تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این‌چنین باید بود[جلد دوم](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

دشمنان با برکت

در جمله بعدی در همان راستا می‌فرمایند:
«وَ رُبَّمَا نَصَحَ غَیْرُ النَّاصِحِ وَ غَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ»؛
چه بسیار پیش آید آن که نصیحت می‌كند و کارش به خیر ما منجر می‌شود، به ظاهر ناصح و خیرخواه ما نیست. و آن که جهت اندرز و خیرخواهی نزد او روند خیانت می ورزد.
پس تصور نکن همیشه عمل هر جفاکاری به ضرر تو تمام می‌شود و نیز مسرور هم مباش که هر خیرخواهی در عمل حتماً خیرخواهی او برای تو نتیجه‌بخش باشد. گاهی از سختی‌هایی فرار کرده‌ایم که لطف بوده و گاهی به خوبی‌هایی نزدیک شده‌ایم که سختی بوده گفت:
هر كه گریزد ز خراجات شام

خار كن غول بیابان شود

هرکس خواست با خروج از شهر از دادن مالیات فرار کند، خارکن غول بیابان می‌شود. حال با فشارهایی که غول بیابان به او می‌آورد او را برمی‌گرداند به تعادلی که باید پیدا می‌کرد. یا به تعبیر دیگر:
هر آن كس نیاموخت ز آموزگار

بیاموزد از گردش روزگار

اگر در مسیر الهی قرار گیریم همه چیز در جهت تعالی و پرورش ما قرار می‌گیرد، چه سختی‌ها و چه راحتی‌ها، ولی روی‌ هم‌رفته بسیار پیش می‌آید آن‌کس را که فكر می‌كنیم ناصح و پارتی ما است، خیرخواه ما نیست و ما را گرفتار شرایطی می‌کند که به هلاکت ما منجر می‌شود. برعکسِ آن‌کسی که ظاهراً با چهرة خشنِ خود امیال ما را جواب نمی‌دهد، وسیله‌ی نجات ما خواهد بود، هرچند ما از آن گریزان باشیم. گفت:
در حقیقت دوستانت دشمن‌اند

