تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این‌چنین باید بود[جلد دوم](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

نظر به افق‌های دور

در جلسه قبل تا آن‌جا رسیدیم كه امام معصوم به فرزندشان فرمودند: قیامتت را مراقب باش و در دنیا جهتِ قیامتیِ زندگی را از دست مده. همواره با توجه به قیامت در دنیا زندگی كن كه وقتی به قیامت رسیدی غریبه نباشی. قبل از آن‌كه به آن منزل نزول كنی، یك نور و راهنمایی برای خودت بفرست. «وَطِّئِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ»؛ قبل از این‌كه در منزلِ قیامت فرود آیی آن‌جا را برای خودت آرام و مناسب زندگی ابدی گردان. زیرا بعد از مرگ، زمانی برای عذرخواهی و جبران نیست. آنجا با خودِ مطلق خود روبه‌رویی، «وَ لَا إِلَى الدُّنْیَا مُنْصَرَفٌ»؛ و امكان بازگشت به دنیا هم برایت نیست.
یكی از بهترین شعورها، شعورِ توجّه به هدف اصلی است. كودكان با روحیه‌ی بازیگوشی از اهداف اصلی خود غفلت می‌كنند، ولی حكیمان همواره به اهداف اصلی فكر می‌كنند. همه قبول دارند كه در قیامت در حیات ابدی هستند، ولی همه در دنیا قیامتی زندگی نمی‌كنند. از این‌رو که حضرت علی(ع) با توجه به جمله فوق، حكمت را در ما تقویت می‌كنند، زیرا که:
عاقلان خود نوحه‏ها پیشین كنند

