خودت فقط هستی و اصلاً چیستی نداری. یعنی اگر خودت را درست ببینی، میبینی تو فقط هستی، بدنت و شغل و مدرک و اطلاعاتت، خودت نیستند. بدون بدن هم باز خودت، خودت هستی. شما در خواب، بدنتان را ندارید ولی خودتان هستید، پس بی بدن هم هستید. شما نه زن هستید و نه مرد، زن و مرد بودن مربوط به بدن است، ربطی به هستی شما ندارد، شما فقط هستید. خودتان ماوراء علوم تجربی که کسب کردهاید و فن و شغلتان، خودتان هستید. شاید تجربه کردهاید وقتی در یك حادثه خطرناك هول میشوید بسیاری از علوم و اطلاعات و فنون از یادتان میرود در حالی که باز در آن حال، خودتان، خودتان هستید. در قرآن آمده است كه دوران پیری را برایتان گذاشتیم تا بفهمید این علومِ شما مال این دنیاست. شاید دیدهاید كسانی كه عمرشان طولانی میشود، گاهی اسم خودشان را هم فراموش میكنند. انسان به هنگام مرگ تمام چیزهایی را كه یاد گرفته بود از یاد میبرد. یک فیزیكدان، موقع مرگ تمام آنچه را خوانده است فراموش میكند. آنچه میماند فقط عقاید انسان است، چه عقاید موحّدانه و چه عقاید مشركانه. عقیده یعنی چیزی كه به قلب انسان گره میخورد، و برای اینكه حقایق دینی عقیدة ما شود باید از طریق قلب بتوان به آنحقایق رسید و سپس با تکرار دستورات دین، که بر اساس آن باور قلبی است، توجه به آن حقایق را جزء شخصیت خود نمود. علم با ذهن مرتبط است و عقیده با قلب ارتباط دارد، و لذا كسی كه هول میشود علمش را از یاد میبرد ولی دینش اگر قلبی شده باشد از یادش نمیرود، اتفاقاً دینش بیشتر به یادش میماند و در همان لحظه بیشتر میگوید: خدا، خدا. چون انسان وقتی عوامل غفلت از خود، از جمله بدن را در پیش خود ندارد، عقیدهاش بیشتر ظاهر میشود. خلاصه آنچه از یاد شما میرود و شما از آن جدا میشوید، از جمله علوم و فنون و مهارتها، شما نیستید، شما آن روحیه و خصوصیاتی هستید که با شخصیت شما گره خورده و جزء عقیدة شما شده است، حال چه آن عقیده الهی و توحیدی باشد و چه مشرکانه و ظلمانی.
آری! عرض شد که دوران پیری نمونة خوبی است و روشن میكند چه چیزهایی مال ما نبوده است. قرآن میفرماید:
«وَ مِنْكُم مَنْ یُرَدُّ اِلی اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَیْلا یَعْلَمُ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیئاً»(132)
از شما عدهای در حالی که عمرشان طولانی است در بین شما میمانند، تا هیچ چیز از علمهایی را كه داشتند در آن حال ندانند و همه از یادشان برود.
چون این علوم اطلاع از فنون و ابزارهایی بود که در زندگی از آنها استفاده میکردند و لذا آن اطلاعات عارض بر جانشان بود و مثل عقاید از عمق جانشان نبود.
در بحث آشتی با خدا اگر این موضوع روشن شود كه خودمان فقط خودمان هستیم، دری از باغ معرفت در جانمان باز میشود و إنشاءالله میتوانیم دائم خـودمان كتـاب خودمان را -که همان جانمان باشد- ورق بزنیم.(133)