سپس فرمودند:
«وَ تَجَرَّعِ الْغَیْظَ فَاِنّی لَمْ اَرَ جُرْعَةً اَحْلی مِنْها عاقِبَةً وَلا اَلَذَّ مَغَبَّةً»؛
فرزندم! جرعههای خشم را بنوش كه من در عالم شیرینتر از خشمی كه نوشیده شود، از نظر نتیجه و از نظر لذت معنوی چیزی ندیدهام. نه از نظر نتیجه چیزی بهتر از آن ملاحظه کردهام، و نه از جهت لذتبخش بودن.
با توجه به سخن حضرت(ع) باید زاویهای را نسبت به خشم در درون خود باز كرد و بررسی نمود که ما چه موقعی خشم میكنیم و ببینیم چگونه میتوان بر فراز خشم زندگی نمود. در این راستا اول باید روشن شود ما در زندگی، ارزشگذاریها را با چه ملاک و معیاری اِعمال میکنیم. چون ارزشمندشدن در دادگاه نفس اَمّاره و با داوری و قضاوت شیطان، غیر از ارزشمندشدن در دادگاه فطرت و با داوری امام معصوم(ع) است. در دادگاه شیطان ارزشمندشدن با سلطه بر دیگران معنی مییابد ولی در داوری و قضاوت امام معصوم(ع) بزرگشدن آن است که انسان بتواند خشمش را بنوشد، و متوجه باشد به واقع در این راستا بر همة مشكلات تسلط پیدا خواهد کرد. در این صورت ارزشمندشدن انسان طوری نیست که مثل ارزشهای دنیایی همراه با پستی و حقارت باشد، بلکه ارزشمند شدنی است حقیقی.
ما عموماً وقتی خشم میكنیم كه آنچه را پیش آمده نخواهیم، و چیزی غیر از آنچه پیش آمده است را انتظار داریم. حال برای نجات از این خشم باید حادثهی غیر قابل انتظار را حادثهای بدانیم در جهت امتحان خود، و نه اینکه حادثهای است اتفاقی كه از دست نظام الهی در رفته است، این نگاه، نگاه واقعبینانه و خوبی است. چقدر به بصیرت شما افزوده میشود وقتی بدانید هر حادثهای که برای شما پیش میآید اتفاقی نیست و از دست رب هستی در نرفته. اگر ارتباط عالم را با رب هستی بشناسید، به راحتی قلب شما مطمئن میشود که همه چیز در قبضه مطلق حق است همچنان که در قرآن فرمود: «وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی كِتَابٍ مُّبِینٍ»؛(173) و كلیدهاى غیب تنها نزد اوست جز او كسى آن را نمىداند و آنچه در خشكى و دریاست مىداند و هیچ برگى فرو نمىافتد مگر اینكه آن را مىداند و هیچ دانهاى در تاریكیهاى زمین و هیچ تر و خشكى نیست مگر اینكه در كتابى روشن ثبت است.
حادثهای پیش آمد كه یك مرتبه فرزند حضرت یعقوب(ع) آن هم بهترین و دلبندترین فرزند آن حضرت یك دفعه از جلو چشم حضرت رفت. برادران آمدند و گفتند گرگ یوسف را خورد. ظاهر حادثه این است که برادران حضرت یوسف(ع) گفتند، اما فرمایش پیغمبر معصوم را بنگرید که فرمود: «وَجَآؤُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ»؛(174) و پیراهنش را آغشته به خونى دروغین آوردند. یعقوب گفت بلكه نفس شما كارى را براى شما آراسته. اینك صبرى نیكو پیشه میکنم و خدا یاریکننده است بر آنچه توصیف مىكنید.
فرمود: نفس شما کار شما را برای شما آراست. حضرت یعقوب(ع) موضوع را از منظری دیگر مینگرند. برادران آمدند و گفتند یوسف را گرگ خورده است ولی چون حضرت یعقوب(ع) متوجهاند این حادثه از مدیریت خدا بیرون نیست و برادران یوسف نمیتوانند برنامه الهی را به هم بزنند، حضرت وظیفهی خود را در رویارویی با این حادثهی بزرگ جستجو میکردند. و لذا بعداً که خبر آوردند بنیامین فرزند دیگر یعقوب(ع) به ظاهر ظرف طلای عزیز را سرقت کرده و در مصر او را گروگان گرفتهاند، حضرت یعقوب(ع) ماوراء این حرفها میفرمایند: «یَا بَنِیَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»؛(175) اى فرزندان من! بروید و از یوسف و برادرش جستجو كنید و از رحمت خدا نومید مباشید زیرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نومید نمىشود.
چون حضرت یعقوب(ع) متوجهاند؛ مدیریتی بالاتر از ظاهر این حادثهها در صحنه است. مگر مسیر عزیز مصرشدن حضرت یوسف(ع) همین چاه نبود؟ نقشههای برادران یوسف بدون آن که بدانند و بدون آن که بیتقصیر باشند، درست همان برنامهای بود كه بنا بود حضرت یوسف(ع) را به آن مسئولیت برساند. میخواهم افق دید حضرت یعقوب(ع) را ببینید. یك چشم این است كه عجب! یوسف(ع) رفت، یك چشم این است كه اصلاً چی رفت؟ درست با نقشهی برادران، خواب یوسف(ع) شروع به تأویل گشت و تحقق خارجی آن شروع شد.