تربیت
Tarbiat.Org

آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
اصغر طاهرزاده

برکات توجه به جنبة وجودی موجودات

عرض شد میز و خانه و امثال آن‌ها، چیزی نیست، هرچند آهن‌ها و آجر و سیمانی كه به شكل میز و یا خانه در آمده‌اند ماده‌اند و ماده یکی از مراتب وجود است. حالا اگر یك قدم دیگر به طرف جلو برداریم، می‌گوییم ماده هم به خودی خود و به عنوان ماده، چیزی نیست! ماده، تنها یك مرتبه نازله از وجود است و اصل وجود که منشأ همة وجودات است، تنها خداست، و چون خداوند وجود مطلق است، حضور محض و كمال محض است. و لذا هر رویکردی که به سوی خدا نباشد، به سوی وجود نیست و به سوی عدم و پوچی است اگر به خودِ ماده نظر بکنیم و از جنبه‌ی وجودی آن که نازله و پرتو وجود حق است، غافل شویم، باز با خیالات و ذهنیات خود به سر برده‌ایم که از حقیقت و وجود فاصله دارد.
معمولاً انسان‌ها با غفلت از وجود و نظر به صورت‌ها و نسبت‌ها‌، دوست دارند كه دور هم بنشینند و صحبت‌های بی‌مورد بكنند و خیال پردازی نمایند، بدون آن که متوجه شوند دارند با خیالات خود به سر می‌برند و نه با وجود، در حالی كه غفلت از جنبة وجودی موجودات، یک‌ نوع به‌سربردن با جنبة دروغ‌ آن‌ها است! انسان باید پیش از آن‌که با خیالات خود خوش باشد، طالب کمال خود باشد و این حاصل نمی‌شود مگر با ارتباط با وجود، زیرا همان‌طور که عدم برابر نقص است، وجود برابر کمال است. گفت:
خفته آن باشد که او از هر خیال
دارد امید و کند با او مقال
انسانی که توانست با «وجود» مرتبط باشد به خوبی متوجه باطل بودن افکار و اعمالِ باطل می‌شود و چنین انسانی هرگز حاضر نیست بنشیند و مدتی از وقت گرانبهایش را با خیالات باطل و پراكنده هدر دهد و در خیال خود خوش باشد، بدون آن که نظر به کمالات عالَم داشته باشد.
به حکم آن که خداوند کمال مطلق است، اَحد است، پس هر جا پراكندگی هست نشانی از دوربودن از حق مطرح است و هرجا کثرت‌ها را در رابطه با نظام اَحدی ننگریم، گرفتار عدم‌های وجودنما شده‌ایم و هر چه انسان از حق دور باشد با «هیچ» زندگی کرده‌است. اگر هم با جنبة «هیچِ» خودش خوش شود با جنبة دروغ‌ وجودش خوش بوده ‌است، به همین دلیل است كه در اسلام، رفت و آمدهای افراطی و یا رفیق بازی‌های افراطی که موجب وقت‌كشی شود نداریم. بلكه توصیه شده است كه انسان بیشترِ وقتش را صرف تفكر، معرفت، عبادت و تعلیم و تعلّم كند تا از کثرت‌ها به سوی گوهر اصلی عالَم که همان مقام اَحدی است سیر کند.
انسان می‌تواند بنشیند و فكرش را متمركز كند و از طریق وحدت بخشیدن به فكر خود به حق یعنی وحدت محض، نزدیك شود. چون هر جا یگانگی و وحدت هست نشانه‌ای از نزدیك‌بودن به حق مطرح است و یگانگی حقیقی هم در دین پیدا می‌شود.(119)
هرچقدر كه انسان به چیزهایی كه او را از خدا منصرف می‌كند «دل خوش» باشد، مسلّم به همان اندازه از خدا دور شده‌است، در حالی‌كه خداوند حضور محض است، و لذا انسان از او دور است و نه او از انسان؛ و به اندازه‌ای كه از چیزهایی كه او را از خدا منصرف می‌كنند فاصله بگیرد نزد خداست، یعنی نزد وجود محض و کمال محض. البته غفلت نمی‌فرمائید که سنخ انسان، سنخ ارتباط با حق است، مگر اینكه «خود»ش از حق منصرف بشود. انسان باید بداند كه عالم کثرت‌ها، فخرها، مد، مال، مقام و شهوت و ... او را از اصل «خود»ش که همان سنخ ارتباط با حق است، باز می‌دارد و اگر از عوامل غفلت از خداوند فاصله نگیرد، به «هیچ» می‌رسد، و خسران می‌كند. ولی اگر از عوامل غفلت از خدا منصرف شد بدون هیچ تلاشی حق را در «قلب» خود می‌یابد. زیرا «حق» از همه موجودات در هستی حاضر‌تر است و چون حضور خداوند محدود نیست، باید «قلب» -كه توان ارتباط با حضور نامحدود را دارد- با او روبه‌رو شود. باید «قلب» را با انصراف از کثرات و توجه به حضرت اَحد، به كار انداخت! وقتی كه «قلب» به كار افتاد انسان خواهد گفت:
آن كه عمری در پی او می‌دویدم كو به كو
ناگهانش یافتم با دل نشسته رو به رو
مشکل انسان‌ها در رویارویی با خدا گم‌کردن جهت است، نمی‌داند کجا را بنگرد، وگرنه خدا نزد او حاضر است، نمی‌داند کجا به دنبال خدا بگردد. به قول مولوی:
چون گهر در بحر گوید بحر کو
وآن خیال چون صدف دیوار او
همین‌که گوهر در دریا بگوید دریا کو؟ عملاً نظرش از توجه به دریا منصرف شد، در حالی که دریا در منظرش بود.
گفتن آن کو، حجابش می‌شود
ابرِ تابِ آفتابش می‌شود
همان کوگفتن، مانع دیدنش می‌شود.
بند چشم اوست هم چشم بدش
عین رفع سدِّ او گشته سدش
درست با همان چشمی که می‌توانست دریا را ببیند، می‌گردد تا دریا را در دریا ببیند، این یک نوع بدچشمی است وگرنه دریا در منظرش بود.
بند گوش او شده هم هوش او
هوش با حق دار، ای مدهوش او
می‌خواهد هوش خود را به کار اندازد برای دیدن خدا، در حالی که اگر هوش خود را درست به کار ‌برد آن خدایی که به دنبال او بود در منظرش حاضر است.
قرآن می‌فرماید: «أَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»(120) به هر كجا كه نظر كنید وجه حق آنجاست. زیرا جنس انسان، جنس ارتباط با حق است، کافی است نظر کند، می‌یابد، فقط باید از ماده و مادیات و از کثرات منصرف شود تا بتواند آن را بیابد، باید به جنبة وجودی عالم نظر کرد. عرفا تفسیر «وجه‌الله» را به وجود برگردانده‌اند، چنان‌چه حضرت علی(ع) در تفسیر «وجه‌الله» می‌فرمایند: «هَذَا الْوُجودُ کَلُّهُ وَجْهُ الله»(121) این وجود همة وجه الله است. گفت:
دوربینان بارگاه ألست
بیش از این پی نبرده‌اند که هست
یعنی ما از خدا جز «هست» نمی‌شناسیم و لذا همة موجودات از آن جهت که هستند، از جنبة هستی‌شان وجه‌الله هستند.