تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این‌چنین باید بود[جلد دوم](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

سکوت و سخن‌گفتن روح‌ها

ما امروز با فرهنگی روبه‌رو هستیم كه تلاش می کند خیلی حرف بزند تا اجازه ندهد ما حرف بزنیم و از این طریق روش های خود را بر روان ما غالب می‌کند. این فرهنگ، تعقّل را از انسان می‌گیرد زیرا کسی ‌که زیاد حرف می‌زند هرگز خوب فكر نمی‌كند ولی اصرار دارد ما فکر او را بپذیریم، خودشان هم نمی‌فهمند كه دارند این‌همه حرف می‌زنند، یا یك حرف را خیلی تكرار می‌كنند. این همان نکته‌ای است که حضرت فرمودند: «مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ وَ مَنْ تَفَكَّرَ اَبْصَرْ»؛ هرکس پر حرفی کرد یاوه‌گو می‌شود و هرکس فکر کرد بصیر می‌گردد. مولوی می‌گوید:
خامشی بحر است و گفتن همچو جو

بحر می‌جوید تو را جو را مجو

بسیاری از پیام‌ها را بدون سخن‌گفتن می‌توان به طرف مقابل رساند و این همان هنر اثر گذاریِ بی‌آوا و بی هیجان است. کسی که سکوت را شناخت می‌فهمد روح‌ها روان‌تر از دهان‌ها با هم سخن می‌گویند و آنان که سکوت را می‌شناسند چه اندازه در وقت و لفظ صرفه‌جویی می‌کنند. باید آن‌چنان که رسم خاک است سخنان خود را آهسته بگوییم ولی این کار نیاز به تواضعی دارد همانند خاک که در آن شائبه‌ی خودنمایی نباشد. با توجه به سخن اخیر حضرت، جایگاه توصیه‌های قبلی در این جلسه بهتر روشن می‌شود که چرا فرمود: جبران آن چه با کوتاه آمدن در سخن‌گفتن پیش می‌آید آسان‌تر است از آنچه با سخن‌گفتن پیش می‌آید. و بعد فرموند: آنچه در نزد خود داری همان را حفظ کن و از آن بهره‌مند شو و در حرفه و کسبْ عفت را پیشه نما و شایسته است انسان اسرار خود را نزد خود نگه دارد و نیز از تلاش‌های بیهوده بپرهیزد. در همه‌ی این توصیه‌ها یک نوع شخصیت مدّ نظر است که در همه امور با وقار عمل می‌کند.
متأسفانه ما مزه سكوت را نچشیده‌ایم تا ببینیم چه اندازه در وقار شخصیت ما مؤثر است و چه اندازه انسان را حکیم می‌کند. در همین راستا می‌فرمایند: «وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَرَ»؛ كسی كه فكر كند بصیر می‌شود. عمده آن است که ما کار را شروع کنیم، با اولین نقطه‌ضعفی که در خود با آن روبه‌رو می‌شوید و تا به حال متوجه نبودید، می‌بینید هنگامی که به ظاهر به حرف‌های طرف مقابل گوش می‌دهیم ناخود‌آگاه خود را آماده می‌کنیم که جوابش را بدهیم و عملاً آن‌طور که باید و شاید گوش نمی‌دهیم. وقتی بنا را بر سکوت گذاشتیم و متوجه شدیم چه نقص‌هایی داریم روشن می‌شود بسیاری مواقع باید پس از گوش‌دادن سخن‌ها سکوت کنیم و نیز روشن می‌شود در بسیاری موارد حرف‌هایی می‌زنیم برای این كه خودمان را راضی كنیم، نه این که بخواهیم اگر طرف مقابل زمینه داشت راهنمایی‌های لازم را به او ارائه دهیم و اگر زمینه نداشت سکوت کنیم، این روحیه‌ها راه‌های سیر به سوی عالم معنا را بر قلب ما می‌بندد.
تفكر، انسان را به عالم عقل وصل می‌كند ولی سخن گفتن، انسان را به عالم خیال وصل می‌نماید. اگر انسان زیاد سخن بگوید گرفتار خیال می‌شود و راه ورود هوس و وسوسه‌های شیطان به خوبی بر روان او باز می‌ماند. اگر كسی به عالم عقل وصل شد وقتی عقل تصدیق كرد سخن می‌گوید. به همین جهت پیامبران و ائمه(ع) سخنشان عقل‌پرور است و خیالشان هم تحت تأثیر عقلشان است. اگر توانستیم توصیه اخیر حضرت(ع) را عمل كنیم دیگر مایل نیستیم بسیاری از سخنان را که از خیالات سرگردان مردم پدید آمده است بشنویم و دیگر خیالات مردم نمی‌توانند عمرمان را برُبایند، چون نمی‌توانند ما را جذب كنند. اما اگر با سخن گفتن زیاد در مقام خیال ماندیم به هیچستان سفر می‌كنیم و این جا است كه حتی هر وعدة دروغ هم ما را می‌رُباید.
آیا تا به حال فكر كرده‌اید كه چرا در دستورات دینی سفارش شده است كه طولانی نخوابید؟ چون تمام مدتی كه انسان در خواب است در واقع در عالم خیال است - به‌جز خواب اولیاء- كسی كه طولانی بخوابد اصولاً ایمانش سست شده و فردی كند ذهن می‌شود. به همین خاطر می‌گویند كه اولاً؛ زیاد نخوابید ثانیاً؛ پشت سرهم نخوابید، بیدار شوید، نمازی، عبادتی، وضویی، یعنی ایجاد شرایطی که عقل در صحنه باشد. اصلاً دین مساوی است با عقلی که متصل به عالم قدس است، می‌گویند بلند شوید یك كار دینی بكنید تا نفس شما در محدوده خیالاتِ سرگردان و خواب‌های بی‌هدف متوقف نباشد، بیدار شوید سجده‌ای، نماز شبی، نماز جماعتی، تا نفس خود را از دست خیالات نجات دهید. اگر در بیداری جمله‌ای را زیاد تكرار كنید وقتی‌ هم مشغول كاری هستید، ناخودآگاه همان جمله را تكرار می‌كنید، در موردش فكر هم نمی‌كنید اما تكرار می‌كنید، اگر انسان مدتی طولانی در خیال فرو رفت و مثلاً هشت‌ساعت در خیال ماند دیگر به این راحتی‌ها بیرون نمی‌آید و در بی‌تفكریِ طولانی قرار می‌‌گیرد و احساس بی‌تفكری هم نمی‌كند. امام می‌فرماید «وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَرَ». هرکس خود را از خیالات و حرف‌های پراکنده آزاد کرد، بصیر می‌شود.