تربیت
Tarbiat.Org

آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
اصغر طاهرزاده

چگونگی ظهور خداوند

عرض شد كه خدا در همه هستی حضور دارد، اما باید متوجه بود كه «حضور» خدا با «ظهور» او متفاوت است. حضور خدا در همه هستی كامل است - مثل «من» در «تن» كه همه جای «بدن» به صورت کامل و تمام حاضر است- اما ظهور خدا به تجلی اسماء و صفات اوست که به صورت مخلوقات ظاهر می‌گردد و این نكته بسیار مهمی است. و اگر کسی متوجه تفاوت «حضور» خداوند با «ظهور» او نشود در سیر به سوی وحدت و اُنس با خدا با مشکل روبه‌رو می‌شود.
«منِ» انسان در «تن» او حضور کامل و تمام دارد، اما در چشم او با قوه‌ی بینایی و در گوش او با قوه‌ی شنوایی «ظهور» می‌كند و لذا درست است که شما می‌گوئید من دیدم و یا من شنیدم، امّا این دیدن و شنیدن با ظهور قوه‌ی بینایی و شنوایی نفس شما صورت گرفت و نه با خودِ نفس. خداوند در همه هستی «حضور» مطلق دارد اما با مخلوقات خودش از طریق تجلی اسماء و صفات الهی، «ظهور» می‌كند، به طوری که هر مخلوقی جلوه‌ای از ظهور اسمی از اسماء خداوند است. اگر خداوند در عالم ملكوت ظهور كند، عالم ملكوت پدید می‌آید، و اگر در عالم ماده ظهور كند همین دنیا پدید می‌آید، اما حضور خدا به خود اوست، و به خودی خود در همه‌ی هستی حاضر است، ولی ظهورش به اسماء و صفات اوست. مثل منِ انسان که حضورش در بدن به خودش است ولی ظهورش به قوای اوست. مثل منِ انسان که در اعضاء ظاهر می‌شود.
اگر «قلب» انسان، دارای ملکه‌ی انصراف از غیر خدا شود هر ظهوری و هر مخلوقی او را متوجه حضور حق می‌كند. و دیگر در مخلوقات متوقف نمی‌شود. بلكه در هر حال متوجه حضور حق می‌گردد و از طریق این ظهور به حضور مطلق او منتقل می‌گردد و معنی حضور «قلب» هم همین است. گفت:
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته وینم
این عشق به عالم به جهت آن نیست که می‌داند همة عالم از خدا است، به جهت آن است که در همة عالم جلوات و اسماء الهی را می‌بیند و نیز فرمود:
چند گاهش گام آهو در خور است
بعد از آن خود نافِ آهو رهبرست
چون‌که شکر گام کرد و ره بُرید
لاجرم زان گام در کامی رسید
اگر انسان، رفیقش را بسیار دوست داشته باشد و رفیق او یك ساختمانی را ساخته باشد، هر گاه كه به آن ساختمان می‌رسد به یاد رفیقش می‌افتد. انسان هم اگر از غیر خدا منصرف شود، هر گاه با ظهورات حق روبه‌رو می‌شود متوجه حضور حق می‌گردد. اصلاً ظهور دیگری نمی‌بیند و فقط حضور حق را درك می‌كند! و عرفا از آن كسانی هستند كه از جلوه حق، حق را می‌بینند، تا جایی كه جلوه را در حق می‌بینند، نه حق را در جلوه؛ زیرا همچنان كه عرض شد خداوند از مخلوقاتش در همان صحنه‌ای که مخلوق حاضر است، حاضرتر است، و چشم بینا، کسی را که حاضرتر است می‌بیند. قرآن در این رابطه می‌فرماید: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنكُمْ وَلَكِن لَّا تُبْصِرُونَ»(122) ما به آن فردی که در حال احتضار است از شما نزدیک‌تریم اما شما نمی‌بینید. و یا می‌فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»(123) ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم.
