تربیت
Tarbiat.Org

آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
اصغر طاهرزاده

آنچه در شخصیت انسان پایدار است

خودت فقط هستی و اصلاً چیستی نداری. یعنی اگر خودت را درست ببینی، می‏بینی تو فقط هستی، بدنت و شغل و مدرک و اطلاعاتت، خودت نیستند. بدون بدن هم باز خودت، خودت هستی. شما در خواب، بدنتان را ندارید ولی خودتان هستید، پس بی بدن هم هستید. شما نه زن هستید و نه مرد، زن و مرد بودن مربوط به بدن است، ربطی به هستی شما ندارد، شما فقط هستید. خودتان ماوراء علوم تجربی که کسب کرده‌اید و فن و شغلتان، خودتان هستید. شاید تجربه کرده‌اید وقتی در یك حادثه خطرناك هول می‏شوید بسیاری از علوم و اطلاعات و فنون از یادتان می‏رود در حالی که باز در آن حال، خودتان، خودتان هستید. در قرآن آمده است كه دوران پیری را برایتان گذاشتیم تا بفهمید این علومِ شما مال این دنیاست. شاید دیده‏اید كسانی كه عمرشان طولانی می‏شود، گاهی اسم خودشان را هم فراموش می‏كنند. انسان به هنگام مرگ تمام چیزهایی را كه یاد گرفته بود از یاد می‌برد. یک فیزیكدان، موقع مرگ تمام آنچه را خوانده است فراموش می‏كند. آنچه می‏ماند فقط عقاید انسان است، چه عقاید موحّدانه و چه عقاید مشركانه. عقیده یعنی چیزی كه به قلب انسان گره می‏خورد، و برای این‌كه حقایق دینی عقیدة ما شود باید از طریق قلب بتوان به آن‌حقایق رسید و سپس با تکرار دستورات دین، که بر اساس آن باور قلبی است، توجه به آن حقایق را جزء شخصیت خود نمود. علم با ذهن مرتبط است و عقیده با قلب ارتباط دارد، و لذا كسی كه هول می‏شود علمش را از یاد می‏برد ولی دینش اگر قلبی شده باشد از یادش نمی‏رود، اتفاقاً دینش بیشتر به یادش می‏ماند و در همان لحظه بیشتر می‏گوید: خدا، خدا. چون انسان وقتی عوامل غفلت از خود، از جمله بدن را در پیش خود ندارد، عقیده‌اش بیشتر ظاهر می‏شود. خلاصه آنچه از یاد شما می‌رود و شما از آن جدا می‏شوید، از جمله علوم و فنون و مهارت‌ها، شما نیستید، شما آن روحیه و خصوصیاتی هستید که با شخصیت شما گره خورده و جزء عقیدة شما شده است، حال چه آن عقیده الهی و توحیدی باشد و چه مشرکانه و ظلمانی.
آری! عرض شد که دوران پیری نمونة خوبی است و روشن می‏كند چه چیزهایی مال ما نبوده است. قرآن می‏فرماید:
«وَ مِنْكُم مَنْ یُرَدُّ اِلی‏ اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَیْلا یَعْلَمُ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیئاً»(132)
از شما عده‌ای در حالی که عمرشان طولانی است در بین شما می‌مانند، تا هیچ چیز از علم‌هایی را كه داشتند در آن حال ندانند و همه از یادشان برود.
چون این علوم اطلاع از فنون و ابزارهایی بود که در زندگی از آن‌ها استفاده می‌کردند و لذا آن اطلاعات عارض بر جانشان بود و مثل عقاید از عمق جانشان نبود.
در بحث آشتی با خدا اگر این موضوع روشن شود كه خودمان فقط خودمان هستیم، دری از باغ معرفت در جانمان باز می‏شود و إن‌شاءالله می‌توانیم دائم خـودمان كتـاب خود‌مان را -که همان جانمان باشد- ورق بزنیم.(133)