تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این‌چنین باید بود[جلد دوم](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

برای خود باش!

«فَاسْعَ فِی كَدْحِكَ وَ لَا تَكُنْ خَازِناً لِغَیْرِكَ»؛
پس تلاشی سخت را پیشه كن و آخرین تلاش خودت را در راستای تعالی خود بنما و خزانه‌دار دیگران مباش.
«كَدْح»؛ به معنای كثرتِ سعی است. می‌فرمایند تلاش خود را به صحنه بیاور تا خودت برای خودت باشی، در این حالت خودخواهی‌ها همچون گردی به هوا می‌رود. در فضایی كه انسان تلاش خود را به صحنه آورد و به این‌که بقیه در خدمت او باشند علاقه نشان نداد، از خودپسندی آزاد می‌شود، و به واقع نه‌تنها تلاش‌هایش به ثمر می‌رسد بلکه احساس طفیلی‌گری نیز نمی‌کند تا بخواهد با وَهمیات خود را بزرگ نگهدارد. وقتی تلاش‌های خود را گسترش دادی تازه با خود واقعی‌ات روبه‌رو می‌شوی، این همان است که خودمان به اصطلاح می‌گوییم؛ از عرق جبین و كدّ یمین چیزی به دست آور، یعنی خودت باش. اوّلاً؛ از غیر نخواه، ثانیاً؛ خزینه‌دار غیر هم نباش. «لَا تَكُنْ خَازِناً لِغَیْرِكَ» اگر من از نتیجة تلاش‌های خودم بهرة لازم را نبرم، تلاش‌‌کننده‌ای سرگردان خواهم بود که نمی‌دانم برای چه تلاش می‌کنم. چیزی که امروزه از بسیاری از مردم می‌بینید، اگر من صرفاً عادت داشته باشم کار کنم تا حاصل آن را بگذارم و بروم، عملاً عمر خود را فدیه و خرج بقیه کرده‌ام و نه خرج خود. می‌گوید: اولاً تلاش كن و خودت هم تلاش كن تا آنچه نیاز داری خودت به دست بیاوری. ثانیاً؛ این تلاش را برای تعالی و سعادت خودت بخواه که تو به کمال برسی و کار تو بستر تعالی تو باشد. همین دو نكته عُجب را در انسان می‌كشد، زیرا دو چیز است كه نمی‌گذارد شما خودتان را از عُجب آزاد كنید؛ یكی این‌كه بقیه را در خدمت خود می‌خواهید، دیگر این‌كه می‌خواهید بقیه به شما توجه كنند. یكی این‌كه رفاه خودتان را از بقیه می‌خواهید، دیگر اینکه تلاش می‌کنید با ثروت خود نظر بقیه را به خود جلب کنید و با انواع تجملات، برای بقیه زندگی کنید و با این کار عملاً خود را خزینه‌دار بقیه می‌كنید و به جای آن‌که سعادت خودتان برایتان مهم باشد، نظر بقیه برایتان مهم می‌شود.
حضرت در این فراز می‌‏فرمایند: فرزندم خودت برای خودت تلاش كن، آن هم تلاش جدی و دامنه‌دار، و در این راستا خودت كار خودت را بكن و نیز برای خودت یك كاری بكن. لازم است به نكته دوم دقت زیادی بفرمایید و از ابعاد گوناگون آن را مدّ نظر قرار دهید. یك جنبه‌اش، جنبه مالی است که عمر خود را تمام کنی، برای بقیه مال جمع کنی و با قلب خالی از معنویت از این دنیا بروی، اما سیاق جمله سیاق مالی نیست، چون بعد از این، آن را ذکر می‌کنند. به نظر می‌رسد این‌جا بیشتر جنبه روحی و روانی موضوع مطرح است که آفت و هلاکت بزرگ‌تری است. و آن این‌که بسیاری وقت‌ها بنده و امثال بنده می‌رویم درس می‌خوانیم، مدرك می‌گیرم برای مردم، كه مردم بگویند فلانی مدرك دارد، این یک نمونه از خزانه‌دار دیگری بودن است. آری یك وقت من در مسیر تعالی و تكامل اجتماعی باید مدرك هم بگیرم، که بحثِ آن جداست و لذا سخن به خود موضوع برنمی‌گردد، بلكه به جهت موضوع برمی‌گردد. عموم مسائل اخلاقی همین‌طور است. دین اصلاً نظر ندارد به این‌كه شخص ثروتمند است و یا فقیر. نظر دین در این جهت است که شخص با این ثروت و یا با این فقر چه جهتی دارد. در مورد ثروتمندبودن افراد ما باید نگران این نکته باشیم كه مبادا سرمایه طوری باشد كه جامعه نتواند از این سرمایه استفاده كند. این است آن چیزی که خطرناك است و باید به همان اندازه که در مورد مسائل دینی حساس هستیم، روی این مسئله هم حساس باشیم. ولی من چه كار دارم كه شخصی ثروت بیشتری دارد یا كمتر. اسلام به انسان‌ها - ثروتمند و فقیر- توصیه می‌فرماید؛ مواظب باشید جهت فعالیت‌هایتان به سوی ناكجاآباد نباشد.
حضرت می‌فرمایند: «فَاسْعَ فِی كَدْحِكَ» این جمله روح را بزرگ می‌كند چون می‌فرماید؛ تلاش كن خودت برای خود زحمت بكشی، به بقیه دستور نده، کار خود را از بقیه نخواه، بزرگی روح را در تلاش‌ها جستجو كن! شما یك نفر را پیدا نمی‌كنید كه در امور شخصی خود که می‌تواند خودش انجام دهد، دستور ‌دهد، و خودبین نباشد. گاهی برای انضباط گروه و یا جامعه به كسی می‌گویند تو رئیس باش، ما بر عهده تو می‌گذاریم كه به جمع دستور دهی، تا آن گروه و جمعیت سر و سامان داشته باشد، بحث جدایی دارد. آن دستوردادن به جهت مسئولیت است. برای بنده مثل روز روشن است كه برای اولیاء خدا بسیار سخت است كه دستور بدهند، ولی به حكم وظیفه باید انجام چنین کاری را به عهده بگیرند. خداوند به عهدة فقها گذارده که امور جامعه را به عهده بگیرند. و حكم خدا را مطرح كنند و نه حرف خود را. پس بدون آن‌که موضوع را گُم کنیم باید همواره مدّ نظر داشته باشیم که یکی از راه‌های ادب‌کردن خود و وسعت‌دادن روحمان و آزادشدن از ظلمات عُجب، تلاش‌کردن است، آن‌هم تلاشی همراه با سعی فراوان. چون می‌فرماید: «فَاسْعَ فِی كَدْحِكَ» تلاش کن آن هم تلاشی ممتد.
از جمله این تلاش‌ها؛ تلاش در سلوک است. باید بنا را بر این گذارد که اگر می‌خواهید به جایی برسید باید سخت تلاش کرد. ابتدا تلاش برای یافتن حق و نجات پیداکردن از باطل - به عبارت دیگر ابتدا باید در پیداکردن عقاید صحیح تلاش کرد، تا به عقاید غیر واقعی و وَهمی و سطحی گرفتار نباشیم و آنچه واقعاً حق است را بشناسیم- تلاش دوم در اخلاق صحیح است و این‌که سعی کنیم رذایل اخلاقی را از خود دور کنیم. تلاش سوم تلاش در حضور قلب است و این‌که سخت قلب را در کنترل عقاید حقه قرار دهیم و نگذاریم در محضر حق به چیزهای وَهمی نظر کند.
حال در راستای امور فوق می‌فرمایند: «وَ لَا تَكُنْ خَازِناً لِغَیْرِكَ»؛ مخزن‌دار غیر نباش، عمرت را خرج بقیه نكن. عمرت را طوری مصرف نكن كه بقیه از آن استفاده كنند و برای تو چیزی نماند، و به جای آن‌که در بین ملکوتیان آبرومند شوی در بین بقیه مهم باشی. گفت:
ترك معشوقى كن و كن عاشقى

