حضرت امیرالمؤمنین(ع)،آن امام معصوم در توصیه به فرزندشان فرمودند: در مقابل تو برای رسیدن به ابدیت راهی است با این خصوصیات: «ذا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ» علاوه بر طولانیبودن، برای طیکردن آن و جهت انتقال به آن عالَمِ بیمرز، باید به استقبال مشقتهای زیادی بروی.
آنچه ابتدا باید مورد توجه عزیزان قرار گیرد، این است که بفهمیم ما سالك هستیم. در دعای ابوحمزه به خدا عرض می کنی؛ «اَلرَّاحِلُ اِلَیْكَ قَرِیبُ الْمَسَافَة». آن کسی که به سوی تو در حرکت باشد مسافتش نزدیك است، از این جمله معلوم میشود که همهی ما سالك هستیم و باید حرکت کنیم. چون ناقص هستیم، و باید با حرکت درونی از نقصهای خود آزاد شویم و به کمال نزدیک گردیم. حال باید از خود سؤال کنیم، كجا باید برویم؟ اگر به سوی دنیا برویم، عملاً نرفتهایم، چون حرکت به سوی دنیا،حرکت به سوی کمال نیست، مگر سنگهای شیراز با سنگهای تهران فرقی میكنند؟ رونده از شیراز به تهران، رونده از سنگها به سوی سنگها است. در این حالت از سنگ كه بیرون نرفتهایم.
در قرآن داریم: «سِیرُوا فِی الْاَرْض»؛(10) در زمین سیر كنید. برای اینكه نحوه مدیریت حق را در جای جای عالم ملاحظه كنید. سیر در زمین برای این است كه با نگاه در آیات الهی و توجه به سرنوشت اقوامی كه هلاك شدهاند و آثارشان مانده است، عبرت بگیریم و سیر الیالله را پیشهی خود سازیم. مثلاً اینكه گفتهاند زائر امام رضا(ع) هر قدمی كه برمیدارد حسنه برایش مینویسند، برای این است كه از این طریق به نور امامت نزدیك میشود، نه به در و دیوار شهر مشهد. در موضوع «سیروا فیالارض» مقصد سیر و سفر نیست، بلکه در آن مقصد برتری مدّ نظر است. پدیدة «moving» که در فرهنگ غرب مطرح است، یعنی صِرف حركتكردن از این طرف دنیا به طرف دیگر دنیا، تا حوصلهشان سر نرود، بدون توجه به هیچ عبرتی، به گفته صاحب نظران پدیده فوق یكی از بیماریهای تمدن جدید است، و در واقع یک نوع فرار از خود است.
در تمدن امروز، عموماً یک نوع سرگردانی در روان انسانها پدید آمده و لذا از اینجا به آنجا میروند تا از این سرگردانی بکاهند، هر چند چمنها و درختهای آنجا هم مثل همینجا است. اینها از طریق این جابجایی به دنبال سنن معنوی حاکم بر عالم و یا نظر به آیات الهی نیستند، در این حرکتها باز انسانها در زمین اسیر و مقیماند. به دنبال آزادی از گرفتاری روانی باز در زمین هستند، با این مسافرتها از سنگ و خاك بالاتر نمیآیند تا بتوانند آیات گوناگون الهی را بیابند، و از این طریق آسمانی شوند. در پدیده «moving» یا حركتهای سرگردان، اصلاً بحث «سیروا فیالارض» که خداوند به انسانها توصیه فرموده مطرح نیست. پدیده «moving» یا نقل و انتقالهایی كه مدرنیته توصیه میكند، همان است كه قرآن در موردش میفرماید:
«لاَ یَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ كَفَرُواْ فِی الْبِلاَدِ، مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ»؛(11)
ای پیامبر! حركات و نقل و انتقالهای اشرافمنشانة كافران، تو را جذب نكند كه این یك امتیاز دنیایی است و این نوع زندگی نهایتش جهنم است که بدجایی است. چون اینها:
ذوق آزادی ندارد جانشان
هست صندوق صور میدانشان
گر ز صندوقی به صندوقی رود
او سمائی نیست، صندوقی بود
چه شیراز برود، چه تهران یا اصفهان، از صندوقی به صندوقی رفته است، چون از سطح زمین به جای دیگری نظر ندارد، خوشحال است كه چند شهر را دیده است، در صورتی که از صندوقی به صندوق دیگری رفته است، او سمائی نیست، بلكه صندوقی است.این غیر از عمل به آیهای است که میفرماید:
«قُلْ سِیرُواْ فِی الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ كَیْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِینَ»؛(12)
«بگو در زمین سیر کنید آنگاه بنگرید كه فرجام تكذیبكنندگان چگونه بوده است»؛
با این هدف زمین را سیر کنید که ببینید عاقبت آنهایی که نبوت انبیاء را تکذیب کردند، و با آداب مندرآوری خود زندگی کردند، چه شد. و یا روایت داریم :
«قَالَ: قُلْ لَهُمْ یَا مُحَمَّدُ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ أَیِ انْظُرُوا فِی الْقُرْآنِ وَ أَخْبَارِ الْأَنْبِیَاءِ ثُمَّ انْظُرُوا كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِینَ»(13)
مىفرماید: «سِیرُوا فِی الْأَرْضِ» یعنی بگو اى محمد(ص) بروید و گردش كنید و نگاه كنید در قرآن، و اخبار پیامبران كه عاقبت تكذیبكنندگان چه بوده است.»
حالا عنایت داشته باشید که چقدر خطرناک است اگر جهت آیات الهی را تغییر دهیم، مسلّم كسانی كه با آیات الهی بازی میكنند در روز قیامت به عذابی سخت گرفتارند، مثلاً میگویند: «سفر عید نوروز یا سفر تابستانتان را فراموش نكنید زیرا خدا در قرآن فرموده «سِیرُوا فِی الْأَرْضِ»!! این سفرها چه ربطی به «سِیرُوا فِی الْأَرْضِ» دارد؟ یا وقتی استان اصفهان بیست و سه هزار شهید تقدیم انقلاب كرد، امام خمینی«ره» فرمودند: «در كجای دنیا شهری مثل اصفهان هست!» آن وقت جلسه ایرانگردی میگذارند تا كاشیها و آجرهای اصفهان را نشان دهند و آن جمله مقدس امام خمینی«ره» را هم مینویسند كه «كجای دنیا شهری مثل اصفهان هست»!! آیا گفتة ایشان در رابطه با كاشیها و بناهای باستانی بود؟ در قرآن داریم؛ یهودیان کلمات خدا را از جایگاه خود منحرف میکردند:
«مِنَ الَّذِینَ هَادُواْ یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ ...»(14)
«برخى از آنان كه یهودىاند كلمات را از جاهاى خود برمىگردانند».
و در مورد همان یهودیان میفرمایند:
«یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقّ»(15) «پیامبران را بدون اینكه آن كار حق باشد، میكشتند.»! پیامبركشی كه به معنی كشتن جسم پیامبران نیست، پیامبركشی به معنی تغییر جهت پیام آنها است، به طوری که تمدن توحیدی آنها را با سنگ و آجرهای قدیمی برابر کنیم.
