آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین، نگرشی است به عالم و آدم به صورتی كه هر چیزی در این نگرش معنای خاصی میدهد و چهره مقدس عالم و آدم رخ مینمایاند.
راستی انسان را چگونه ببینیم؟ مقدّس یا نامقدّس؟ آیا میتوان انسان را به طرزی نگاه كرد كه در عین واقعیبودن، پنجرهای باشد برای نظر به مقدسترین واقعیت هستی، یعنی خدا؟ و اگر انسان بتواند از طریق آشتی با خود پنجرة نظر به حق گردد، آیا هیچ جنبهای جز مقدس بودن برایش میماند؟ آیا این انسان دیگر گوشت و استخوان است یا منظری بسیار متعالی؟ و آنهایی كه انسان را در این راستا موجود قدسی نمیبینند، مگر نه این است كه بسیاری از ابعاد متعالی او را نادیده گرفتهاند؟ راستی اینها از انسان چه چیزی میبینند؟
ما آزاد نیستیم تا انسان را از سر خود مقدس بشماریم، ولی موظفیم جنبههای مقدس او را نادیده نینگاریم و از رمزهای وجود او روی برنتابیم و واقعیت معنوی او را انكار نكنیم، واقعیتی كه در خود راهی به سوی خدا را دارد، واقعیتی كه اگر با خدا در انس نباشد غم غربتش در این دنیا او را از پای درمیآورد، چرا كه خود را از جهان خدایی محروم داشته و به كویر نامقدس تن گرفتار شده.