تربیت
Tarbiat.Org

آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
اصغر طاهرزاده

برکات نبوت و شریعت

اگر انسان، شریعت و دینی که مطمئن است از طرف خداست، نداشته باشد تا «وجود» خودش را از طریق آن سیراب كند، خود را از راه‌های مختلف سرگرم می‌نماید و عملاً فرصتی را که باید زمینه‌ی اتصال قلب به کمال مطلق گرداند از دست می‌دهد و به واقع خود را بدبخت می‌كند. انسان غافل از شریعت الهی خود را از طریق سرگرمی‌های تلویزیون یا لذات کاذب اینترنت، مشغول می‌كند و در یک زندگی مجازی در ناکجا آباد به سر می‌برد و از ارتباط با واقعی‌ترین واقعیات که خدا و حقایق معنوی می‌باشد، محروم می‌گردد. برنامه‌هایی که بشر برای بشر می‌ریزد سراسر پوچی و سرگرمی‌های بی‌فایده و لذات کاذبی است که هرگز جان انسان را سیراب نمی‌کند، اگر انسان «خود»ش را به دست بشر دهد نهایتش از سر دلسوزی به او می‌گویند: «مواظب باش! كم نخوری و یا حواست را جمع کن از دنیا کم نداشته باشی تا از بقیه عقب نیفتی!» ولی اگر «خود» را به دست پیامبران بدهد به او می‌گویند: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»(112) ای انسان ها! بندگی پروردگارتان و پروردگار پدرانتان را پیشه کنید، شاید که به تقوا دست یابید و وارستگی لازم را به دست آورید. گفت:
گر تو خوای حرّی و آزادگی
بندگی كن بندگی كن بندگی
این پیامبران هستند كه به نور الهی، ابعاد عالی جان انسان را می‌شناسند و انسان‌‌ها را در جهت شکوفاکردن آن ابعاد راهنمایی می‌کنند، و اگر انسان ها از پیامبران جدا شوند در حد شكم و شهوت و غضب متوقف می‌گردند و همه‌ی زندگی را خواهند باخت و در انتها با پوچی بزرگِ 70 یا 80 ساله‌ی خود روبه‌رو می‌‌گردند. مگر جهنم جز این است؟! آثار بی‌دینی در فرهنگ غرب مشهود است؛ ملاحظه کنید چگونه روح بلندِ آسمانی انسان در حد یك آشپزخانه و سایر لذات زمینی و حیوانی محدود شده است! آیا مصیبت‌های بشرِ جداشده از دین بهترین دلیل بر حقانیت دین و نیاز بشر به آن نیست؟
خویشتن نشناخت مسکین آدمی
از فزونی آمد و شد در کمی
انسان برای سعادت «خود» چاره‌ای جز پیروی از شریعت ندارد.
قرآن می‌فرماید: «وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ* نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ* عَلَی قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ»(113)
ای پیامبر این قرآن از پروردگار جهانیان نازل شده است؛ روح الامین برای تو آورده‌است؛ بر قلب تو نازل شده تا برخیزی و بشر را بترسانی تا خود را در حدّ نیازهای بدنی‌اش اسیر نکند! و از حیات گسترده عالم معنا و معنویت محروم گردد. گفت:
ما به فلک بوده‌ایم، یار ملک بوده‌ایم
باز همان جا رویم جمله، که آن شهر ماست
خود ز فلک برتریم، وز ملک افزون‌تریم
زین دو چرا نگذریم، منزل ما کبریا است
عالم خاک از کجا، گوهر پاک از کجا
بر چه فرود آمدید، باز کنید این چه جاست
بخت جوان یار ماست، دادن جان کار ماست
غافله‌سالار ما، فخر جهان مصطفی است
