تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این‌چنین باید بود[جلد دوم](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

برکات ارتباط با خدا در برزخ

حضرت در ادامه توصیه‌ی خود به فرزندشان می‌فرمایند: «وَ اسْتَعَنْتَهُ عَلَى أُمُورِكَ»؛ از او می‌خواهی که در امورت یاریت نماید و از طریق ارتباط با او از نور وجود او مدد می‌گیری. چون نفسِ ارتباط با خدا، واردشدن در عالمی است که سختی‌های عالم ماده در آن نیست و لذا به خودی خود موجب گشایش روح است. به گفته‌ی مولوی:
آن جهان و راهش ار پیدا بدی

کم کسی یک لحظه در این‌جا بدی

نظام ارتباط روح با خدا، فوق‌العاده نظام با برکتی است، باید بتوان از طریق دعا این نظام را در شخصیت خود کشف کرد و به آن سامان داد. اگر ما در برزخ چنین دیدی نداشته باشیم بسیار مشکل خواهیم داشت، عمده مشکل ما از این دنیا به بعد است، در این دنیا مشغولیاتی داریم که آفات بی‌خدایی‌مان را پنهان می‌کند. همین که بدنِ جنس این دنیا را داریم آن قدر مشغول آن هستیم که عمق مشکل بی‌خدایی را احساس نمی‌کنیم. در این دنیا از مشغولیت به ناخن‌هامان بگیر تا چیزهای دیگر، این‌ها نمی‌گذارند فشارِ بی‌خدایی را احساس کنیم. به همین جهت فشار بی‌خدایی، جانمان را به آن معنی که در برزخ و قیامت ظاهر می‌شود، اذیت نمی‌کند. در تلقین که برای میت می‌خوانیم یکی از جملات تلقین این است که:
«اللَّهُمَّ صِلْ وَحْدَتَهُ وَ آنِسْ وَحْشَتَهُ وَ آمِنْ رَوْعَتَهُ وَ أَسْكِنْ إِلَیْهِ مِنْ رَحْمَتِكَ رَحْمَةً تُغْنِیهِ بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاكَ»(75)
بار خدایا به غربتش رحم فرما، وحدت و تنهائیش را به پیوند مبدّل كن، در حال وحشتش انس با او را بر قرار فرما، هراس او را بر طرف كن، از رحمتت آن قدر نصیبش نما كه از رحمت غیر تو بى‏نیاز گردد.
حالا تصور بفرمایید اگر در آن تنهایی انسان خدا نداشته باشد چه می‌شود؟ بنده بارها تجربه کرده‌ام هر وقت مشکلاتی برای دوستان پیش می‌آید، دقیقاً به همان اندازه‌ای که طرف خدا دارد در مقابل آن مشکل نمی‌شکند. عرض کردم به اندازه‌ای که خدا دارید، نه به اندازه‌ای که می‌دانید خدا هست. دو گروه مشکل دارند. یکی آن‌هایی که خدا ندارند، و یکی هم آن عده‌ای که علم به وجود خدا دارند ولی راه ارتباط با خدا را ندارند تا از انوار الهی بهره‌مند شوند. بعضی‌ها از سر یک عاطفه‌ی اولیه در حدّ احساسات به خداوند گرایش دارند. این خدا داشتن در حدّی نیست که بتوان در بحران‌ها از نور خدا بهره‌مند شد. در روایت داریم وقتی در برزخ به بعضی‌ها می‌گویند «مَن رَبُّک؟» پروردگار تو کیست؟ اصلاً نمی‌تواند چیزی بگوید، گنگ است، چون در آنجا انسان از طریق قلب باید مافی‌الضمیر خود را اظهار کند. و نیز به بعضی‌ها می‌گویند «مَن رَبُّک؟» شروع می‌کند به جواب‌دادن که پروردگارم الله( است. می‌پرسند از کجا می‌گویی؟ می‌گوید: مردم می‌گفتند. روایت می‌فرماید: آنچنان با گرز آتشین بر سرش می‌زنند که ذوب می‌شود، چون آنچه گفت بر اساس تقلید از مردم بود، جانش با آن عقاید گره نخورده بود. نمونه آن در همین دنیا افرادی‌اند که اگر در بین افراد متدین قرار بگیرند پیرو آن ها می‌شوند. ولی وقتی جوّ مذهبی شکست دین و دینداری آن‌ها هم می‌رود. در واقع این افراد در برزخ در زیر گرز آتشینِ شرک و نفاق ذوب می‌شوند. ولی بعضی‌ها خدا را به واقع دارند، هر چه بیشتر در تنهایی قرار گیرند بیشتر به مطلوب و محبوب خود نزدیک می‌شوند و با دعا توانسته‌اند این راه پر برکت را پیدا کنند. برعکسِ آن‌هایی که تنهایی برایشان عذاب است. مولوی در خطاب به این افراد می‌گوید:
ساعتی خالی بمانی توز خلق

در غم و اندیشه مانی تا به حلق

چرا؟ چون در دنیا راه ارتباط با خدا را نیافته‌اند. مگر بعضی‌ها نیستند که شدیداً خدا دارند این آدم‌ها در آن تنهایی برزخ بیشتر از وقتی که در دنیا بودند خدا به سراغشان می‌آید. و عملاً نه تنها خدایشان برایشان می‌ماند بلکه در آن شرایط هزاران جلوه از او ظاهر می‌شود که در دنیا برایشان جلوه نکرده بود. اینها خدایی دارند که روز به روز با جلوات شدیدتری به سراغشان می‌آید چون آن را از سر احساسات و تقلید به دست نیاوردند که با رفتن احساسات و تغییر محیط، بی‌خدا شوند. حضرت امام خمینی«ره» درکتاب آداب الصلاة می‌فرمایند: اول از طریق برهان، معرفت به خدا را باید به عقل رساند و بعد باید از طریق دستورات شرعی آن معرفت عقلی به قلب رسانده شود. اول عظمت پروردگارش را فهمیده و بعد پسندیده است. این‌ها روز به روز خدا برایشان بهتر جلوه می‌کند. این آدم ها روز به روز بیشتر خدا دارند. در موقع پیری که مشغولیات انسان کم است، بعضی‌ها شدیداً خدای خود را بیش از پیش کشف می‌کنند. ولی بعضی‌ها تنهایی و پیری برایشان عذاب است. خودتان تجربه کرده‌اید چرا بعضی از پیرمردها و پیرزن‌ها دائماً به اطرافیانشان گله می‌کنند چرا به ما سر نمی‌زنید و از تنهایی خود بیزارند. ولی بعضی‌ها اصلاً از تنهایی خود شکایت ندارند، این‌ها تنهایی را تنهایی حس نمی‌کنند، چون:
هر که در خانه اش صنم دارد

گر نیاید برون چه غم دارد

اول باید خدا را عقلاً فهمید و او را یافت. و بعد باید حضور نورانی او را به قلب رساند و با او زندگی کرد. گفت:
اول قدم آن است که او را یابی

آخر قدم آن است که با او باشی

ملاحظه فرمودید حضرت دارند می‌فرمایند ببین چه خدایی داری، که نه تنها خزائن آسمانها و زمین در اختیار اوست، بلکه به‌راحتی می‌توان با او مرتبط شد و همه برکات عالم را از ارتباط با او از طریق دعا، نصیب خود کنی، آیا می‌شود این خدا را رها کرد؟