سپس در ادامه وصف اهل دنیا میفرمایند: «سُرُوحُ عاهَةٍ بِوادٍ وَعْثٍ!»؛(113) شتران چموش تندرو در بیابان پر زحمتِ بینتیجه، یعنی زندگی اهل دنیا به ظاهر تلاش است و برنامهریزی ولی این تلاش بیثمر است، مثل تلاش شتر چالاک در بیابانی که پاهای او در شنها فرو میرود و نمیگذارد جلو برود، شما این حالت را در زندگی خودتان تجربه کردهاید. گاهی آن قدر در مشكلات دنیا فرو میرویم که شب و روزمان را نمیشناسیم ولی هیچ نتیجهای هم نصیبمان نمیشود، آنقدر تلاش میکنیم كه تنفسِ راحت در دنیا برایمان غریبه میشود. تلاشهایی با انگیزه رقابتها و رودربایستیها، تلاشهای طاقتفرسای بیثمری که فقط روح انسان را خسته میكند و دیگر هیچ، چون در چنین شرایطی هر چه انسان به دست آورد جهت ادامه رقابت، کم است و اگر رودربایستیها را ادامه دهی هر چه درآوری باز باید بیشتر درآوری، امّا اگر كمی بالاتر از این رقابتهای دنیایی قدم بگذارید و دنیا را موقت ببینید و فریفته آنچه در دست اهل دنیاست نشوید. میبینید دیگر دنیا از چشمتان افتاد و روحتان از آن همه فشارها آزاد شد و دریچههای فهم عالم غیب بر قلبتان گشوده گشت. امام(ع) میخواهند چشمِ دل ما را باز کنند، به همین جهت به ما خصوصیات اهل دنیا را نشان میدهند و میفرمایند، «سُرُوحُ عَاهَةٍ» اهل دنیا سوار شترانی شدهاند كه «وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا» خیلی تند میروند، خیلی با انرژی هستند اما به سوی هیچستان و «بِوَادٍ وَعْثٍ» در بیابان پرزحمت. «لَیْسَ لَهَا رَاعٍ یُقِیمُهَا وَ لَا مُسِیمٌ(114) یُسِیمُهَا»؛ برای اهل دنیا نه چوپانی هست كه از بیراهه به راه آوردشان و نه چرانندهای که به چراشان برد. با زحمت زیاد در بیابان پر زحمت و بی ثمر دنیا همین طور میروند، فضایی را در زندگی خود بهوجود آوردهاند که ناصحان نمیتوانند نصیحتی به آنها بکنند و آنها را متذکر بیراههای بکنند که در آن هستند، و یا راه صحیح را به آنها نشان دهند. از هر هدایت دینی متنفرند. «وَ لَا مُسِیمٌ یُسِیمُهَا»؛ در فرهنگ آنها شخصیتهای دلسوز که آنها را به سبزهزارهای پر ثمرِ معنوی راهنمایی کنند جایی ندارد. تعبیر مولوی درباره آنان این است که همه چیز دارند و هیچ چیز ندارند، از معنویت هیچ ندارند ولی میترسند که اموالشان را ببرند ولی از دزدان واقعی که گناهان و وسوسههای شیطان باشد نگران نیستند، میگوید:
مرد دنیا مفلس است و ترسناك
هیچ او را نیست وز دزدانْش باك
او برهنه آمد و عریان رود
وز غم دزدش جگر خون مىشود
داراییهای آنها مثل یك مرغ فربه و بزرگ ولی بدون گوشت است.
دنیا برای اهل دنیا خیلی ابهت دارد ولی درحقیقت هیچ چیز نیست، دنیا را با تمام زوایایش میشناسد ولی از راهی که مرگ به سراغ آنها میآید غافلاند.
راه مرگ خلق ناپیدا رهى است
در نظر ناید ،كه آن بىجا رهى است
نك پیاپى كاروان ها مقتفى
زین شكاف در كه هست آن مختفى
اهل دنیا پیامهای پشت سر همی را که کاروانهای مرگ میآورند نمیشنوند. وقتی کسی با بصیرت و چشم عقل و دل به مرغ بریان دنیا بنگرد می بیند اینها همهاش استخوان است. چون به واقع زندگی اهل دنیا یك زندگی پر زحمت و پر انحرافِ بدون هرگونه فربهیِ واقعی است. به گفتهی مولوی مَثَل اهل دنیا، مثل کسی است که:
عیب خود یك ذره چشم كور او
مىنبیند گر چه هست او عیب جو
وقت مرگش كه بود صد نوحه پیش
خنده آید جانْش را زین ترس خویش
آن زمان داند غنى كش نیست زر
هم ذكى داند كه بود او بىهنر
چشمش از دیدن عیب خود و دیدن هر حقیقتی کور است، نگران حفظ اموالش است، ولی وقتی مرگ او رسید، جان او به اینهمه ترس نیشخند میزند، در آن وقت معلوم میشود غنای واقعی در کار نیست و به واقع او یک بیهنر کامل بود.
سپس حضرت میفرمایند: «سَلَكَتْ بِهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَى»؛ دنیا، اهل دنیا را به راه کوریشان راند. شما نمونه اهل دنیا را در طول تاریخ ببینید. خیلی چیز میدانستند اما داناییها و هوشهایشان آنها را به سوی ظلمات و هلاکت برد، واقعاً جای تعجب است كه چرا اهل دنیا کمی بیدار نمیشوند؟ علتش آن است که شیطان خیلی حیلهگر است و میداند دستش را روی کجا بگذارد تا طرف نفهمد گرفتار پوچی و بیثمری و ظلمت است. به همین جهت اینها یكبار هم به شیطان بد نمیگویند كه چرا این حرصها را در دل ما ایجاد كردی. مقصر اصلی را نه حرص خودشان میدانند و نه شیطان. باز همان حرص و همان شیطان. اگر انسان از طریق نور شریعت الهی بصیر نشود شیطان نمیگذارد بفهمد از كجا شكست میخورد.
امام(ع) پس از آن که فرمودند: دنیا اهل خود را به راه نابینایی میبرد میفرمایند: «وَ أَخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَى»؛ و دیدههایشان را از دیدن چراغ هدایت پوشاند.
گرایش به دنیا چشم انسان را از نظر به نور هدایت الهی فرو میبندد و از این طریق مسیر سعادت خود را گم میکند. دوست را دشمن و دشمن را دوست میگیرد. گفت:
حیله کرد انسان و حیلهاش دام شد
آنچه جان پنداشت خون آشام شد
در ببست و دشمن اندر خانه بود
حیلة فرعون ازین افسانه بود
اهل دنیا آنچنان از بصیرت دور میشوند که آنچه را خونآشام آنها است قوّت جان میپندارند و دشمن خود را در خانه جا داده و خوشحالند که در را بستهاند. آنچنان بصیرت آنها از دیدن چراغ هدایت کور میشود که حتی نمیفهمند علت هلاکتشان چیست.