اگر انسان بتواند «خود» را بهدرستی، ارزیابی كند و به طور صحیح بشناسد، معنای بسیاری از حقایق و دستوراتی كه دین مطرح نموده است برایش مشخص میشود. این روایت مکرراً از معصوم به ما رسیده است كه: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»؛(1) هركس «خود» را بشناسد، خدایش را شناخته است، پس ما میتوانیم از راه «خود» شناسی ، به خداشناسی مطمئنی دست یابیم و از این طریق حقیقتِ «توحید»، «نبوت»، « معاد» و «امامت» را در جان خود روشن كنیم.
بحث این جلسه دربارهی پوچی و اضطراب و دلایل وجود آنها در انسان است.
گاهی انسان در «خود» احساس پوچی و اضطراب میكند. در چنین حالی اگر انسان علت آن را بداند میتواند آن را رفع كند وگرنه برای فرار از آن خود را سرگرم و مشغول چیزهای دیگری ساخته، از سرابی به سرابی و از دردی به دردی دیگر پناه میبرد و از درد درونی و درمان صحیح آن غافل میشود، و مشكل همانطور باقی میماند. به همین دلیل، برای درمان صحیح باید بدانیم ریشه پوچیها و اضطرابها چیست.
این یک قاعده است که هرگاه انسان به «خود»ش رجوع كند، اگر احساس كند زندگی و كارهایش بیهوده و بیفایده است، دچار پوچی میشود؛ و همین كه این احساس به او دست دهد، اضطرابی نیز در او بهوجود میآید كه باعث تشویش و سرگردانی و «چه كنم؟ چه كنمِ؟» او میشود، هر وقت انسان اضطرابی را در «خود» حس میكند اگر خط آن را بگیرد و ادامه دهد، به پوچی یا ضرر میرسد. اگر عمیقاً ارزیابی کنیم؛ ریشه احساس پوچیبرمیگردد به اینکه انسان فکر کند خودش برای رسیدن به مقصد و هدفش کافی است و لذا با تکیه بر خود و نظر استقلالی به «خود»، میخواهد امورات خود را ادامه دهد.
خداوند میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ».(2)
ای مردم شما ذاتاً فقیرید و هیچ چیزی از خود ندارید و تنها خدا غنی و ستوده است.
پس اگر انسان به «خود»ش نظر كند میبیند از «خود» هیچ چیز ندارد، حال اگر در همین هیچبودن خود متوقف شود به پوچی میرسد، و پوچی هم در نهایت موجب اضطراب است. اما اگر در عین توجه به هیچبودنِ خود، به حق نظر كند و از پرتو نور او بهره بگیرد، مییابد همه چیز از خدای «غنیِِ حمید» است و میتواند به نور غنیِ حمید متصل شود و در نتیجه به غنا و كمال برسد؛ یعنی به آرامش و اعتماد دست یابد و از پوچی و اضطراب رهایی یابد.