با اشراقیبودن یک شخصیت، ما با فکر و فرهنگ خاصی روبهرو هستیم. اولین چیز در این رابطه توجه به این نکته است که اگر قلب انسان جهت تجلی نور اشراقی آماده شد به اندازهای که ظرفیت دارد و براساس انتظاری که از عالم بالا میکشد، آن اشراق تجلی میکند. تفاوت اشراق افراد در همین رابطه است، کسی که قلب خود را آماده کرده تا از عالم بالا راه درمان فلان بیماریرا به او بدهند، عملاً خود را جهت اشراق چنین نوری آماده کرده، یعنی خودش حدّ و اندازه مطلوب خود را تعیین نموده است، حال اگر راه را درست برود و قلبش آماده باشد خداوند هم به همان اندازه به قلب او اشراق میکند. اگر کسی طالب نجات یک ملت بود و قلب خود را جهت تجلی چنین رهنمودی آماده کرد، اشراقش مناسب رویکرد و انتظارش خواهد بود. این شخص، شخصیتی میشود که اگر بنویسد، براساس نور اشراقیاش مینویسد و اگر سخن بگوید براساس همان نوری که بر جانش اشراق شده سخن میگوید، به عبارتی دیگر تمام شخصیتش تحت تأثیر آن اشراق است و ما میتوانیم او را دریچهی عبور جامعه از ظلمات به سوی نور بیابیم و به اندازهای که ملکوت خود را در ذیل شخصیت او قرار دادیم از هدایتهای الهی او بهرهمند میشویم و میتوانیم در تفصیل مکتب او خود را معنی ببخشیم، به شرطی که راه و رسم برخورد با شخصیتهای اشراقی را بشناسیم، راه و رسمی که اکثر روشنفکران غربزده نشناختند ولی مردم و شهدا و رهبری عزیز شناختند.
از جمله نکاتی که در امور اشراقی باید متوجه بود آن است که وقتی هدایت الهی به صورت اشراقی باشد و نفس ناطقهی انسان با قلبِ خود به آن اشراق رجوع کند، مطابق ظرفیتِ رویکردش به صورت جامع، انواری بر قلب او تجلی میکند.(114)