نمی‌دانم وقتی كه آیات فوق بر «قلب» پیامبر(ص) نازل شد چه حالی داشتند! و چقدر خوب پاداش 20 سال عبادت در غار حرا را با قلب خود چشیدند. خیلی عجیب است. گاهی آرزوی ما این است كه در خواب - در بیداری كه هیچ امیدی نداریم چون توجه ما به دنیاست!- یك ملكی، یك سروش غیبی با ما حرفی بزند و یك جمالی، یك صفایی بر ما مشهود شود. و حالا روح‌الامین با انوار الهی بر قلب آن حضرت تجلی می‌کند و تمام اسرار عالم وجود را برای آن حضرت می‌نمایاند. خواجه عبدالله انصاری می‌گوید: «الهی اگر یك بار گویی بنده من، از عرش بگذرد خنده من!»
همه حقیقت از درون به قلب و به گوش و به چشم و به خیال و لفظ پیامبر(ص) بریزد، چه حادثه‌ی بزرگی در عالم پدید می‌آید. گاهی در یك صبح بهاری مقداری باران از آسمان به زمین می‌ریزد و دشت و صحرا را به طراوت می‌کشاند، روح انسان دیگر تحمل ماندن در زمین را ندارد و ‌می‌خواهد قفس تن را بشکافد و به سوی عالم غیب پرواز کند. حالا حساب كنید كه انوار غیب - نه باران- بر جان آن حضرت - نه جسم او- بریزد! چگونه توانسته ‌است باز در زمین بماند؟! شاید بهترین تعبیر، تعبیر مولوی باشد که خطاب به آن حضرت می‌گوید:
نه ملک بودی و نه خسته ز خاک
ای بشیر ما بشر بودی و پاک
آری حاصل بحث این جلسه این شد که انسانِ نامحدود، می‌تواند با خدا رفیق شود و حتی گاهی پیامبر خدا گردد. و البته پیامبرنشدن انسان به معنی ضرركردن او نیست چون استفاده‌كردن از وَحی مهم است. و این نكته مهمی است كه هركس به اندازة تزكیه‌ای كه دارد می‌تواند از وحی استفاده ‌كند نه به اندازه سوادی كه دارد! به همین دلیل معلوم نیست هركس كه قرآن را حفظ كند حتماً هم از آن استفاده كند. اصل وَحی، حقیقتی است در عالم غیب و هركس به اندازه آزادکردن روح از دنیای مادی، از طریق تزكیه‌ای كه انجام می‌دهد، با غیبِ قرآن ارتباط پیدا می‌كند. لذا در سوره بقره فرمود:«الم*ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ»(114) بدون شک این قرآن برای کسانی که دارای تقوای اولیه باشند وسیله هدایت به سوی حقایق است.
تا زمانی كه نظر انسان به دنیاست هیچ استفاده‌ای از قرآن نخواهد برد هر چند كه همانند بعضی قُراء سعودی آن را از حفظ بخواند، صحیح و زیبا هم بخواند، برای او «الله، الله» هم بگوید! اینها مشكلی را از او حل نمی‌كند! پیامبر اكرم(ص) با جان خود از نور قرآن سیراب شدند نه با لفظ تنهای آن.
هركس برای یافتن حقایق، باید «خود» را بیابد. قرآن یك حقیقت غیبی است و انسان از راه «غیبِ خود» باید با «غیب قرآن» ارتباط پیدا كند. باید از الفاظ ظاهری قرآن استفاده كرد و به حقایق باطنی آن پی برد. و چون حقایق باطنی قرآن عالی است، انسان دانی نمی‌تواند به آن حقایق عالی برسد، اگر كسی فوق لیسانس و دكترای علوم قرآنی هم داشته باشد اما تقوا نداشته باشد به قرآن نرسیده‌است چون قرآن، عالی است. گفت:
«پاك شو اول و پس دیده بر آن پاك انداز»
فرمود: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ* فِی كِتَابٍ مَّكْنُونٍ* لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(115) قرآن در یك كتابِ پنهانیِ غیبی است و هركس به اندازه تزكیه‌ای كه كرده و «خود» را از دنیا و چرك‌های آن آزاد نموده، می‌تواند با آن كتاب كریم ارتباط پیدا كند. به همین جهت می‌گوییم حقیقت قرآن در قلب اهل بیت عصمت و طهارت(ع)که در طهارت کامل‌اند، جای دارد و هرکس به اندازه‌ای که از طهارت باطنی برخوردار است از حقیقت قرآن بهره‌مند است.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»