رمز اصلی حیات حقیقی در وحدت نهفته است و آن وحدت با رجوع به حضرت اَحدی محقق میشود. به همان معنایی که خداوند فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ * وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»(172) ای مؤمنین آنطور که شایستهی تقوا است، تقوا را رعایت کنید و مواظب باشید طوری از دنیا بروید که با تمام وجود تسلیم احکام الهی شده باشید و به ریسمان الهی به صورت جمعی چنگ بزنید و تفرقهی بین خود را دامن نزنید. اینکه میفرماید به صورت جمعی به حبل الهی چنگ بزنید، متذکر این نکته است که اگر خواستید حقیقتاً بندگی خدا را انجام دهید باید در حالت وحدتِ بین خود، به حضرت حق رجوع کنید. متأسفانه ما عموماً به وحدتی که باید در جامعه مستقر شود به صورت سیاسی نگاه میکنیم و به وحدتی که دین به آن اشاره دارد و حضرت امام بر آن تأکید دارند به عنوان یک موضوعِ اعتباری مینگریم و این از مهمترین تنگناهایی است که باید از آن عبور کرد، زیرا مقام اشراقی، سراسر وحدت است و همهی حقایق را در خودش به صورت جامع دارد و شهداء با این نگاه به حضرت امام رجوع کردند و فانی از خود و باقی به امام شدند. فردای قیامت شما شهدا را با امام میبینید. مگر امروز شما شهید خرازی و شهید چمران را بدون امام، شهید خرازی و شهید چمران میبینید؟ این یک چیز عجیبی است که در برخورد با انسانهای اشراقی و قرار گرفتن در ذیل شخصیت آنها، انسان از جنس آنها میشود، مثل شهدای کربلا که ظهور تفصیلی مقام اجمالی حضرت سید الشهداء(ع) شدند. شما حضرت ابالفضل(ع) را جلوهای از امام حسین(ع) مییابید و با ارادت به حضرت اباالفضل(ع) به شخصیت امام حسین(ع) منتقل میشوید، بدون اینکه حضرت را منفک از امام حسین(ع) بنگرید و بر همین اساس حضرت علی(ع) میفرمایند: «مَنْ أَحَبَّنَا كَانَ مَعَنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ»(173) هرکس نسبت به ما محبت ورزد در روز قیامت با ما است. به این معنا که یک نوع اتحادی با امام دارد. چون وقتی کسی در ذیل شخصیت یک انسان اشراقی قرار گیرد دیگر دوگانگی با او ندارد، مثل نور بیرنگی است که در ذیل نور شدیدتر از خود قرار دارد.
در مورد به تفصیلآوردن شخصیت عرفانی، معرفتی، سیاسی، فقهی، حماسی حضرت امام باید آمادگی خاصی را در خود ایجاد کنیم تا لااقل شخصیت حضرت امام برای عبور از ظلمات دوران فراموش نشود و در دست سیاستزدگان بیفتد و آنها بخواهند با آن معاملهی سیاسی کنند و یک حقیقت وجودی را به یک موضوع اعتباری تبدیل نمایند. این نیز یک نحوه به فراموشیکشاندن آن حقیقت است.
