ما در موقع گرفتارشدن در چنگال امیال خود دیگر به دنبال حقیقت نیستیم، به دنبال نقشههایی هستیم که بتوانیم پیروی از امیال خود را توجیه کنیم، در نتیجه مثل گرگها به جان هم میافتیم، با تصور بهدستآوردنِ گنج، گنج حقیقی حیات را از دست میدهیم. آیا این همان زحمتی نیست که حضرت ما را به آن توجه میدهند؟ گفت:
آن چه تو گنجش تَوَهُّم میكنی
زان تَوَهُّم، گنج را گم میكنی
چون میخواهی با به میدان آوردن امیال و هوسها به راحتی زندگی دست یابی.
دور میبینی سراب و میدوی
عاشق آن بینش خود میشوی
عملاً به دنبال ناکجا آباد خواهی دوید، برای خود پنداری ساختهای و میدوی تا آن را به دست آوری، غافل از آن که آنچه در خیال خود ساختهای در بیرون واقع شدنی نیست. جنس هوس این است.
عین آن عزمت حجاب آن شده
كه به تو پیوسته است و آمده
آن تصمیمِ هوسآلود مانع آن است که متوجه شوی داری از واقعیات زندگی دور میشوی. آنوقت آدم كجا میرود؟ هیچ جا. هوس اینطوری است كه نمیگذارد جایی بروی ولی همان ناكجاآبادِ خیالی را همواره جلو چشم ما میآورد. مثل طلب نسیه است، از طرفی انسان فکر میکند طلبکار است، از طرفی هیچچیز از آن طلب در دست ندارد. طلب نسیه را هیچوقت معلوم نیست به دست بیاوری ولی همواره چشمِ انتظارِ ما را به سوی خودش مشغول میکند. آیا این همان زحمتی نیست که حضرت در رابطه با هوس متذکر میشوند؟
وعدهها بِدْهد تو را تازه بدست
كو هزاران بار آنها را شكست
مرتب میگوید اینكار را بكن تا به مقصد برسی، بعد که با هزاران زحمت جلو رفتی میبینی هیچ خبری نشد، باز وعدهی تازه و بعد ناکامی جدید، روح هوسزدهی خارکن در داستان مثنوی نمیگذاشت که برود و آن خارِ هوس را از جلو راهش بکند و کار را تمام کند.
مدتی فردا و فردا وعده داد
شد درخت خارِ او محكم نهاد
به طوری که حالا آن هوس برای خود در نظام شخصیتی فرد، جایگاهی پیدا کرد.
خار كن در سُستی و در كاستن
خار بُن در قوت و برخاستن
خاركن مرتب امروز و فردا میكرد و در این مدت خار، جوان و محكم و محکمتر میشد ولی خاركن پیر و پیرتر. آری
او جوانتر میشود، تو پیرتر
زود باش و روزگار خود مبر
حضرت میفرماید: تو متوجه این نکته باش كه هر چه با این هوسها جلو بروی، آن هوسها در تفکر و زندگی تو بیشتر جا باز میکنند و به سختیهای عمیقتری گرفتارت مینمایند به طوری که دیگر اصلاً نسبت به دیدن راه سعادت کور میشوی. با توجه به سخنِ حضرت باید انسان با برنامه و حساب شده و بدون آنکه طول بدهد هوسها را از زندگی خود بیرون کند. ابتدا انسان باید متوجه شود آنچیزی را كه تصور میکند با ارضاء هوسها بهدست میآورد، یک توهُّمِ غیر واقعی است، سپس به نور دستورات الهی قدرت هوسها را ضعیف کند. چه آنجایی که حضرت(ع) میفرمایند: «وَ الْهَویٰ شَرِیکُ الْعَمیٰ» و چه اینجا که میفرمایند: «وَ الْهَوَى شَرِیكُ الْعَناء» میخواهند بفرمایند: هوسزدگی همواره با ناکامی و نابینایی همراه است. حضرت علی(ع) یک قاعده اساسی را به ما گوشزد میکنند که آنچه میطلبی از طریق هوسها بهدست نمیآوری، گرفتار بیراهه میشوی و در آن مسیر با زحمتها روبهرو میگردی، چون مقصد مورد نظرت خیالی و غیر واقعی است. بر عكسِ زندگی دینی که با بندگی خدا شکل میگیرد، چون در این زندگی نه تنها مقصد انسان واقعیترین واقعیات، یعنی خداست، بلکه عالیترین حقایق نیز هست و به همین جهت پر نتیجهترین کار همان بندگی خدا است. در بندگی خدا از آن چه كه میطلبی برخوردار میشوی، زیرا:
چیست اندر خُم كه اندر نهر نیست؟
چیست اندر خانه كاندر شهر نیست؟
این جهان خُم است و خم چون جوی آب
این جهان حجره است و دل شهر عجاب
میگوید تو به طرف بندگی خدا برو، آنوقت چیزهای محدودی را هم كه میخواهی به دست بیاوری، مییابی، چون وقتی شهر را داشته باشی آنچه را هم که در خانه و حجره هست، داری. بسیاری از چیزهایی كه ما در هوسها به دنبال آن هستیم، حتماً بهدست نمیآوریم. بسیاری از چیزهایی كه فكر میكنیم با بندگی خدا از آنها محروم میشویم درست به عکس، آنها را بهدست میآوریم. امام(ع) در یک کلمه قاعدهی بزرگی را به ما نشان میدهند. کافی است ما خود را از هوسها آزاد كنیم و به جای بندهی هوس، بندهی خدا شویم آن وقت خودِ خداوند بالاتر از آنچه را که ما میطلبیم به ما میدهد، نهتنها از همه رنجهای اهل هوس آزاد میشویم بلکه ابعادی از وجود ما از نور الهی بهرهمند میشود که در ابتدای کار برای ما ناشناخته بود. وقتی محور زندگی خدا بشود، همه رنجها چون دود به هوا میرود.