حضرت در راستای گریز از رفاهزدگیهای آرمانی میفرمایند:
«وَ إِیَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى»
بپرهیز از آرزوهای بلند كه آن کالای احمقان است.
فرزندم اگر به آرزوهای دنیایی دل ببندی و بر آنها تكیه كنی کار احمقان را کردهای و با چیزی بهسر بردهای که احمقان با آن به سر بردهاند. بعضیها زندگی در دنیا را عوضی گرفتهاند و از آن چه باید بشوند بهکلی غفلت کردهاند و لذا تمام روح و روان آنها را خیالات و آرزوهای دنیایی پر میكند، به طوریكه میخواهند در این دنیا كاملاً راحت باشند، مثلاً كنار یک دریاچه، ویلایی چند طبقه داشته باشد که به هر طرف خواست بچرخد. یك هلی كوپتر هم داشته باشد که از همان جا بلند شود و هر کجا خواست برود و هیچ سختی نكشد. حضرت میفرمایند در این نوع آرزوها به سر بردن با چیزهایی که احمقان بهسر میبرند، بهسربردن است. چنین افرادی چون سختیهای طبیعی را نمیخواهند، این نوع آرزوهای دنیایی در آنها سر برآورده، حالا در حد خیال آنها باشد و یا واقعاً آنها را به دست آورند و با آنها باشند، در هر صورت زندگی احمقانهای است. حضرت(ع) میفرمایند حالا كه پذیرفتی گاهی سختیها درمان است و نیز بعضاً آنهایی كه صورت نصیحت كننده ندارند و به ظاهر خشناند، نصیحتگراند، پس فرزندم مواظب باش كه آرزوهای بلند نداشته باشی. چون هر کس با آن چه در اختیار دارد باید صعود معنوی خود را شروع کند. سکوی پرواز او همان چیزی است که در دست دارد. اما اگر گرفتار آرزوهای دنیایی شد فرصت صعود معنوی خود را صرف بهدستآوردن آرزوهای خیالی خود میكند.
انسان با پذیرفتن شرایطی که در آن قرار دارد میتواند زندگی را شروع کند، ولی اگر گرفتار آرزوهای خیالی شد هیچ وقت زندگی را شروع نمیکند و یک عمر به دنبال ناکجا آباد میدود تا بعد كه به آن رسید زندگی را شروع کند، بعدی که هرگز پیش نمیآید، در نتیجه بدون آن که زندگی را شروع کند عمرش تمام میشود. اگر در همین شرایطی که هستی زندگی را شروع کنی به راحتی احساس بودن خواهی کرد. به عنوان مثال؛ -آنهایی كه مجرد هستند یك طور حرف من را گوش بدهند و آنهایی كه متأهل هستند یاد مجردی خودشان بیفتند و به حرف بنده عنایت كنند- ببینید بعضی از عزیزانی که مجرد هستند میگویند حالا نمیشود زندگی کرد، وقتی ازدواج كردیم زندگی را شروع میكنیم، متأهلها هم میگویند هنوز كه زندگی را شروع نکردهایم چون هنوز خانه نداریم، خانهدارها میگویند حالا كه زندگی نمیكنیم وقتی برای بچهها سر و سامانی دست و پا کردیم زندگی را شروع میکنیم. در حالیکه وقتی فرزندانشان را به سر و سامان رساندند تازه با انبوهی از کارهای دوره پیری روبهرو میشوند، از ناتوانی بدن بگیر تا قدیمیشدن خانه و از راه رسیدن نوهها و غیره، که باید فکری برای آنها کرد. حالا با این رویکرد به دنیا این انسانها چه موقع زندگی خواهند کرد و از دنیا بستری برای اصلاح خود و سیر به سوی ابدیت دست و پا میکنند؟ اینها در هیچ قسمتی از حیات خود زندگی نمیكنند. چون بند آرزوها هستند. عملاً این آرزوها همه چیز را از ما گرفته است، ما را به دنبال خود میكشاند تا زندگی ما را به هیچستان ببرد.