حضرت موسی(ع)اظهار میدارند نگرانم تکذیب شوم و میخواهند با فصاحت حضرت هارون(ع)آن تکذیب را دفع کنند یعنی نقش حضرت نقشی است که منجر به دفع تکذیب میشود و برداشت ما از سخن حضرت موسی(ع)آن است که اگر یک حقیقت اشراقی با فصاحت کامل به تفصیل در آید، زمینهی تصدیق آن فراهم میشود، بدون آنکه از حقیقت آن کاسته شود.
شاهد دیگری که در این مورد عرض شد نظر به مقام «عالم به کتاببودن» حضرت علی(ع)داشت که خداوند میفرماید: آن کسی که علم کتاب نزد اوست، شاهد حقانیت رسالت حضرت محمد(ص) است و به پیامبر(ص) میفرماید: «وَ یَقُولُ الَّذینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب»(220) کافران میگویند تو فرستادهی خدا نیستی. بگو که خدا بین من و شما به عنوان شاهد، کافی است و علاوه بر خدا، کسی هم که علم کتاب در نزد اوست بر این معنا شاهد است. از یک طرف به دلیل آنکه نامهی خدا، یعنی قرآن، نزد حضرت محمد(ص) است، او فرستادهی خدا است و از طرف دیگر به دلیل تصدیق نبوتِ آن حضرت توسط کسی که علم کتاب نزد اوست، حضرت فرستادهی خدا میباشند. تفسیر نور الثقلین در ذیل آیهی مذکور از قول امام صادق(ع)آورده که «اَلذَّی عِنَدُه عِلمُ الْکِتاب هُوَ اَمِیرُالْمُؤْمِنین(ع)» آن کسی که علم کتاب نزد اوست امیرالمؤمنین علی(ع)است. و از ابوسعید خدری نقل میکند که ابوسعید از رسول خدا(ص) در مورد آیهی فوق میپرسد و حضرت میفرمایند: «ذَالک اَخی عَلی بن ابیطالب» این مربوط به برادرم علی بن ابیطالب است. حضرت باقر(ع)فرمودند: آیه در مورد علی(ع)نازل شد و در مورد امامان بعد از او. یعنی آن وقتی که تو به عنوان پیغمبر در این جامعه آمدهای و مردم میگویند «لَسْتَ مُرْسَلاً» تو پیغمبر نیستی، یکی هست که شهادت میدهد تو پیغمبری و بگو از آن جهت که کتاب خدا در نزد من است و از آن جهت که کسی که علم کتاب نزد اوست اقرار به نبوت من دارد، من پیامبر هستم.
در روایت داریم که جناب سُدیر از امام صادق(ع)در مورد وسعت و اندازهی علم امام پرسید. حضرت صادق(ع)به سدیر فرمودند:
«یَا سَدِیرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَی قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْكَ طَرْفُكَ» قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَرَأْتُهُ قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ الرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ أَخْبِرْنِی بِهِ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ الْمَاءِ فِی الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ فَمَا یَكُونُ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلَّ هَذَا فَقَالَ یَا سَدِیرُ مَا أَكْثَرَ هَذَا أَنْ یَنْسُبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی الْعِلْمِ الَّذِی أُخْبِرُكَ بِهِ یَا سَدِیرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَیْضاً قُلْ كَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ بَعْضُهُ قُلْتُ لَا بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ قَالَ فَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ وَ قَالَ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا»(221)
ای سدیر! مگر تو قرآن را نمیخوانی؟ عرض كردم: آری. فرمودند: در آنچه از كتاب خدای عزّ و جلّ خواندهای این آیه را دیدهای؟ «مردی كه به كتاب دانشی داشت؛ گفت: من آن را پیش از آنكه چشم به هم زنی نزد تو آورم» عرض كردم: قربانت گردم، این آیه را خواندهام. فرمود: آن مرد را شناختی و فهمیدی چه اندازه از علم كتاب نزد او بود؟ عرض كردم: شما به من خبر دهید. فرمود: به اندازهی یك قطرهی آب نسبت به دریای اخضر. عرض كردم: قربانت گردم، چه كم!! فرمود: ای سدیر! ولی چه بسیار است مقدار آن علمی كه خدای عزّ و جلّ به کس دیگر نسبت داده كه اكنون به تو خبر میدهم. ای سدیر! باز در آنچه از كتاب خدای عزّ و جلّ خواندهای این آیه را دیدهای که میگوید: «قُلْ كَفَی بِاللّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»؟(222) عرض كردم: قربانت شوم، این آیه را هم خواندهام. فرمود: آیا كسی كه تمام علم كتاب را میداند با فهمتر است یا كسی كه بعضی از آن را میداند؟ عرضكردم: نه، بلكه كسی كه تمام علم كتاب را میداند . آنگاه حضرت با دست اشاره به سینهی خود نمودند و فرمودند: به خدا تمام علم كتاب نزد ماست، به خدا تمام علم كتاب نزد ماست.
این روایت ما را متوجه این امر میکند که اهل بیت(ع) به حقیقت قرآن دانا هستند و بر آن اساس وظیفهی تبیین و تفصیل قرآن را به عهده دارند تا در اثبات حقانیت آن اقدام لازم را بنمایند و این میرساند راهِ چارهی جبران تکذیب حقایق غیبی، تفصیل آن حقایق است.
قرآن در سورهی نساء علاوه بر اطاعت خدا، اطاعت رسول را، جدا از اطاعت خدا مطرح میکند ولی اطاعت اولی الامر را جدا از اطاعت رسول خدا مطرح نمیکند و میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(223) از طرفی میدانیم جایگاه اولی الامر جایگاه تشریع نیست به همین جهت وقتی در ادامهی آیه، موضوع تشریع را به میان میآورد سخنی از اولی الامر به میان نمیآورد و تنها میگوید: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ» اگر در رابطه با موضوعی اختلاف کردید برای کسب تکلیف، آن را به خدا و رسول ارائه دهید. از این آیه برمیآید که جایگاه اولیالأمر تفصیل وحی الهی است. و از آن جهت که به ما دستور دادهاند از آنها اطاعت کنیم معلوم میشود آنها معصوم هستند- چون خداوند هرگز ما را به اطاعت کسی که گمراهمان کند دعوت نمیکند- البته آنها تفصیل وَحی را به عهده دارند و وَحی جدیدی نمیآورند. به نظرم اگر این موضوع را خارج از جنجالهای مرسوم، با اهل سنت در میان بگذاریم حتماً در مورد آن به فکر فرو میروند. این آیه شاهد بر آن است که مقام امیرالمؤمنین(ع)تفصیل قرآن است.
ملاحظه فرمودید چگونه از آیهی 43 سورهی رعد استفاده میشود، راه چارهی مقابله با تکذیب نبوت نبی، تفصیل آن پیام است توسط کسی که مسئولیت تفصیل حقایق به عهدهی اوست. و این که در آیه میفرماید: آن کسی که «علم کتاب» نزد اوست، شهادت میدهد که من از طرف خدا چنین سخنانی را آوردهام، حکایت از آن دارد که حضرت علی(ع)میتوانند چنین نقشی را داشته باشند که با تفصیل حقیقت وَحی، موجب اثبات حقانیت وَحی الهی شوند.