انسانی كه از خود غافل شود، در نهایت با یک خودِ پوچ و بیثمر روبهرو خواهد شد، و چون روح انسان جاودانه است با یك بی ثمری جاودانه بهسر خواهد برد، و مرگ حقیقی یعنی بیثمری جان؛ یعنی بینوری قلب، یعنی ندامت ابدی، و در آن حالت هوشیاری فطرت در عالم قیامت، خود را نخواستن.
ندامت آخرت، ندامتی است كه توانایی مُردن در آن نیست، آن ندامتِ در نفس در آن شرایط، یعنی همواره مردن، مردن و با این حال نمردن. در وصف چنین شرایطی قرآن میفرماید: «ثُمَّ لا یمَوتُ فیها و لا یَحْیَی»(143) سپس کافران در آتشی قرار میگیرند که نه میمیرند و نه زنده میشوند. در آن حال انسان قادر نیست چیزی را كه نمیخواهد؛ نخواهد؛ و از جمله چیزهایی که نمیخواهد و قادر هم نیست از خود دور کند، پشیمانی و نومیدی ابدی است؛ و این پشیمانی در آن عالم، هر اندازه که حجابها مرتفع شد عمیقتر میشود و شخص را تحلیل میبرد.
شخصی كه قلبش با خدا آشتی نیست همواره از خود ناامید است و نمیتواند خودش باشد، چون در حقیقت خودش همان بندگیاش است كه او ندارد، پس چنین آدمی خود را در اختیار ندارد بلكه این ندامت است كه او را در اختیار دارد. در دنیا خودی را كه خدا به او داده بود نمیخواست، خودِ دیگری را كه آرزوها برای او ساخته بود طلب میكرد، خودی كه او نبود و خدا نمیخواست كه او آن خود باشد، و لذا خود را از پروردگارش گسست. در قیامت در افق جان خود و در نگاه به فطرتش با خودی روبهرو میشود كه بهتر بود باشد ولی نیست و این ندامت است. همواره در دنیا از آن بودنِ دروغین، ناامید میشد ولی خود را فریب میداد ولذا به خودی كه خدا میخواست برنگشت و حالا با یك ندامت ابدی روبهرو است.
اگر ما در این دنیا خودمان را در ابدیتِ خودمان ببینیم، دنبال خودی میگردیم كه خدا میخواهد ما باشیم، و در نتیجه از ندامت وتنگی رها میشویم، زیرا آن خود، عین ارتباط با خداست، چه در تكوین و از نظر وجود، و چه در تشریع و از نظر انتخاب ما.
دین، حكم خداست برای انسان تا آن گونه باشد كه خدا میخواهد و از طریق دینِ الهی از ناامیدی در دنیا، و ندامت در آخرت رها شود.
هركس كه دینداری پیشه نمیكند یك ناامیدی در درون خود دارد واگر امروز هم به آن توجه نکرد فردا برایش آشكار میشود و یك ندامتِ عمیق همه جان او را فرا میگیرد.