در مورد قرآن معتقدید؛ «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ، فِی كِتَابٍ مَّكْنُونٍ، لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(174) قرآن یک حقیقت وجودی متعالی است که قلب مطهر اولیاء معصوم با آن تماس دارد و سخنان و رفتار آنها صورتِ حقیقتِ وجودی قرآن است. چنین اعتقادی شما را آماده میکند تا رجوع شما به اهل البیت(ع) رجوع وجودی باشد. ولی اگر کسی بگوید ائمه(ع) آدمهای خوبی بودند، هرگز آنطور که باید به آنها رجوع نمیکند، رجوع او مثل رجوع ابوحنیفه به امام صادق(ع) خواهد بود که حضرت را به عنوان یک عالم قبول داشت ولی برای حضرت هیچ مقام قدسی قائل نبود. همین طور که خلیفهی دوم قرآن را الفاظ اعتباری میدانست که از طرف خدا به گوش پیامبر(ص) رسیده و رسول خدا(ص) آن الفاظ را شنیدهاند - همینطور که ما میشنویم- و به ما رساندهاند. در کتاب «معنویت شیعه» از علامهی طباطبائی(ره) میتوانید نمونهی این نوع برخورد با وحی الهی توسط خلفاء را ملاحظه کنید. وقتی قرآن اعتباری شد شخصیت امام صادق(ع) هم میشود اعتباری هر چند آدم خوبی است. تضادی که در شخصیت ابوحنیفه میبینید از همین قرار است که از یک طرف تا آنجا برای حضرت صادق(ع) احترام قائل است که میگوید: «لَوْ لا السِّنَتَان لَهَلَکَ النُّعمان»(175) اگر آن دو سال نبود که در خدمت حضرت صادق بودم، نعمان - لقب ابوحنیفه- هلاک میشد. و از طرف دیگر برای خود دستگاه فقهی متفاوت با امام صادق(ع) دارد. در این دیدگاه به شخصیت اشراقی اولیاء الهی نظر نمیشود و لذا در عین آن که از نظر علمی از آنها استفاده میکنند خود را تحت پرتو شخصیت آنها قرار نمیدهند و از به فعلیترسیدن ابعاد فطری خود را محروم میکنند. منظور ما از اینکه میگوئیم باید مواظب بود که اندیشهی حضرت امام در دست سیاستزدگان نیفتد به این معنا است که آنها حقیقت را به صورت اعتبار در میآورند، در حالیکه شأن حقیقتِ اشراقی آن است که باید در ذیل آن قرار گرفت و به آن رجوع وجودی داشت نه رجوعی که به ماهیات داریم، آری اگر از جایگاه اشراقی شخصیت امام غفلت شود به اسم ارادت به حضرت امام، جامعه گرفتار سیاسیبازی میشود.
ما هزار سال هم برای بشر قانون تصویب کنیم و او را مجبور به انجام آن قوانین بنمائیم ولی متوجه جایگاه اشراقی قوانین - به جهت الهیبودن آنها- نباشیم مشکلات همین است که میبینید. اگر مؤمنین معتقد باشند قواعد جامعه موضوعاتی قراردادی و اعتباری است و قوانین هم به نحوی به شخصیت اشراقی امام ربط پیدا نمیکند، به آن متعهد نخواهند بود و عملاً بین افراد جامعه اختلاف واقع میشود. مقام معظم رهبری«حفظهالله» میفرمایند: «چون روش امام عزیز آن بود که از دولتها پشتیبانی میکردند ما هم همین کار را میکنیم». ملاحظه کنید چگونه ایشان رجوع به قاعدهای میکنند که مربوط به شخصیت حضرت امام است. این یک نمونه از همان چیزی است که بنده تأکید دارم باید قوانین ما به شخصیت اشراقی حضرت امام ربط پیدا کند تا مردم در رعایت آن قوانین متعهد باشند. به گفتهی مقام معظم رهبری«حفظهالله»:
ما باید این راه را ادامه دهیم، آن چیزی که از امام برای ما قابل تقلید است هدفهای او و حرکت به سمت آن اهداف است. هیچکدام از هدفها، آرمانهایی که امام معین کردند، صرف نظر کردنی نیست. آن بزرگوار برای ملت ایران و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، بهترین و والاترین و اصیلترین هدفها را انتخاب کردند و به زبان آوردند و آنها را در دهها اثر از ادبیاتِ مخصوص خود ثبت کرده و حرکت به سمت آنها را نشان دادند.(176)
با سیاسیکردن مکتب امام و اعتباری دانستن رهنمودهای ایشان، انقلاب اسلامی در آن حدّ تقلیل مییابد که آرمان ما ژاپن اسلامی شود و با ایجاد نیازهای تصنعی، چیزی در حدّ احزاب سیاسی به مردم تحمیل گردد.