اگر كسی موقتیبودن زندگی دنیایی را به قلب خود تفهیم نکند و نفهمد زندگی دنیایی یعنی چه، علاوه بر این دنیا، در عالم قبر و قیامت فوقالعاده احساس پوچی و بیمحتوایی میکند. شما میدانید که هر چه از طریق غیبِ خودتان به غیبِ عالم وصل شوید جان خود را به محتوا و ثمر میرسانید. چون ما از طریق ارتباط درونیمان با عالم غیب واقعاً میتوانیم برای خود سرمایههای عظیمی از حقیقت تهیه ببینیم. در حالی كه این کار از طریق ارتباط با پدیدههای عالم ماده ممکن نیست، چون پدیدههای بیرونی ربطی به جان ابدی ما ندارد. پس وقتی از طریق ارتباط درون با عالم غیب، جان ما سرمایه جمع كند با توجه به اینکه درون و جنبهی غیبی ما حقیقت ماست، پس با ارتباط با باطن عالم، زندگی ما معنای حقیقی خود را به دست میآورد. و این در صورتی است که حیات بیرونی را موقت بگیریم تا بتوانیم ارتباط باطنی با عالم غیب برقرار كنیم. عامل بیمایگی و پوچی حیات بشر این است كه از ارتباط درونی خود با عالمِ غیب كه سراسر معنا و کمال است، غافل است. و این هم به این جهت است که با توجه افراطی به عالم بیرون، از ارتباط درونی خود با عالم غیب محروم شده و دنیا را جدی و همیشگی میداند. اینكه شما طوری به این دنیا بنگرید که گویا همیشه هست و شما هم با آن همیشه هستید، نمیگذارد هماکنون رابطه درونی خود را با حقایق موجود در عالم غیب برقرار کنید و آن را سرمایهی خود نمایید. گفت:
ویسه و معشوق هم در جان توست
این برونی ها همه آفات توست
میگوید آنچه به عنوان مطلوب خود میطلبی در واقع در درون تو است و از طریق ابعاد درونی خود با آنها مرتبط هستی و این بیرونیها همه آفات زندگی تو هستند چون پیش تو نیستند و نمیتوانند هم در پیش تو بمانند. بر روی این موضوع باید زیاد فکر كنید، آری، «این برونیها همه آفات توست» با این برونیها جان ما سیراب و برخوردار نمیشود، اگر نظر و رویکرد ما به بیرونِ جان ما بود، آن چیز هر چه میخواهد باشد، سرمایه حقیقی ما نخواهد بود.
قرآن میفرماید: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»؛(104) ما آنچه را بر زمین قرار دادیم، زینت زمین قرار دادیم تا از آن طریق آنها را امتحان کنیم و روشن شود کدامیک از انسانها در بهترین عمل قرار دارند. پس نمیشود با تعلق به آنچه زینت زمین است جان خود را برخوردار و بهرهمند کرد.
نظر به بیرونیها، نظر به چیزهایی است که نمیتواند موجب کمال و زینت حقیقی ما باشد، ولی نظر به درونیها عامل صعودِ ابعاد معنوی ما به سوی حقایق معنوی است. حال اگر مُردن را جزء زندگی بدانی، به راحتی میتوانی از این بیرونی ها جدا شوی و به درون خودت بپردازی و سعی کنی از طریق درونْ به حقایق درونی عالم مرتبط شوی. نماز نمونهی خوبی است و میتواند سرمایه بزرگی برای درون ما باشد، به شرطی که درست آن را بشناسیم و آن را راه ورود به عالم غیب و معنویت بدانیم، تا جان ما از آن طریق، خارج از ظواهر دنیا بتواند با عالم غیب و معنا آشنا شود. و لذا فرمودهاند هر وقت خواستید نماز بخوانید با این رویکرد باشد که آن نماز، آخرین نماز شما محسوب شود، باید نهایت استفاده را از این وسیله ارتباط با عالم غیب و معنویت بکنید. پیامبر خدا(ص) میفرمایند: «اِذَاٰ صَلَّیتَ صَلوةً فَصَلِّ صَلوةً مُوَدِّعٍ»؛(105) چون نماز برپا میداری، پس نمازی بخوان که داری با آن وداع میکنی. چون امکان اینکه همین حالا بمیری و وارد عالم غیب و قیامت شوی هست. توجه به این امر یك نوع بیداری و یک نوع نگریستن حكیمانه است به دنیا و سبب میشود كه مُردن را قسمت خوبی از زندگی بدانیم که راه ارتباط ما را به عالم غیب، به نحو گستردهای باز میکند. یاد مرگ انصراف از حجابهایی است که مانع نظر به عالم غیب میباشند، و موجب میشود که شما در خود حرارت لازم را جهت ادامهی زندگی معنوی داشته باشید. به طوری که تمام مظاهر دنیا برایتان مثل غریبهها جلوه کند و عالم غیب و قیامت آشنای حقیقی ما گردد. و هر آنچه ما را بیشتر متوجه آشنای حقیقیمان کند، بیشتر برای ما شیرین است.