كسی كه می‌خواهد به مقامی برسد که در آن مقام، عالم کثرت را آینه‌ی نمایش جمال حق ببیند ابتدا باید «عقل» خود را نسبت به حضور و ظهور خداوند مطمئن کند و سپس با انصراف از عالم کثرت، قلب را متوجه حق نماید. در ابتدا باید كاملاً از نظر عقلی و برهانی به وجود و نقش فعّال حق و حقیقت در عالم مطمئن شود و سپس با تزکیه و اصلاح نفس و فاصله گرفتن از بازی‌های خیال، تمام سعی خود را بكند تا به حق نزدیك گردد، به‌خصوص در دوره جوانی باید تصمیمی جدی بگیرد كه به دنبال حق باشد و بخواهد با توجه به ظهورات اسماء الهی به حضور حق برسد. ابتدا باید آن جوان عزیز خوب فكر كند. خوب مطالعه كند و خوب خلوتِ عبادت داشته باشد. كسی كه نتواند با خودش خلوت كند و از طریق خود به سوی حق نظر کند، نمی‌تواند به جایی برسد. معمولاً آن‌هایی كه خودشان را به غیر خدا، مشغول كرده‌اند از تنها بودن وحشت دارند و نمی‌توانند آن را تحمل كنند. گفت:
ساعتی خالی بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق
انسان باید پس از اطمینان عقل به حضور خدا و توجه به تجلی اسماء و صفات الهی در عالم، كم‌كم از غیر خدا انصراف پیدا كند و با «خود»ش باشد، آن هم با خودی که نظر به حق دارد. البته به حكم وظیفه باید با دیگران هم ارتباط برقرار كند اما باید مراقب باشد كه این ارتباط همانند ارتباطی باشد كه انبیاء(ع)با مردم برقرار می‌كردند. امیرالمؤمنین(ع) در جبهه جنگ خطاب به كفار می‌گویند: اگر ذوق شهادت نبود هرگز نمی‌خواستم شما را نگاه كنم! در راستای خلوت با خدا، پیامبر(ص) چندین سال در غار حراء با خدا بودند و بس، و به آن نتیجه‌های فوق‌العاده رسیدند.
پس كسی كه می‌خواهد خدا را بیابد باید سعی كند كه غیر خدا او را نرباید! و در تمام مراحل زندگی تنها دغدغه او جلب نظر و رضایت خدا باشد، نه جلب نظر این و آن!
در پایان جهت روشن شدن برکات بحث خودشناسی و این که حضور نفس در بدن به جهت مجردبودن آن، حضوری کامل و تمام است و بدن مانع حضور نفس در بدن نیست، و این که هر موجود مجردی به اندازه درجة تجردش حضور کامل و تمام دارد، لازم است تفاوت حضور حق در هستی را با حضور امام زمان(عج) در هستی روشن کنیم. آری امام زمان(عج) به‌عنوان واسطه‌ی فیضِ عالم که فوق ملائکه می‌باشند، در همه عالمِ هستی حاضرند، اما فرق حضور امام(ع) با حضور خدا در این‌جاست كه خدا به خدایی خود حاضر است ولی امام(عج) علاوه بر این که مخلوقی هستند که مجردند، به عنوان «انسان كامل» در عالم حاضرند، و از طرف خداوند در راستای به کمال رسیدن انسانیتِ انسان‌ها، به آن‌ها مدد می‌كنند. و لذا هر انسانی كه طالب انسانیت است باید دست به دامن امام زمان(عج) که عین‌ا‌لإنسان می‌باشند بزند.
مَثَل امام زمان(عج) در هستی، مَثَل «من» انسان است در «تن» انسان. که البته جا دارد برای پیگیری این موضوع به مباحثی که در این رابطه مطرح شده است رجوع فرمائید.(124)
إن‌شاءالله خداوند با لطف و كرم خود به ما كمك كند تا بتوانیم از طریق توجه «قلبی» به او، متوجه حضور همه جانبة او شویم و از اشراقات الطاف او كه از دریچة وجود مقدس انسان كامل(عج) بر انسان‌ها تجلی می‌کند، محروم نگردیم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»