حضرت امام(ره) اندیشهای را به دنیای معاصر عرضه کردهاند که در عین معنویبودن و الهیبودن، به قول مقام معظم رهبری یک اندیشهی نظامساز است. نظام سازی اندیشهی امام حکایت از آن دارد که ایشان به عنوان یک فقیه، 30 سال فکر کردهاند که چگونه اسلام را جایگزین فرهنگ مدرنیته نمایند و با همان دستگاه عظیم فقاهت که سابقهی هزارساله دارد، روحشان آماده شد تا خداوند راه حل مشکل را به قلبشان اشراق کند. آنچه حضرت امام به عنوان فقیهی اسلامشناس به آن رسیدهاند، از دیدگاه خودشان عین اسلام است، به همین جهت تبعیت از آن بر خودشان واجب است. تفاوت حضرت امام با سایر فقها آن است که حضرت امام نظام سازی را عین اسلام میدانند و فقاهت سیاسی، اجتماعی را کنار فقاهت فردی دنبال مینمایند ولی بیشتر فقهای ما فقاهت فردی را دنبال مینمایند تا تکلیف مکلَّف را در امور فردی مشخص کنند. هزار سال است فقهای عزیز ما در امور فردی تلاش کردهاند ولی چون حکومت اسلامی نداشتیم در امور سیاسی، اجتماعی چندان کار نشده است و لذا رجوع فقها به دین، بیشتر جهت کشف حکم مکلَّف در امور فردی بوده و به همین جهت یک فقه هزارسالهی مدونِ فوقالعاده قوی داریم که امکان هرگونه جوابگویی به امور فرد را بالفعل و امور جامعه را بالقوه به فقیه میدهد.
فقه شیعه در رابطه با جایگاه امور سیاسی و اجتماعی، ظرفیت بسیار خوبی دارد ولی ما با تحقق جمهوری اسلامی اولین بار است که با حکومت اسلامی روبهرو شدهایم و فقها موظف شدند موضوعاتِ مربوط به حکومت را مدّ نظر قرار دهند. به تعبیر بزرگانِ حوزه یک بارِ دیگر فقه باید از نظر حکومتی دیده شود. البته هنوز همهی فقها درگیر موضوع نشدهاند ولی با اطمینان کامل میتوان گفت کسی که فعلاً با تمام وجود با نگاه حکومتی به فقه رجوع دارد، مقام معظم رهبری هستند و سخنان و نظراتشان این موضوع را تأکید میکند و بر همین مبنا است که در کرمانشاه در جمع دانشگاهیان فرمودند:
یك مسئله، مسئلهی رهبری است؛ چیزی كه در دنیا معمول نیست، در جمهوری اسلامی هست. ولایت فقیهی كه امام بزرگوارِ ما معنا كردند، تعریف كردند، مطرح كردند و بعد پیاده كردند و بعد خودِ آن بزرگوار مظهر تامّ و تمام و كاملش بود - كه هر كس ایشان را از نزدیك میشناخت، هرچه كه میگذشت، خصوصیات برجسته و ممتاز این مرد بیشتر برای او آشكار میشد - یعنی یك مدیریت زنده و بالنده و پیشرونده. یك جملهای را امام بیان كردند: ولایت مطلقهی فقیه. یك عدهای با مغالطه خواستند این قضیه را به نحوی مشوب كنند و یك معنای غلط و تفسیر غلطی بدهند. گفتند معنای ولایت مطلقه این است كه رهبری در نظام جمهوری اسلامی، مطلق از همهی قوانین است؛ هرجا بخواهد، هركار بخواهد، میتواند بكند. مسئله این نبود، این نیست. امام بزرگوار خودش از همه بیشتر به رعایت قوانین، به رعایت اصول، به رعایت مبانی، به رعایت جزئیات احكام شرعی مقید بود؛ و این وظیفهی رهبری است. در نظام جمهوری اسلامی، رهبری فقط تابع این نیست كه كسی او را به خاطر اینكه شرائط را از دست داده، عزل كند؛ اگر این شرائط در او وجود نداشته باشد، خودش به خودی خود عزلشده است؛ این خیلی چیز مهمی است. رهبری یك مدیریت است؛ البته مدیریتِ اجرائی نیست. این اشكال و اشتباه هم در طول زمان، از اول انقلاب تا امروز، در بعضی از تبلیغات ادامه دارد. اینجور تلقی كنند كه رهبری یك مدیریت اجرائی است؛ نه، مدیریت اجرائی، مشخص است. مدیریت اجرائی در بخش قوهی مجریه ضوابط مشخصی دارد، معلوم است، مسئولین معیّنی دارد؛ در قوهی قضائیه هم - كه آن هم مدیریت اجرائی است - همین طور، هر كدام مسئولیتهائی دارند؛ قوهی مقننه هم كه معلوم است. رهبری، ناظر بر اینهاست. به چه معنا؟ به این معنا كه از حركت كلی نظام مراقبت كند. در واقع رهبری، یك مدیریت كلان ارزشی است. همین طور كه اشاره كردم، گاهی اوقات فشارها، مضیقهها و ضرورتها، مدیریتهای گوناگون را به بعضی از انعطافهای غیر لازم یا غیر جائز وادار میكند؛ رهبری بایستی مراقب باشد، نگذارد چنین اتفاقی بیفتد. این مسئولیتِ بسیار سنگینی است. این مسئولیت، مسئولیت اجرائی نیست؛ دخالت در كارها هم نیست. حالا بعضیها دوست میدارند همین طور بگویند؛ فلان تصمیمها بدون نظر رهبری گرفته نمیشود. نه، اینطور نیست. مسئولین در بخشهای مختلف، مسئولیتهای مشخصی دارند. در بخش اقتصادی، در بخش سیاسی، در بخش دیپلماسی، نمایندگان مجلس در بخشهای خودشان، مسئولان قوهی قضائیه در بخش خودشان، مسئولیتهای مشخصی دارند. در همهی اینها رهبری نه میتواند دخالت كند، نه حق دارد دخالت كند، نه قادر است دخالت كند؛ اصلاً امكان ندارد. خیلی از تصمیمهای اقتصادی ممكن است گرفته شود، رهبری قبول هم نداشته باشد، اما دخالت نمیكند؛ مسئولینی دارد، مسئولینش باید عمل كنند. بله، آنجائی كه اتخاذ یك سیاستی منتهی خواهد شد به كجشدن راه انقلاب، رهبری مسئولیت پیدا میكند.(29)
ملاحظه فرمودید که کار رهبری مثل کار سیاست مداران نیست که با نظر خود سخن بگویند بلکه با اجتهاد خود آنچه را اسلام تأکید میکند ارائه میدهند و در همین رابطه جایگاه رهبری را مشخص میکنند تا آنجایی که معتقدند رهبری حق ندارد در مسئولیتهای مسئولانِ قوا دخالت کند. این را میگویند فقه حکومتی که فقیه با بررسی متون دینی و سیرهی امامان معصوم(ع) نظر خود را اظهار میدارد.
عرض بنده آن است همانطور که با ظهور حکومت اسلامی فقهای ما جهت کشف قواعد فقهی در رابطه با حکومت وارد میدان شدند، ما نیز باید متوجه باشیم با تحقق حکومت اسلامی وظایفی برای ما ظاهر شده که قبلاً مطرح نبوده و آن عبارت است از حساسیت شرعی نسبت به نظم خاص جامعه و وحدت جامعه و اینکه بدانیم رعایت وحدتِ جامعه عین رعایت نماز است - اگر نگوئیم از نماز مهمتر است - تا حالا موضوعِ جامعهی اسلامی مطرح نبوده تا فقهای ما در مورد وحدت آن به عنوان یک وظیفهی شرعی احکام را ارائه دهند ولی باید بدانید در حال حاضر اگر ما نسبتمان را با جامعهی اسلامی درست تعریف نکنیم و نسبت به آن بیتفاوت باشیم مثل آن است که به عین اسلام بیتفاوت شدهایم و در همین راستا است که اگر نسبت خود را با انقلاب مشخص نکنیم به اسلام پشت کردهایم و به سوی شیطان حرکت میکنیم. آیا آماده شدهاید در شرایط جدید دینداری کنید؟ در این رابطه است که ضرورت دارد نسبت به جامعیت مکتب فکری امام سخن بگوییم تا بتوانیم برای دینداری واقعی در چنین بستری حرکت کنیم و عمل دینی خود را با مبانی آن مکتب ارزیابی نماییم.