تربیت
Tarbiat.Org

آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
اصغر طاهرزاده

آفات غفلت از منزل اصلی زندگی

انسان برای رهیدن از پوچی باید معنای زندگی و هدفی را که باید دنبال کند بفهمد. او می‌تواند خود را از طریق دینداری، از بی‌‌حاصلی برهاند، معنی خلقت را به درستی درك كند و زندگی خود را زیر سؤال نبرد.
یك وقت كسی در جادّه‌ای است که می‌داند باید به كجا برود؛ راه می‌‌افتد و تابلوهایی که او را به سوی مقصدش راهنمایی می‌کنند یکی یکی پشت سر می‌گذارد و به سوی مقصد خود در حرکت است. اما اگر آن شخص به جای آن‌که از تابلوهای راهنمای کنار جاده استفاده کند و به کمک آنها به طرف مقصد برود، در کنار هر تابلویی بنشیند و دور آن بگردد و خوشحال باشد که کنار تابلویی است که اشاره به مقصد دارد، چنین کسی هرگز به مقصد نمی‌رسد. كسی كه معنی زندگیش را نداند به جای این‌که از ایستگاه‌های زندگی یعنی نوجوانی و جوانی و پیری، استفاده کند و جلو برود به آن‌ها دل می‌بندد. انسان در ابتدا با كودكی خود مرتبط است بعد جوانی را می‌چشد و جوان می‌شود. بعد پیری را می‌چشد و پیر می‌شود - انسان است كه پیری را می‌چشد و می‌نوشد ولی پیری انسان را نمی‌نوشد. اگر پیری انسان را چشید و نوشید، انسان برای همیشه پیر می‌ماند- پس انسان پیری را می‌چشد و پس از چشیدن پیری و مزمزه‌کردنِ آن، مرگ را می‌چشد و می‌نوشد و برزخی می‌شود. باز انسان است كه مرگ را نوشیده و چشید، چون اگر مرگ انسان را می‌نوشید او را نیست و نابود می‌كرد و دیگر سیری به سوی برزخ و قیامت برای او نمی‌ماند. در قرآن آمده است: «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ»(26) هر «نَفْسی» مرگ را می‌چشد. هنگامی كه انسان آب می‌نوشد تبدیل به آب نمی‌شود، آب نزد انسان می‌ماند اما انسان آب نمی‌شود. یعنی آب، انسان را ننوشید كه انسان را آب كند، بلكه انسان، آب را نوشید و مزمزه کرد. پس وقتی كه انسان كودك است، جوانی را می‌چشد و آن را می‌نوشد و جوان می‌شود. بعد پیری را می‌چشد و می‌نوشد، بعد مرگ را می‌نوشد و به برزخ می‌رود، در حقیقت از ایستگاه‌های زندگی می‌گذرد و مرگ هم یعنی نوشیدن برزخ و سپس از ایستگاه برزخ هم می‌گذرد و به قیامت می‌رود كه مقصد اصلی است، و «سوار چون كه به منزل رسد پیاده شود!»
اگر انسان نداند مراحل زندگی دنیایی، منزل‌هایی هستند به سوی مقصد اصلی، یعنی قیامت، در دوران کودکی قربان کودکی‌اش می‌رود! مثل بچه‌ها كه فقط می‌خواهند همیشه بچه باشند، و ناگهان می‌بینید 20 ساله شده‌اند، اما هنوز از بچگی در نیامده‌ و جوانی را ننوشیده‌اند چنین شخصی با این‌که 20 سال از زندگی‌اش گذشته است ولی در همان دوران کودکی خود -که فیلم‌های «كارتون» زیاد می‌دید- به‌سر می‌برد، هنوز هم همان دوران را ادامه می‌دهد. آقا وقتی 20 ساله شد هنوز ادای بچه‌ها را در می‌آورد، چون ایستگاه بچگی را چسبیده و رها نمی‌کند. این آدم‌ها به جای مقصد، ایستگاه‌ها را گرفته‌اند و متوّجه نیستند كه باید از این‌ها بگذرند! اساساً كسی كه زندگی را نمی‌فهمد ایستگاه‌ها را می‌گیرد بعد که وارد ایستگاه جوانی می‌شود به جای آن‌که از آن به عنوان ایستگاه و تابلوی راهنما استفاده کند و خود را برای ایستگاه بعدی آماده ‌کند و از آن بگذرد، در آن متوقف می‌شود و لذا در پیری ادای جوان‌ها را در می‌آورد و با این که سنی از او گذشته است از نظر روحی هنوز وارد عالَم پیری نشده است، آن حرکات ممکن است برای یک جوان پذیرفتنی باشد اما برای كسی كه پیر شده، زشت است. گفت:
از دست‌بوس میل به پابوس كرده‌ام
خاكم به سر ترقی معكوس كرده‌ام
قرار داشتن در هر كدام از منازل و ایستگاه‌های زندگی در موقع خودش خوب است. ولی اگر از نظر زمانی و سنی از آن مرحله گذشتیم اما از نظر روحی در آن مرحله ماندیم، حرکات و افکار آن مرحله برای چنین سنی دور از شأن ما خواهد بود. چون انسان مقصد دارد و باید دائماً به پیش برود.
انسان چنان است كه اگر به او بگویند همین روزها می‌میرد می‌گوید:«ای كاش چند روز دیگر هم زنده می‌ماندم.» این در حالی است كه میداند باید بمیرد.اما اگر به او بگویند دیگر نمی‌میری می‌گوید: «این چه دنیایی است كه در آن مرگ نیست؟!» یعنی در واقع او مرگ یا گذر از دنیا را می‌خواهد؛ چون دنیا نسبت به روحِ جاودانه او ایستگاه است. مثل وقتی که به کسی بگویی «این لباست را به من بده» می‌گوید: «نمی‌دهم». اما اگر به او بگویی: «این لباس را باید تا ابد بپوشی» همین حالا می‌خواهد آن را رها کند.
مرگ برای یك مؤمن، چون در مسیر زندگی دینی از منزلی به منزل دیگر می‌رود و همواره به مقصد نزدیك‌تر می‌شود راحت است. كسی در سیر به سوی ابدیت به یك منزل دل می‌بندد كه زندگی را نشناسد و معنیِ بودن در این دنیا را نفهمد. بعضی انسان‌ها، منزل را مقصد می‌گیرند ولی بعضی دیگر در این دنیا و ایستگاه‌های آن، مسافر بودنشان را می‌فهمند و بین این دو گروه فرق بسیار است. یكی فهمیده است كه چرا در این دنیا آمده است و یكی نه.