تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این‌چنین باید بود[جلد دوم](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

دوستی‌های قدسی و پایدار

در ادامه می‌فرمایند:
«وَ الصَّاحِبُ مُنَاسِبٌ وَ الصَّدِیقُ مَنْ صَدَقَ غَیبُهُ»؛
بدان كه دوستی كه واقعاً دوست باشد از جهتی قوم و خویش آدم محسوب می‌شود. و دوست آن است كه در پنهان هم دوست باشد.
یكی از عواملی كه ناکامی‌ها و غم‌ها را به همراه دارد دوستی‌های بی‌جا است. انسان نه باید آن‌چنان باشد كه با افراد شایسته دوستی نداشته باشد و نه آن‌كه به راحتی با هر کس طرح دوستی بریزد.
می‌فرمایند آن‌كه دوست است واقعاً حفظش كن و او را مثل قوم و خویش خود بدان و عملاً از طریق آن دوستی صادقانه با تو دارای نسبتی خاص می‌شود، دیگر غریبه نیست. ولی هرکسی را هم در این مقام وارد نکن، ابتدا بسنج ببین آیا او آنچنان هست که در غیبت تو هم دوست تو باشد. یكی به این معنا كه پشت سر تو هم دوست تو باشد. و دیگر این كه در باطن و در عمق جان به تو تعلق خاطر داشته باشد، از نوع دوستی‌های مصلحتی نباشد. واقعاً كسی كه بخواهد پشت سر آدم هم دوست آدم باشد، همان است كه در باطن و در قلب هم دوست باشد. و اگر بخواهد در باطن هم دوست باشد باید محور دوستی‌ها امور قدسی قرار بگیرند. لذا می‌توان نتیجه گرفت دوستی‌های واقعی، دوستی‌های عقیدتی و معنوی است، كه می‌ماند و سرمایه روح و روان انسان می‌شود. و همواره باید مواظب بود چنین دوستی را پاس داشت و برای حفظ آن از هیچ کوششی فرو‌گذار نکرد. بالأخره روح انسان نیاز به ارتباط‌های صادقانه دارد و از طریق این نوع ارتباطات تغذیه می‌شود. ولی به همان اندازه که بی‌ارتباطی و انقطاع از انسان‌ها چیز خوبی نیست، دوستی‌های احساساتی بسیار فرصت‌سوز است. حضرت متذکر می‌شوند دوستی را‌ که می‌خواهی با او مرتبط باشی با این ملاک انتخاب کن که در عمق جانش با تو دوست باشد و نه از سر مصلحت‌های دنیایی، تا نه مثل بعضی‌ها همه را طرد کنی و نه مثل بعضی‌ها بدون ملاک همه را بپذیری، هر دوی این حالات منجر به زحمت خواهد شد.
سپس می‌فرمایند:
«وَ الْهَوَى شَرِیكُ الْعَمَى»؛
دل سپردن به هوس چشم را کور می‌کند.
وقتی مثلاً قوه بینایی بدون کنترل عقل میدان‌دار جان انسان‌ها شد، فقط می‌خواهد چیزهایی را ببیند که موجب لذتش شود، دیگر نمی‌فهمد چه چیزی را مجاز است ببیند و چه چیزی را نباید ببیند. میل به دیدن صورت‌های لذت‌بخش برای قوه بینایی دیگر جایی برای بصیرت انسان باقی نمی‌گذارد و عملاً انسان نسبت به آثار و تبعات آن نوع دیدن کور می‌شود و لذا است که حضرت می‌خواهند طوری نباشد که به جای عقل، میل‌ها انسان را مدیریت کنند، اگر قوای ما اعم از بینایی یا چشایی یا شنوایی و یا متخیله، در اختیار هوس ما قرار گرفت، هر قوه‌ای فقط به خودش مشغول می‌شود، لذا قوه شنوایی توسط گوش دوست دارد چیزهایی را بشنود که لذت ببرد، و یا قوه خیال دوست دارد هر چه بیشتر صورت‌هایی را تصور کند که موجب لذتش شود، اصلاً کاری به واقعیت مسئله و تأثیرات منفی آن صُوَر ندارد، همان نکته‌ای که رسول خدا( فرموده‌اند که «حُبُّکَ لِلشَّیءِ یعْمی وَ یصِمّ»؛(199) میل تو به هر چیز تو را کور و کر می‌کند.