تربیت
Tarbiat.Org

آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
اصغر طاهرزاده

تعلق روح به تن

وقتی متوجه شدیم «همه ادراکات از مَنِ انسان است» علاوه بر بینایی و شنوایی و احساس، که همه مربوط به مَن یا نفس انسان می‌شود، متوجه می‌شویم حالاتی مثل گرسنگی و تشنگی و احساس درد نیز مربوط به من یا نفس انسان خواهد بود. مثلاً اگر با ماده بیهوش‌كننده، «من» را از «تن» غافل كنند به طوری‌که توجه مَن انسان از بدنش منصرف شود، و بعد «تن» را با کارد جراحی بشکافند، «تن» هیچ گونه دردی را حس نمی‌كند، چون توجه ادراک کننده اصلی که همان مَن انسان است از بدن منصرف شده است. در مواقع معمولی که زمینه‌ی تدبیر نفسِ انسان بر بدن فراهم است، «من» به «تن» توجه دارد و چون «من» انسان، «تن» خود را دوست دارد، اگر به «تن» آزار برسد همین تعلق و توجه به «تن» موجب می‌شود آن ضربه‌ها را منِ انسان احساس ‌كند، چون تنِ خود را از خودش می‌داند.
درهنگام گرسنگی و تشنگی، «تن» انسان نیاز به غذا و آب دارد و چون منِ انسان توجه به «تن» دارد، مَن انسان احساس گرسنگی و تشنگی می‌کند، در حالی‌که اگر «من» انسان، در اثر حادثه‌ای شدیداً بترسد و توجهش به جایی غیر از بدن معطوف شود دیگر تشنگی و گرسنگی از یادش می‌رود، چون نظرش به جای دیگری است غیر از بدن. همه این‌ها بدان معنی است كه گرسنگی‌ها و تشنگی‌ها و دردها، همه در رابطه با «من» انسان معنی می‌یابند آن هم در صورتی كه «من» به «تن» توجه داشته باشد ولی اگر توجه «من» به «تن» قطع شود، هر چقدر هم كه به «تن» ضربه بزنند و یا به آن غذا ندهند نه احساس درد می‌کند و نه احساس گرسنگی.
هرگز نباید غفلت کرد که «تن» ابزار نفس یا روح است منتها ابزاری که با نفس یک نحوه اتحاد دارد و لذا روح انسان تن خود را از خودش می‌داند و در نتیجه احوالاتی را که برتن می‌گذرد در خود احساس می‌کند، ولی با این همه تن ابزار من است. و به جهت آن اتحاد خاصی که بین روح و جسم هست، وقتی روح انسان از موضوعی ناراحت می‌شود جسم آن فرد نیز دچار عارضه می‌شود، مثلاً سرش درد می‌گیرد، این نشان دهندة این نکته است كه حالات روح در تن سرایت می‌کند و با توجه به تعلق روح به تن، تن انسان در قسمتی خاص احساس درد می‌کند و از طریق داروهای به‌اصطلاح ضد درد و یا بی‌هوش‌كننده‌ تعلق و توجه روح را به تن کم می‌کنیم و دیگر درد را احساس نخواهیم كرد، در صورتی که وضعیت بدن در این موارد با خوردن مسکن‌ها تغییر نکرد بلکه از طریق آن‌ها توجه خاص روح به بدن را ضعیف کردیم، تا در شرایط انصراف نسبی روح از بدن، روح به آرامش خود برگردد و با توجه دوباره به بدن دیگر آن عضوِ خاص گرفتار آن درد نشود.
پس دردها و ناراحتی‌ها اعم از آن که در اثر ضرباتی باشد که به بدن وارد می‌شود و یا در اثر فشارهایی باشد که به روح وارد می‌گردد و در بدن سرایت می‌کند، همه و همه مربوط به روح است و ریشه در تعلق روح به بدن دارد، هر چند که در هر دو حال چنانچه وضع بدن را در شرایط مناسب قرار دهیم در کم کردن فشار بر روح مؤثر خواهد بود، زیرا در هر حال بدن بستر و محل تدبیر روح است و اگر در شرایط مناسبی از نظر نوع غذا و استراحت و غیره قرار داشته باشد موجب آرامش روح می‌گردد.
از آیت‌الله‌حسن‌حسن‌زاده‌آملی«حفظه‌الله» تقاضا كردیم كتابی را معرفی نمایند تا بخوانیم. فرمودند: «بروید و خودتان را ورق بزنید!». من هم پیشنهاد می‌كنم كه روی این بحث كار شود. مطالعه زیادی هم لازم نیست. این بحث‌ها مقداری «توجه» و مقداری «خلوت» می‌طلبد. با ورق زدن كتابِ نفسِ «خود» و سیر در خود، آهسته آهسته انسان متوجه می‌شود كه «خود»ش غیر از این چیستی‌ها است و إن‌شاءالله راه اتصال به حق برایش گشوده می‌شود.
خدا با رحمت خودش به ما توفیق دهد كه برای شناختن «او»- آن‌گونه كه خودش می‌پسندد- نوری از فیض عظمایش به قلب ما بیفتد.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»