که ز حضرت باز و مشغولت کنند

هركس ما را از تعلقات دنیایی دور كند دوست است و هر كس ما را به تعلقات دنیایی و جنبه‌های آلوده دنیا نزدیك كند دشمن است، هر چند این فرد در لباس پدر و مادر باشد. مثلاً اگر مسئول زندانِ اسیرانِ در دست عراق به آن‌ها بگوید از امروز فقط یك وعده غذا به شما می‌دهم ممكن است آنها در ابتدا جا بخورند، اما بعد متوجه می‌شوند این تهدید برای آن‌ها بد هم نبود و به قول خودشان عجب بهشتی بود. اما اگر کسی با ظاهر خیرخواهانه به ما بگوید می‌خواهم روزانه پنج وعده غذا به تو بدهم، باید بدانیم این همان ناصحِ غیر ناصح است و عملاً قاتل ما است. این جا است كه حضرت(ع) می‌فرمایند چه بسیار پیش آید آن‌کس ‌که ظاهراً ناصح و خیرخواه نیست ناصح شما است، و چه بسیار آن که از او انتظار نصیحت می‌رفت به ما خیانت كرد.
مادرانی که با ملاک‌های دینی با فرزندان خود عمل نمی‌کنند بدون استثناء به فرزندان خود ظلم می‌كنند. چون عاطفه‌ی مادری اگر با عقلِِِِ دین همراه نبود، ویرانی به همراه دارد. اوایل انقلاب در تلویزیون فیلم مادری را نشان داد که خودش آمده بود پسرش را كه جزء منافقین بود معرفی كرده و حكم اعدام برای پسرش صادر شد. شبِ قبل از اعدام خواسته بود با پسرش صحبتی بکند، وقتی او را نزد فرزندش بردند به او گفته بود حكم اسلام حق است و تو باید كشته شوی ولی توبه كن تا در آن دنیا گرفتار عذاب نباشی. پسرش با گریه و التماس به او می‌گفت مرا از اعدام نجات بده و او می‌گفت تو خودت خودت را از عذاب الهی نجات بده و توبه كن! در این صحنه عاطفه مادری در كنار شریعت آمده است و لذا به فرزندش می‌گوید توبه كن، دلم نمی‌خواهد آن دنیا در آتش بسوزی. اما آن مادری كه عقل دینی ندارد وقتی فرزندش معتاد است و دارد بقیه را هم معتاد می‌كند وقتی می‌خواهند فرزندش را به مركز بازپروری ببرند التماس می‌كند و نمی‌گذارد، مبادا به او سخت بگذرد. حاضر است فرزندش فاسد باشد بقیه را هم فاسد كند مبادا به اوسخت بگذرد، بالاخره این شخص یا كنار خیابان می‌میرد یا کسی او را می‌کشد ولی اگر انسان عقل دینی نداشته باشد همین حالا را می‌بیند، وقتی تنها عاطفه در میان باشد ناصحی به میان است كه عملاً خیانت می‌کند و این امر در هرجا عقل دینی نباشد واقع می‌شود. در ابتدای این فراز حضرت فرمودند: «إِذَا كَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً كَانَ الْخُرْقُ رِفْقاً» وقتی مدارا درشتی به حساب آید، در آن شرایط، سختی حکم مدارا را می‌کند. نتیجه می‌گیریم در بعضی مواقع سختی لازم است و مدارا محسوب می‌شود، و سختی و فشار در آن شرایط نتیجه‌ای می‌دهد که در شرایط عادی مدارا آن نتیجه را ظاهر می‌کند.
اساساً ملتی كه از سختی‌ها فرار كنند در سنت‌ ادب الهی نمی‌توانند وارد شوند. زیرا ادب الهی عموماً با سختی‌هایی همراه است و باید آن‌ها را شناخت و از آن فرار نکرد بلکه خود را برای آن آماده نمود. مثل انسان پرخوری که باید خود را برای درد آماده کند. حضرت در این فراز قاعده‌ای را توصیه می‌فرمایند تا ما سختی‌ها را در جای خود واقعیات قابل قبول به‌شمار آوریم، و از این فکر بیرون بیاییم كه اصلاً سختی نباید در جامعه باشد. ما در اسلام داریم كه اگر كسی مرتکب قتل شد بهترین خدمت به خود او و بشریت این است که حكم خدا را در مورد او جاری كنیم. به همین جهت بعد از آن که فرمود: «كُتِبَ عَلَیْكُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى»؛(151) بر شما در قتلْ قصاص نوشته شده است. می‌فرماید: «وَلَكُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛ ای خردمندان در قصاص برای شما حیات هست، شاید به تقوای الهی نایل شوید. و این سخت‌گیری‌ها مثل قصاص قتل یا اجرای حدود برای گناهانی که باید حدود الهی بر آن جاری شود، جهت متعادل کردن روان فرد و جامعه است، و نباید از آن‌ها فرار کرد و مانع اجرای آن‌ها شد، هرچند می‌توان با اصلاح خود و جامعه مانع ارتکاب چنین گناهانی گشت که منجر به چنین حدودی می‌شود، ولی وقتی عملی واقع شد که باید حدود الهی بر آن جاری شود نباید مانع شد.
شرایط کنترل هوس ها منجر می‌شود که سختی‌های تکوینی یا حدود تشریعی در صحنه نیاید. کسانی که در اثر قارچ کچلی سرشان خارش دارد، این قارچ‌ها روی اعصاب آن‌ها اثر می‌كند و لذا تحریک می‌شوند سر خود را بخارانند. حال اگر طرف به آن تحریک جواب دهد و سرش را بخاراند، بیشتر تحریک می‌شود و می‌خواهد همین‌طور سر خود را بخاراند، به طوری كه در اثر آن خاراندن پوست سرش را می‌كَند و خون از آن جاری می شود اما باز هم دست بر نمی دارد، راهش این است که در مقابل آن تحریک اولیه یا او خودش خود را کنترل کند، و یا ما دست های او را بگیریم و مانع این کار شویم. حالا اگر کسی بگوید این زبان بسته را کاری نداشته باشید، این دلسوزی هیچ کمکی به او نیست چون گرفتار هوس است. بهترین راه کمک به او آن است که نگذاریم این هوس را دنبال کند، حتی اگر کار انسان در پیروی از هوس آن‌چنان خراب شده که برای ممانعت از ادامه کارش لازم باشد او به قتل برسد، در آن صورت بهترین خدمت به خودش و به بقیه همان قصاص است که پروردگار آدمیان فرموده است، هر چند خودِ فرد متوجه آثار مثبت آن نباشند. عین آن کسی که به جهت تحریک قارچ‌های کچلی سرش را می‌خاراند، به ظاهر دارد لذت می‌برد. ولی در عمل دارد سرش را تكه‌تكه می‌كند. این‌جاست که گفته می‌شود گاهی سخت‌گیری بهتر از مدارا است. جامعه‌ایی كه ادب‌های الهی را نپذیرد به هلاکت‌های سهمگینی دچار می‌شود. وقتی كه فقه اسلامی حكم جرمی را اعلام کرد، هیچ راهی جز اجراء آن نیست. اگر اجراء نكنیم همه‌ی جامعه را گرفتار کرده‌ایم، زیرا بعضی مواقع رحمت خدا به صورت غضب در جامعه ظهور می‌كند. همین‌طور كه گاهی غضب خدا برای کفار به شكل رحمت ظهور می‌كند که به آن استدراج می‌گویند. خداوند می‌فرماید: «وَالَّذِینَ كَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لاَ یَعْلَمُونَ»؛(152) و كسانى كه آیات ما را تكذیب كردند به تدریج از جایى كه نمى‏دانند گریبانشان را خواهیم گرفت.
خداوند ملتی را که دیگر امید اصلاح برایشان نیست به سوی سرنوشت شومشان می‌كشاند. هر چند كه خودشان به ظاهر تصور کنند امور جامعه به نفع آن‌ها دارد جلو می‌رود.