پدیده «moving» یا حركت بر اساس فرهنگ مدرنتیه یك اصطلاح و یک فرهنگ است و به عبارتی یک بیماری است به نام بیماری بیقراری و در هیچ کجا آرامش نداشتن، از قطعه زمینی به قطعه زمین دیگری حركتكردن، و این بازی را بسیار جدّی گرفتن است. نقطهی مقابل این فرهنگ و این روحیه، روحیه امام خمینی«ره» را دارید، که چگونه سالها در نجف ماندند و حوصلهشان هم سر نرفت. خانه امام خمینی«ره» در نجف اشرف و حرم امیرالمؤمنین(ع) سكوی صعود ایشان بود. چهارده سال حدّ حركت زمینی ایشان در زمین به همین اندازه بود، چون راه آسمان را برای جان خود باز كرده بودند. البته این حرفها به این معنی نیست كه اگر حوصلهات سر رفت نباید به گردش بروی، برو بگرد ولی نه به اسم «سِیرُوا فِی الْأَرْضِ». برو بگرد، اما چرا پای اسلام و قرآن را وسط میكشی، چه اشكالی دارد كه جنابعالی یك روز بروی گردش، چلوكباب هم بخوری، ولی چرا پای اسلام را وسط میكشی؟!
حضرت امیرالمؤمنین(ع) به فرزندشان فرمودند: برای آسمانیشدن مسیری طولانی و سختی در پیش داری، شما سالك و مسافرید، اما سالك الیالله، نه سالك به مراتع و كوهها. سلوك الیالله یعنی سیردادن جان به طرف غیب و قیامت.
خسران بزرگی است اگر انسان به قرب الهی فكر نكند، زیرا اگر به قرب الهی فكر نكنیم با سنگ و خاك زندگی میكنیم و نهایت آرزوهایمان اُنس با همین سنگها و خاکها میشود. چه فرقی هست بین فرش و کاشی با خاك؟ باور كنید تمامشان خاك است. تصمیم بگیرید كه ببینید، مطمئن باشید همه را خاک میبینید، به گفته مولوی:
نان، گِل است و خاک، کمتر خور از این
تا نمانی همچو گِل اندر زمین
نمیگویم دیگر روی فرش زندگی نكنید، اما اگر مواظب تذكر امیرالمؤمنین(ع) باشید در عینی كه مثل بقیه زندگی میكنید ولی سیر به سوی فرش نمیكنید، و جهت قلب به طرف فرش نیست.
تا اینجا معلوم شد همه ما سالك هستیم. سالك یعنی كسی كه باید برود. به كجا باید برسد؟ میخواهد به قرب الهی برسد، پس مقامش، مقامِ رفتن به طرف حق است و حضرت(ع) همین نکته را تذکّر میدهند. باید مدام به خود بفهمانیم كه ما سالكیم و مقیم نیستیم.
تویی آن دستپرور مرغ گستاخ
كه بودت آشیان بیرون از این كاخ
چه شد زان آشیان بیگانه گشتی
چو دونان مرغ این ویرانه گشتی
خلیل آسا دم از ملك یقین زن
ندای «لا احب الآفلین» زن
یا به گفته حافظ:
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
اگر میبینید حضرت اباعبدالله(ع) قهرمانِِ حیات دینی است، نه تنها چون سالك بودن خودشان را فهمیده بودند بلکه معنی سالک بودن در دنیا را به بقیه نیز گوشزد کردند، لذا به یارانشان که مسلماً مقامشان مقامی است كه سخنان حضرت را بهراحتی میفهمیدند، در شب عاشورا فرمودند: «مسیر ما از دنیا به سوی قیامت به اندازه عبور از این طرف پل به طرف دیگر است». همین بصیرت موجب شد که یاران حضرت بهترین انتخاب را انجام دهند، چون خوب فهمیده بودند «ماآمدهایم تا برویم!»
