اگر مباحثی را که در جلسات گذشته به لطف خدا طرح شد با دقت در جان و روان خود دنبال بفرمایید و برسید به اینكه خداوند، هستی شما را به شما داده است و معنی بودنتان چیزی جز این نیست، آن وقت درس بعدی شروع میشود كه حالا از مسیر همین «بودنتان» کمال خود را دنبال کنید و «بشوید» آنچه باید بشوید. هركس بخواهد خودش را در حقیقتِ خود بازیابد، باید بعد از اینكه خود را یافت آن را در مسیر تکاملی مخصوص به خودش قرار دهد تا «خودِ خودش» بشود، نه اینكه «خودِ دیگران» بشود. چرا كه دیگران نسبت به او بیگانهاند و این نکتة ظریفی است که انسان از طریق خودش صعودش را شروع کند. این همان مطلبی است که میگویند: «در زمین دیگران خانه مکن».
باید هم «خود بود» و هم « خود شد» و از دریچه «خود» به كمال رسید. «خودِ» من غیر از «خودِ» شماست و لذا سیرِ خودِ من به سوی كمال، غیراز سیرِ خود شماست به سوی کمال مربوط به شما. چون استعدادهای من غیر از استعدادهای شماست، من باید استعدادهای خود را كامل كنم، شما هم باید استعدادهای خودتان را كامل كنید. در همین رابطه فرمودهاند: «الطّرق إلَی اللهِ بِعَددِ اَنْفاسِ الْخلائق»(141) راههای رسیدن به خدا به تعداد افراد است. پس من برای رسیدن به خدا نباید آرزوی داشتن هوش شما را داشته باشم، بلکه باید در استعدادهای خود كامل شوم و همانی را که دارم رشد دهم، وگرنه از خود به ناخود رفتهام. گفت:
چشم خود بگذاشت چشم او گزید
هوش خود بگذاشت قول او شنید
چشم چون نرگس فرو بندی که چی؟
که عصایم کش که کورم ای اخی؟
هركس از دریچه خود و با صعود خود از همان دریچه، به جائی میرسد، آرزوهای دنیائی و نظر به آنچه در دست بقیه است، مانع «سیر در خود» است. به همین جهت رسول خدا(ص) میفرمایند: «عَلیکَ بِالْیأسِ مِمّا فِی اَیدی النّاسِ فَإنَّهُ الْغِنی الْحاظر»(142) بر تو است که به آنچه در دست بقیه مردم است نظر نداشته باشی که این بینیازی واقعی است. نظر به آنچه مربوط به دیگران است، باعث رهاكردن خود در وَهْم و خیال، و عامل بیگانهشدن از خود میگردد.
حال اگر بخواهید «خود باشید» و «خود شوید» و به عبارت دیگر در خودتان سیر كنید، لازم است به این نكته دقت شود كه «خودتان» فقط از خدا هستید و اصل و مقصد شما خدا است. پس باید به خدا که اصل شما است نزدیك باشید تا به کمال واقعی خودتان نزدیک شوید، و در صورتی كه به غیر خدا نظر داشته باشید و بخواهید به آن نزدیك شوید «غیر خودتان» میشوید.