تربیت
Tarbiat.Org

آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
اصغر طاهرزاده

معنی بی‌مکانی نفس

سؤال من از شما این است که آیا «من» انسان جا و مکان ندارد و یا جای آن همه جا هست؟ ممكن است كسی تصور كند این دو جمله هر دو به یك معنی است اما این‌طور نیست. اگر بگوییم «من» انسان همه جا هست، یعنی «من» انسان، جا می‌گیرد اما جای او همه جاها است؛ مثل هوا. ولی یك وقت است اصلاً جا برای یك چیز معنی ندارد مثل «خود» انسان كه جا و مكان ندارد. این‌طور نیست كه «من» انسان در داخل «بدن» او باشد. نمونه‌اش هم همان رؤیاهای صادقه است كه فرد در صحنه‌هایی خارج از مكان و زمانِ فعلی حاضر است و به جایی نظر دارد و در آن‌جا حاضر شده كه هنوز در این عالم واقع نشده است. همچنان‌که رسول خدا(ص) و ائمه‌ معصومین(ع)آینده افراد و حوادث را می‌دیدند و خبر می‌دادند.
ذات یا نفس انسان جا و مكان ندارد ولی به هر جا كه نظر كند «خود» را در آنجا حس می‌كند؛ بلكه به هر كجا كه نظر كند «خود»ش را در آنجا و محدود به همان‌جا می‌یابد!
چون انسان‌ها بیشتر به بدن خود نظر دارند «خود»شان را در «بدنشان» حس می‌كنند. در حالی كه اگر به عالم غیب نظر كنند «خود» را درعالم غیب حس می‌كنند. اینكه از بعضی اولیاء خدا نقل شده است كه می‌گویند: «نشسته بودیم، یک مرتبه درهای برزخ باز شد و ما با برزخی ها صحبت كردیم.» به معنی آن است كه آن بزرگان در مسیر زندگی خود عموماً به برزخ نظر كرده‌اند و لذا برزخ را می‌بینند و خود را در آن‌جا حس می‌کنند! البته عالَم برزخ به‌راحتی به‌روی كسی باز نمی‌شود. باید زحمت كشید و از «بدن» در آمد و به برزخ توجه كرد. علامه طباطبایی«(ره)» می‌فرماید:
«در نجف پشت میز مطالعه‌ام نشسته بودم و همین طور در فكر بودم كه با جنگ و شورشی که در دوره پیشه‌وری در تبریز پیش آمده و امکان رسیدن خرجی برایم نیست، چگونه خرجم را درآورم، متوجه شدم در منزل را می‌زنند. بلند شدم رفتم در را باز كردم، دیدم یك انسان وارسته و قد بلندی است با لباس‌های نسبتاً کهنه، سلام كردم. سلام مرا جواب داد و گفت: «خدای عزوجل سلام می‌رساند و می‌گوید این 18 سال كه من متكفل رزق تو شده‌ام چه موقع رزق تو را نرسانده‌ام كه اکنون مطالعات خود را قطع كرده‌ای و به این چیزها فكر می‌كنی؟!» این فرد خودش را «شاه حسین ولی» معرفی كرد و خداحافظی كرد و رفت. من متوجه شدم كه از آن وقت تا حال پشت میزم بودم و حركتی نكرده‌ام. از طرفی هر چه دقّت كردم دیدم اینها خیالات هم نبود و واقعاً خودم رفتم پشت در، متوجه شدم جسم من پشت میز بود ولی نفس من رفت و با آن آقا ملاقات کرد، چند سؤال دیگر برایم پیش آمد یکی این‌که این 18 سال که این آقا گفت به چه معنی است، اگر منظور سن من باشد که خیلی بیشتر است اگر منظور از موقعی است که وارد درس طلبگی شدم باز از 18 سال بیشتر است، متوجه شدم 18 سال است معمم شده‌ام. باز برایم این سؤال بود که این آقای شاه حسین ولی چه کسی بود. این گذشت تا بعدها در ایران در عصر یك پنج شنبه در قبرستان محل زندگی در تبریز قدم می‌زدم. قبری را دیدم كه روی آن نوشته بود «شاه حسین ولی» نگاه كردم دیدم 300 سال قبل فوت كرده است!».
مسلّم جناب شاه حسین ولی از عالم برزخ سراغ علامه طباطبائی«(ره)» آمده بود، حال سؤال بنده این است که آیا شاه حسین ولی به صورت جسم مادی در آمده بود و به سراغ علامه آمد یا علامه«(ره)» با «خود»سازی و فاصله‌گرفتن از «بدن» و نظر به عالم معنا، آماده شده بود که با عالم برزخ مرتبط شود و خود را در آنجا بیابد؟ پیداست كه یك مرده نمی‌تواند از قبر خاكی‌اش بیرون بیاید و بدن مادی پیدا کند، این علامه طباطبائی«(ره)» بوده كه هر چند «بدن» مادی‌شان پشت میز نشسته اما «خود» او بلند شده است و با شاه حسین ولی روبه‌رو شده و سخن گفته است. در واقع چون علامه به غیب نظر كرده بود، خودش را در غیب یافته بود. از «علامه»‌ها بالاتر، پیامبر اكرم(ص) هستند كه در معراج، «خود»شان را پیش ملائكه و بهشتی‌ها و جهنمی‌ها و در كنار جبرائیل(ع) حس كردند.
پس آرام‌آرام رسیدیم به این قاعده‌ی مهم که «نفس» انسان به هر جا نظر كند «خود» را در آنجا می‌یابد. دوباره یادآوری می‌كنیم كه «خودِ» انسان فقط «هست» و جا برای او معنی ندارد و چنان هم نیست كه تصور شود انسان همه جا هست بلکه اصلاً مکان و زمان برای نفس انسان معنی ندارد. فرق است بین این که یک صفت برای چیزی معنی نداشته باشد، با این که ما از آن صفت اطلاع نداشته باشیم. وقتی می‌‌پرسند قطر زمین چند كیلومتر است؟ انسان ممکن است نداند و لذا می‌گوید: «نمی دانم». اما اگر از او بپرسند چهارشنبه چند كیلو است؟ دیگر نمی‌گوید: «نمی دانم» بلكه می‌گوید: «این سوال معنی ندارد!». در مورد نفس انسان هم نمی‌توان سخن از جا و مكان مطرح کرد و گفت همه‌جا هست، چون نفس انسان محدود به زمان و مكان نیست و لذا زمان و مكان برای «من» انسان معنی ندارد، هرچند به هرجا که نظر کرد خود را در آن‌جا حسّ می‌کند. پس اگر كسی «خود» را زمینی حس می‌كند از آن روست كه به زمین توجه دارد، و اگر به جای دیگری توجه كند «خود» را در آنجا خواهد یافت. به طور كلی می‌توان گفت كه تعلقات و توجهاتِ انسان او را محدود می‌کند، ولی او به خودی خود هیچ محدودیتی ندارد و به اصطلاح فیلسوفان؛ «نفسِ انسان لایقِفْ است» و به هیچ حدّی متوقف نیست.