات جدید با این‌ها قابل مقایسه نیست... آقای خمینی می‏گفتند اسفار را نخوانده‏اند، اما آن را با میرزا خلیل كمره‏ای مباحثه كرده‏اند و لذا به نظر من، درس اسفار ایشان خیلی سنتی نبود تا بتوان گفت سلسله سند ایشان در تعلیم اسفار به صدر المتألهین می‏رسد. هرچه بود حدّت و جُودت فهم خود ایشان بود كه می‏توانست از عهده‌ی تدریس اسفار برآید؛ زیرا این خصوصیت اسفار است كه سطح آن بسیار شیوا و روان است و ژرفای فوق‌العاده پیچیده و پیل‏افكن دارد. شاهدِ راستین آن، حواشی بعضی از محشین اسفار است كه نكات مخدوش و غیر وارد به متن بسیار دارد. ایشان علاقه‏ای به فلاسفه‌ی مشاء و منطق نداشت. درس اسفار ایشان بیشتر جاذبه‌ی عرفان داشت، عرفان هم پیش آقای شاه‏آبادی به خوبی خوانده بودند و دائماً هم مشغول مطالعه‌ی كتب ابن‌عربی و غیره بودند؛ لذا به اسفار هم از نظر ابن‌عربی نگاه می‏كردند، نه از نظر ابن‌سینا و فارابی. به كلمات ابن‌سینا و فارابی كه می‏رسیدند به كلّی ناراحت می‏شدند و با توان سرشار عرفانی از تنگناهای فلسفه خارج می‏شدند. روزی كه من ایرادی اظهار كردم، ایشان در جواب گفتند: شما باید از این‌گونه سخنان ابن‌سینا استبراء شوید. باری، بعد از تمام‌شدن منظومه با دو سه نفر از رفقا .... پیش آقای خمینی اسفار را شروع كردیم. ده سال طول كشید كه اسفار را خواندیم.(429)
این بود مختصری از سابقه‌ی علمی حضرت امام خمینی(ره) در فلسفه و عرفان، برای آن‌که روشن شود آن حکیم فرزانه چگونه به فلسفه‌ی صدالمتألّهین و عرفان محی‌الدین رجوع داشته‌اند و چرا معتقدند مسلمانان برای ادامه‌ی اسلام در دنیای امروز باید به فلسفه و عرفان رجوع کنند. زیرا جامعه‌ی اسلامی از این طریق به مبادی لازم جهت آزاداندیشی و تفاهم دست می‌یابد، وگرنه باز به نام اسلام، جامعه به انواع تنگ‌نظری‌ها و تحجّرها گرفتار می‌شود.
خداوند به لطف خود به همه‌ی ما توفیق دهد که با عقل و قلب خود به او رجوع کنیم تا بتوانیم بهترین انتخاب‌ها را در زندگی داشته باشیم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»