همانطور که انسان در امور عقل نظری از «بدیهیات»، به عنوان مبادی بهرهمند میشود، در امور اجتماعی و سیاسی و تاریخی - یعنی عقل عملی- هم نیاز به مبادی دارد. به جهت نبودن مبادی صحیح در امور اجتماعی است که گفته میشود هزار سال تاریخ بیفكری، جهان را فرا گرفته است. اگر نیچه به تفكر ارسطویی انتقاد دارد و آن را از جهتی یک نوع بیتفكری میداند باید ببینیم منظورش چیست، نباید از حرف او جا خورد. حرفش این است كه تفكر ارسطویی اگر وجوهی از حقیقت را به ما نشان میدهد، وجهی از آن را از منظر ما در حجاب میبرد. زیرا مبنای ارسطو اصالت دادن به ماهیت است و منطق او منطق صوری است. منطق صوری در علم حصولی و اصالتدادن به ماهیات معنی دارد. قضایا را بر اساس اصالتدادن به ماهیت تنظیم میكند و فكر را مدیریت مینماید. فكر ارسطویی غلط نیست، به خودی خود یك نحوه فكرکردن است، عین ریاضیات که به کمیّتها نظر دارد و در محدودهی خود حرف دارد ولی نه در همهجا. شما با تفكر ریاضی نمیتوانید زیبایی گل را ببینید ولی متوجه نظم ریاضی آن میشوید. گل فوقالعاده منظم است، همهی محاسبات ریاضی درآن بهكار رفته است، اندازهی زاویههای گلبرگها نسبت به فشاری كه باید به ساقه وارد شود، همه حساب شده است. اندازهی هر گل طوری است که نه به ساقه فشار بیش از حد بیاید و نه برگهای گل کوچک و نازیبا باشد. اما نظم گل مثل نظم یك اسكلت فلزی نیست، بلکه نظمی است که در عین محاسبات ریاضی، اعضاء آن با آرایش خاصی به هم پیوسته شده که آن را زیبا کردهاند. در اسکلت فلزی یک ساختمان محاسبات دقیقی رعایت شده تا نسبت وزن طبقات ساختمان با فوندانسیون، همه با هم هماهنگی داشته باشند. ولی شما در اسكلت فلزی فقط نظم ریاضی میبینید در حالی که در گل، عقل دیگری در میان است كه در عین حال، نظم ریاضی را هم دارد، آن عقل، عقلی است که فقط در کمیتها محدود نیست، روحانیتی در آن جریان دارد فوق عقل ریاضی.
فرهنگ مدرنیته با نوع نگاهی که گالیله نسبت به عالَم، برجسته کرد، بهوجود آمد، او خواست همهی عالم را حتی مقدسات و معنویات را از منظر ریاضی ببیند. این جملهی گالیله مشهور است که: كتاب مقدس را بر اساس قواعد ریاضیات نوشتهاند.(33) ممكن است تصور شود این جمله تأیید کتاب مقدس است. در حالیکه در این جمله عقل مقدسی که عالم را ربوبیّت میکند و در کتاب مقدس نیز ظهور کرده، نادیده گرفته شده است. در این نگاه رجوعِ ما به عالم و به کتاب خدا، رجوع به خدایی نیست که در عین عقلمندی، سراسر راز است و معنویت. رجوع ما به حقیقت با عقل ریاضی، رجوعی همه جانبه نخواهد بود و در این نگاه با همهی زوایای حقیقت روبهرو نمیشویم در نتیجه اگر انسانها در محدودهی عقل ریاضی با همدیگر ارتباط داشته باشند نمیتوانند حقیقت را با همهی زوایای موجود به میان آورند و با همدیگر ارتباط برقرار کنند.
لازم است بر روی این نکته حساس باشیم که مبادی فکر اگر کامل نباشد ارتباط ما با همدیگر کامل نیست و در نتیجه تفاهم به معنی واقعی آن محقق نمیشود. این موضوع را به عنوان یک مقدمه فعلاً داشته باشید تا بتوانیم این سؤال را مطرح کنیم که مبانی تحلیلِ تاریخِ معاصر و حضور اجتماعی امروزمان را چه چیزهایی قرار دهیم تا ارتباط ما با همدیگر ارتباط کاملی باشد و حقیقت تاریخِ امروز ما با همهی زوایایش در حیطهی تفکر و گفتگوی ما قرار گیرد. باید متوجه باشیم که متأسفانه فرهنگ مدرنیته با مبانی خودش زمانهی ما را تحلیل میکند در حالیکه نگاه مدرنیته به انقلاب اسلامی و به شخصیت حضرت امام(ره)، نگاهی نیست که موضوع مورد بحث در آن درست دیده شود و ما بتوانیم دربارهی آن درست فکر کنیم و در نتیجه به تفاهم برسیم. خودِ غربیها میگویند عقل غربی، عقل اصالتدادن به محسوسات است یعنی عقلی که برای حقایق ماوراء عالم ماده، جایی قائل نیست. این عقل همان «reason» یا عقلِ اصالتدادن به محسوسات است، در آن عقل، برای خدا کارکردن جایی ندارد و بدین لحاظ عقلی که غرب را به حرکت میآورد با عقلی که رجوعش به حقیقت است فرق دارد.
عقلی که انقلاب اسلامی را پدید آورد عقل قدسی مؤمنینی بود که ایثار و فداکاریهای معنوی را یک نوع رجوع به واقعیت میداند. صاحبان عقل قدسی معتقد به واقعیاتی اصیلتر از واقعیات مادی هستند و تنها عقلی میتواند انقلاب اسلامی را درست تحلیل کند که به معنویات اصالت میدهد و در چنین فضایی میتوان در رابطه با انقلاب اسلامی فکر کرد و به تفاهم رسید. اگر انقلاب اسلامی را با عقل غربی تحلیل کنیم به همان نتیجهای میرسیم که غرب نسبت به انقلاب اسلامی رسید و تصمیماتی میگیریم که مثل غرب با شکست روبهرو میشویم.
اگر دوستانِ انقلاب اسلامی متوجه نباشند و با همان عقل غربی، انقلاب را ببینند ناخواسته در بین کسانی قرار میگیرند که درصدد فتنه برای انقلاب اسلامی هستند. خواهشمندم از این مسئله ساده نگذرید که چرا کسانی که تا دیروز در کنار انقلاب اسلامی بودند، امروز خواسته یا ناخواسته تا براندازی نظام اسلامی پیش رفتند؟ حرف ما این است که حضرت امام(ره) با شخصیت اشراقیشان متذکر این انقلاب شدند و اگر با عقل قدسی به این انقلاب نظر نکنیم و با تحلیلهای عقلِ غربی به آن بنگریم، نتیجهاش همان چیزی میشود که برای عدهای در فتنهی سال 88 پیش آمد. در حالی که اگر آن عده با رجوع به امام، مبادی فهم تاریخِ معاصر را درست پیدا میکردند، در جای دیگری قرار میگرفتند.