باید اول خود را در مقابل جاده بلندی ببینیم که باید آن را طی کنیم و طیکردن آن هم بهمعنی تغییر جهت جان است، به نحوی که خود را سالك الی الله حس كنیم و به خودمان بفهمانیم كه سالكیم. همین كه این موضوع را به خودمان فهماندیم و عقل و قلبْ این واقعیت را خوب تصدیق كرد، سیر به سوی آن عالَم شروع میشود، در آن صورت میفهمیم یعنیچه که میگویند: قبل از این که بدنهایتان از این دنیا برود به عالم معنوی قیامت، جانهایتان را روانهی آن دنیا بکنید. وقتی متوجه شدیم باید برویم، در نماز هم به عنوان یك سالك خود را از خیالات دنیایی به سوی حق و عالم معنا، عبور میدهیم به خود میفهمانیم ای انسان! سالك كه متوقف نمیشود، پس در تشهد هم در عین اینکه تن ما نشسته است، سالك خواهیم بود. فرمود:
نیك بنگر ما نشسته میرویم
می نبینی قاصد جای نویم
پس مسافر این بود ای ره پرست
که مسیر و روش در مستقبل است
حتی در بعضی از دستورات دینی كه به سكون و خلوتگزینی سفارش شده، به این دلیل است كه بعضاً حركت بدن مانع از توجه و صعود و سلوك روح است، توجه به حرکات بدن نمیگذارد که روح صعود کند. ممکن است با حركت بدن اشباع شویم و گمان كنیم روحمان هم سیر خود را انجام داده است. عموماً حركات بدنیِ اضافی، ما را از حركات روحانی باز میدارد، اما مثلاً با نظر انداختن به مقام پیامبرخدا(ص) و ائمه معصومین(ع) یك صلوات بر آن ذوات مقدس میفرستیم و روح خود را متوجه مقام عصمت آنها میکنیم ولی باور نمیکنیم این عمل یک حرکت و سلوک است. در حالی که وقتی متوجه باشیم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) مقام روحانی و افق اعلای انسانها هستند، چنانچه با تمام وجود و به رسم اعلان ارادت بگوئیم: «خدایا! درود تو بر پیامبر و آل او باشد» عملاً دل به سوی آنها سیر میكند و این یك سیر واقعی به سوی افق اعلی است و موجب بهرهمندی از انوار نورانی ذوات مقدس آنها میشود. به همین جهت از پیامبر(ص) روایت داریم که:
«مَنْ صَلَّى عَلَیَّ صَلَاةً وَاحِدَةً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ أَلْفَ صَلَاةٍ فِی أَلْفِ صَفٍّ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَمْ یَبْقَ رَطْبٌ وَ لَا یَابِسٌ إِلَّا وَ صَلَّى عَلَى ذَلِكَ الْعَبْدِ لِصَلَاةِ اللَّهِ عَلَیْه».(16)
هرکس بر من صلوات بفرستد خداوند بر او هزار صلوات بفرستد، در هزار صف از ملائکه، و هیچ خشک و تری نیست مگر آنکه به جهت صلوات خدا بر آن بنده، بر او صلوات نفرستد.
این روایت نشان میدهد که روح انسان در اثر توجه به معصومین(ع) آنچنان متعالی میشود که ملائکه برای او صلوات میفرستند و او را از کدورتها و ضعفها میرهانند، و این به خودی خود یک نوع سلوک و سیر و حرکت است.
پس این نکته را باید به قلبمان خوب بفهمانیم كه ما سالكیم و سالك باید سیر كند آنهم سیر از عالم ماده و کثرات به عالم وحدانی و معنویت، وگرنه سیر از دنیا به دنیا که سیر و حرکت حساب نمیشود، سیر از ماده به ماده، باز باقی ماندن در ماده است، پس سیری صورت نگرفته، همان سیر از صندوقی به صندوق دیگر است که اگر به هزار صندوق سیر کنیم باز در صندوق هستیم. در همین رابطه مولانا میگوید:
گر هزارانند یك تن بیش نیست
جز خیالات عدد اندیش نیست
هزار تا زمین، زمین است، و دو هزار زمین هم زمین است، اما توجه به غیب، از زمین برآمدن است، در آن حال تمام زمین زیر پای شما میآید، یك توجه قلبی به سوی عالم غیب، یك سلام بر حضرت بقیةالله(عج)، تمام روح را به مقام انسانیت میكشاند.