اى گمان برده كه خوب و فایقى‏

اى كه در معنى ز شب خامش‏ترى

گفتِ خود را چند جویى مشترى‏

سر بجنبانند پیشت بهر تو

رفت در سوداى ایشان دهر تو

هست تعلیم خسان اى چشم شوخ

همچو نقش خرد كردن بر كلوخ‏

خویش را تعلیم كن عشق و نظر

كان بود چون نقش فى جرم الحجر

متصل چون شد دلت با آن عدن

هین بگو مهراس از خالى شدن‏

این سخن پایان ندارد اى پدر

این سخن را ترك كن پایان نگر

غیرتم ناید كه پیشت بیستند

بر تو مى‏خندند، عاشق نیستند

عاشقانت در پس پرده‏ى كرم

بهر تو نعره زنان بین دم به دم‏

عاشق آن عاشقان غیب باش

عاشقان پنج روزه كم تراش‏

كه بخوردندت ز خدعه، جذبه‏اى

سالها ز یشان ندیدى حبه‏اى‏

چند هنگامه نهى بر راه عام

گام خستى بر نیامد هیچ كام‏

وقت صحت جمله یارند و حریف

وقت درد و غم بجز حق كو الیف‏

اگر از این موضوع که مولوی هم بر آن تأکید دارد غفلت شود، آن وقت بودن وَهمی انسان به جای بندگی برای انسان عمده می‌شود. اگر من غافل از انجام بندگی در محضر حضرت پروردگار، این فكر را بكنم كه دارم برای شما حرف می‌زنم، در واقع با این تلاش‌هایم دارم خزینه شما را پر می‌كنم و نه خزینة خودم را. اگر به این نیت خدمت شما حرف بزنم كه شما متوجه شوید من چیزهایی می‌دانم، عملاً گندم‌هایم را در مزرعة شما ریخته‌ام. پس دیگر مزرعه‌ای ندارم تا گندمی كشت كنم، اما اگر متوجه باشم جز خدا در صحنه نیست، شما که نسبت به بنده هیچ‌اید هیچ، من هم یک بیابان خالی هستم که باید به فیض الهی، از انوار او بهره‌مند شوم، دیگر خزینه‌دار شما نخواهم بود، تلاش می‌کنم تا با بندگی خدا قلبم آرام شود، در این صورت اگر هم حرف می‌زنم دیگر نباید برایم مهم باشد چند نفر پای صحبت‌های من می‌آیند، در این حالت گندم‌هایم را در مزرعه خودم پاشیده‌ام و خودم آن‌ها را برداشت می‌كنم، در واقع خزینه‌دار دیگری نشده‌ام. آری فرمود: «وَ لا تَكُنْ خَازِناً لِغَیْرِكَ»، حالا وقتی عزم ما نسبت به تلاش‌هایمان این‌طور شد، مطمئن باشید نور هدایت الهی جلوه‌گر خواهد شد و انوار الهی رخ می‌نماید و در واقع احساس به مقصدرسیدن در تلاش‌ها ظاهر می‌گردد. این جاست كه می‌فرماید: