تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این‌چنین باید بود[جلد دوم](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

خصوصیت طی مسافت در دین

دوباره فرمایش امام علی(ع) را می‌خوانیم تا با این مقدمه قلب با آمادگی بیشتر آن را بگیرد. می‌فرمایند:
«وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ»؛
فرزندم! بدان كه در مقابل تو راهی است كه اولاً؛ بلند و طولانی است. به بلندی از تو تا خدا، خدا كجا و ما كجا! مگر ما نمی‌خواهیم به همان معنایی كه دین گفته است، به خدا نزدیک شویم؟ پس خیلی باید از خودمان به در آییم و این مسافت از خود درآمدن و تماماً بنده حق شدن خیلی طولانی است. گفت:
رهرو منزل عشقیم و ز سر حدّ عدم

تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم

ثانیاً؛ طی این راه دارای مشقت و سختی‌هایی است، چون همچنان که مستحضرید باید از خودمان درآییم. آیا از این سخت‌تر راهی وجود دارد؟! انسان باید از خودش به عنوان یك موجود زمینی با هزاران آرزوی دنیایی به در آید. عموماً انسان‌ حاضر است هزاران مسافت را در زمین طی كند ولی به او نگویند باید از كبر خود درآیی و به سوی تواضع سیر كنی. ولی ما سالكیم، باید برویم، و رفتن هم رفتن زمینی نیست، رفتن از زمین است ولی نه به سوی زمین،به سوی مراتب عالی‌تر از آنچه در آن هستیم، و به سوی عالَمی برتر از زمین، حسد را در نظر بگیرید؛ فرض بگیرید تا حالا حسود بوده‌ایم. خداوند ابتدا انسان را همراه با ‌چنین ضعف‌هایی می‌آفریند ولی می‌خواهد با تلاش خود از حسادت درآییم. قرآن می‌فرماید:
«إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا، إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا»(17)
به راستى كه انسان سخت حریص خلق شده است، چون صدمه‏اى به او رسد عجز و لابه كند.
انسان حریص و بی‌قرار و کم‌صبر آفریده شده، و چون سختی به او برسد بی‌تاب خواهد شد و از سکینه و آرامشِ لازم در مقابل سختی‌ها در ابتدای امر بی‌بهره است. حالا وقتی می‌خواهیم از این نوع ضعف‌ها مثل حسادت كنده شویم، تلاش می‌خواهد. برای خارج شدن از حسادت انسان باید به جای این‌كه نتواند ببیند كسی چیزی دارد، به جایی برسد که در مقابل دارایی دیگران راحت باشد و اصلاً در هیچ كجای روحش آرزو نکند ای كاش او چنین امكاناتی را نداشت. اولش ممكن است سخت باشد، ولی این كه انسان از ضعف حسادت به انسان غیرحسود تبدیل شود، سیر از ظلمات است به سوی نور، و معنی ابتدایی سلوک همین‌ها است. البته این نوع سیرها، سیر اولیه است، و عبور از حجب ظلمانی کاملاً مشخص است. اگر كمی فكر كنیم خواهیم دید چقدر زشت است که انسان نتواند ببیند دیگری مقداری آجر و سنگ و آهن، در قالب یک خانه دارد. این روحیه به جهت آن است که انسان هنوز دنیا برایش اهمیت دارد و انوار عالم غیب را نمی‌شناسد. اگر كسی بخواهد با این چیزها که همه‌اش دنیاست خود را مهم كند عملاً از اصل اصیل خودش غافل شده است. این چیزها هیچ ربطی به حقیقت انسان ندارد، مهم شدن با این چیزها، مهم‌شدن با سایه‌های ذهنی است، هرچه در این دنیا وجود دارد همین‌طور است، سنگ و خاک است، و سالك كسی است كه به راحتی از این‌ها عبور کرده باشد، اصلاً این‌ها را چیزی نمی‌بیند، تا بگوید ای كاش من داشتم و او نداشت. این بدبختی بزرگی است برای انسان كه اگر كسی آجر بیشتری داشته باشد اولاً: غصه بخورد كه چرا من ندارم. ثانیاً: بگوییم ای كاش او هم نداشت. آیا اصلاً این روح می‌تواند به آسمان نظر كند؟ آیا می‌تواند سالك باشد؟ او كه تمام توجه روحش به آجر و سنگ است، اصلاً سالك نیست، چون راه نیفتاده است. او اگر صدهزار ركعت نماز هم بخواند، در سلوک خود مُرده است چون می‌خواهد فلانی دنیا را نداشته باشد و خودش داشته باشد، برای همین هم پیامبر خدا(ص) می‌فرمایند: حسود بر قضای الهی خشمگین است.(18) كسی كه چنین صفاتی دارد مسلم بوی بهشت به مشامش نمی‌رسد.
در اسلام صوفی‌گری نداریم، پس هیچ اشكالی ندارد كه انسان خانه‌ و امکانات زندگی داشته باشد و از آن‌ها به عنوان بستر عبادت الهی استفاده کند و آن‌ها را وسیله سیر و سلوک خود قرار دهد، عمده آن است که جایگاه زندگی دنیایی را فراموش نکنیم. یكی از بزرگان می‌گوید: «کسی که تلاش دارد فقط نو بپوشد، اسیر است و کسی هم كه تلاش دارد فقط كهنه بپوشد او نیز اسیر است، ولی آن‌كه تلاش دارد هر چه پیش آید بپوشد، آزاد است». سالك كسی است كه از این خواستن‌ها آزاد است، چون دائم نظر به مقصد متعالی خود دارد. شما در این دنیا سالك هستید و هر روز كه سیر نكنید از فلسفه وجودی خود خارج شده‌اید چون حقیقت شما در این دنیا، سلوك است، پس هر روز که جان شما به سوی مقصد متعالیتان سیر نکند، در آن روز مرده‌اید.
امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند:
«مَنِ اعْتَدَلَ یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ، وَ مَنْ كَانَتِ الدُّنْیَا هَمَّهُ اشْتَدَّتْ حَسْرَتُهُ عِنْدَ فِرَاقِهَا، وَ مَنْ كَانَ غَدُهُ شَرّاً مِنْ یَوْمِهِ فَهُوَ مَحْرُومٌ، وَ مَنْ لَمْ یُبَالِ بِمَا رُزِیَ عَنْهُ مِنْ آخِرَتِهِ إِذَا سَلِمَتْ لَهُ دُنْیَاهُ فَهُوَ هَالِكٌ، وَ مَنْ لَمْ یَتَعَاهَدِ النَّقْصَ مِنْ نَفْسِهِ غَلَبَ عَلَیْهِ الْهَوَى، وَ مَنْ كَانَ فِی نَقْصٍ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَه»(19)
«هر كسى دو روزش برابر باشد مغبون است، و هر كه دنیا، همّت او باشد هنگام مرگ، سخت افسوس خورَد، و هر كه فردایش بدتر از دیروز است، محروم است، و هر كه با تأمین دنیایش باكى از نقص و كمبود آخرتش ندارد نابود است، و هر كه نقص خود را رسیدگى نكند هوس بر او چیره شود، و هر كه در كاستى است، مرگ براى او بهتر است.»