جاهلان آخر به سر بر مى‏زنند

ز ابتداى كار آخر را ببین

تا نباشى تو پشیمان یوم دین

خود را ارزیابی كنید! ببینید چه موقع دلتان را باشعورتر و بصیرتر می‌یابید؟ آیا زمانی كه به امروزِ زندگی دنیا مشغولید، یا آن زمانی كه افق‌های دور را به امروز خود پیوند می‌زنید؟! اگر احساس می‌كنید وقتی شعورتان، شعور حقیقی است كه امروز با افق‌های دور زندگی می‌کنید و از دیوارهای تنگ زمان و مکان آزادید، بدانید به نوعِ زندگی اولیاء و انبیاء الهی نزدیک شده‌اید، در همین راستا است که حضرت توصیه می‌فرمایند:«فَلَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لَا إِلَى الدُّنْیَا مُنْصَرَفٌ»؛ بعد از مرگ نه جای عذر خواهی هست و نه امکان برگشت به دنیا.
فراز عجیبی است! باید آن‌قدر آن را به قلب خود عرضه کنیم و برآن تأمل نمائیم تا قلب بتواند ابدیّت خود را امروز حس كند. توجه به ابدیت و حضور در آن عالم، به جهت حقیقت مجردی که داریم، سخت نیست، فقط كمی تأمّل و توجه می‌خواهد. همین‌كه حضرت می‌فرمایند یادت باشد برای منزل ابدی یك شرایطی آماده كن، جهت قلبمان را می‌برند به سوی عالَم ابدیتمان.
بحث قبلی، موضوع ارتباط ما را در ابدیّت مدّ نظر قرار می‌داد، و این‌که متوجه باشیم در آن شرایط با چه خودی روبه‌رو می‌شویم، خودی پوك و پوچ، یا خودی سرشار از امکان ارتباط با خدا؟ آنجا با خودِ خودتان، عاری از همه چیز، اعم از مدرک و مقام و حتی جنسیت، روبه‌رویید. اگر نخواهید در آن حالت، پوك و پوچ و بدون کمال لازم باشید باید به غنای مطلق و حمید مطلق متصل شوید، همان حقیقتی كه قرآن در وصف آن فرمود: «والله هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید»؛ و خدا فقط غنی حمید است. و فرمود: «اَنْتُمُ الْفُقَراءِ اِلَی‌الله» شما فقیرانی هستید که تماماً محتاج به او هستید. شما اگر به خودتان واگذار شوید، فقیر و خالی هستید. هر چه شرایط زلال‌تر شود و پرده‌های وَهم فرو ریزد و بیشتر به خود آیید، بیشتر می‌بینید كه چقدر در ذات خود خالی هستید.(54) حالا اگر بتوانیم از نظر بصیرتْ قیامتی شویم و پرده‌ها و حجاب‌ها از مقابل قلبمان كنار رود، می‌بینیم خودمان تماماً هیچیم هیچ، و به سبب ارتباط با حق، هستی و بقا پیدا می‌کنیم و با ارتباط با کمال او از کمال بهره‌مند می‌شویم، و نظر به قیامت چنین بصیرتی را به ما می‌دهد و لذا امام علی(ع) می‌فرمایند: قیامتی فكر كن، تا همین که خود را بدون اتّصال به خداوند، پوک و پوچ یافتی، همّت ‌کنی و در این دنیا شرایط اتّصال به خدا را فراهم ‌نمایی تا در قیامت با وصل به غنی مطلق، غنا بیابی، و با وصل به حمید مطلق، پسندیده شوی و کمال بیابی، زیرا به گفته‌ی قرآن: شما در ذات خود فقیرید و خداوند غنی و حمید است.
پس به اندازه‌ای كه به غنیِ حمید وصل شوی، وقتی پرده‌ها عقب رفت و خود واقعی‌ات را یافتی، با خودِ پوك و پوچی روبه‌رو نیستی. و لذا بزرگ‌ترین نعمت، نعمت ارتباط با خداست، اصلاً هیچ چیز در دنیا نعمت نیست مگر همین ارتباط، بقیه‌ی دنیا خیال است و بازی، چون «هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید»؛ فقط او غنی و حمید است. پس همه‌ی بودن‌ها و کمالات در ارتباط با اوست. آیه فوق، حاوی تعبیر بسیار زیبایی است! چون دارایی‌هایی كه ما تصوّر می‌کنیم دارایی است، سراسر توهُّم است و ناپایدار، تنها پایداری و کمال، نعمتِ ارتباط با خداوند است. غیر از غنیِّ حمید هر چه هست ظلمت است و خلأ و تاریكی و پوچی.
دانستن این كه «خدا» هست، برای ما مشكلی حل نمی‌‌كند. اگر به جایی برسیم كه خدا، خدای ما بشود، این یعنی خدا داشتن و جان خود را در پرتو انوار او قرار دادن. خداداشتن است که مشكل فقر ذاتی ما را ‌حل می‌‌كند. در همین رابطه، شناخت اولیاء الهی نیز کارگشا است و موجب استفاده از کمالات آن‌ها می‌شود. به عنوان مثال امام خمینی«ره» مدّتی در کنار مردم به سر می‌بردند، امّا همة افراد با ایشان مرتبط نبودند و به عبارت دیگر می‌دانستند او هست، ولی او را نداشتند، امّا عدّه‌ای او را داشتند و قلب خود را تحت تأثیر رهنمودهای ملکوتی وی قرار می‌دادند و لذا به درجاتی شایسته رسیدند. امام خمینی«ره» به عنوان یک انسان عادی ولی معنوی چنین تأثیری می‌توانست ایجاد کند، آری او می‌توانست برای همه امام باشد، امّا عدّه‌ای او را نداشتند و لذا مشكلاتشان در این ظلمات آخرالزمان حل نشد. این موضوع در مرتبه‌ی بسیار بالاتر و غیر قابل مقایسه با این مثال، در رابطه با مرتبط بودن با انوار الهی مطرح است، انوار الهی بر هستی می‌تابد ولی همه خود را در معرض آن قرار نمی‌دهند.
شیطان هم خالق بودن خدا را قبول داشت. خودش خطاب به خدا می‌گوید:«خَلَقْتَنی مِنْ نّار»(55) مرا از آتش خلق کردی. ولی خدا را نداشت و آن چیزی كه مشكل کبر او را حل می‌كرد خدا داشتن بود. خدا داشتن یعنی به نحوی با خدا مرتبط باشیم که او خدای ما باشد. در دعاها می‌گوییم: «یا ربّ!» یعنی ای پروردگار من!، «یا سیّدی!»؛ ای سرور من! این یعنی خدا داشتن. وقتی متوجه قیامت و حیات ابدی خود شدیم و فهمیدیم در آن شرایط آنچه ما را از فقر ذاتی خود به کمال حقیقی می‌رساند، اتّصال به خداست، آن‌هم اتّصالی که در زندگی دنیایی برای خود ملکه کرده‌ایم، می‌فهمیم چرا حضرت مولی‌الموحدین(ع) این‌چنین نظر ما را متوجه معاد و قیامت می‌نمایند، تا بتوانیم قلب خداطلب و چشم خدابین و روح قابل صعود به سوی خدا برای خود فراهم کنیم، به گفته‌ی مولوی:
روز مرگ این حس تو باطل شود

نور جان دارى كه یار دل شود؟

در لحد كاین چشم را خاك آگند

هستت آن چه گور را روشن كند؟

آن زمان كه دست و پایت بر درد

پرّ و بالت هست تا جان بر پرد؟