ما اصرار داریم که عزیزان متوجه باشند اگر دین سطحی و ساده شد و از محتوای خود خالی گشت، دیگر آن معنویتی كه بتوان به کمک آن با عالم غیب ارتباط برقرار كرد از آن رخت برمیبندد و در آن صورت نمیتوان جامعه را از ظلمات دوران مدرنیته رهانید و به سعادت رساند. به همین جهت همیشه خلفای بنی امیه و بنی عباس از اسلام امامان شیعه(ع) در هراس بودند و نه از اسلام مقدسان نادان.
اگر دین طوری ساده شود که از محتوای معنوی خالی گردد به همان ورطهای فرو میافتیم که غرب دچار آن شد. شاید در ابتدای امر روشنفکرانی که رنسانس را مدیریت میکردند نمیدانستند نتیجهی کار به اینجاها میکشد. آنها به اسم مقابله با کشیشان ادعا کردند همه میتوانند کتاب مقدس را بفهمند ولی نتیجه آن شد که امروز در غرب هیچکس دین را نمیفهمد و دینداری در حدّ عادتی در آمده است که به صورت تشریفاتی در روز یکشنبه در کلیسا برقرار میگردد. جامعهی اسلامی نیز چنانچه اسلام را در حدّ سطح، محدود کرد ناخودآگاه با غرب احساس یگانگی میکند و به همان سرنوشتی دچار میشود که غرب دچار شد، چیزی که شما امروزه در بعضی از کشورهای اسلامی ملاحظه میکنید.
آنچنان امروزه مردم جهان از دین و نبوت بیگانهاند كه اعمالی مثل احضار روح و هیپنوتیزم و حتی جادوگری و جنگیری را به جای دین گرفتهاند! چون تصورشان از دین به کلی از بین رفته است و خلأ دین را در زندگی خود احساس نمیکنند. زیرا آنطور که شایسته است دین به آنها معرفی نشده.
به گفتهی رنهگنون وقتی گرایش به همگانی كردن علم و دین که یكی از عوارض بینش مبتنی بر حكومت عامه و روی آوردن به دانشی است كه تا پایینترین مرتبهی هوشِ افراد، پائین آمده است، حاکم شد، باید منتظر بود ارزش عالمان در جامعه در حدّ نادانترین افراد جامعه فرو کاسته شود و عملاً انحطاط جامعه شروع میشود. حضرت موسیبنجعفر(ع) میفرمایند: «إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَاهِرٌ وَ بَاطِن»(115) قرآن دارای ظاهر و باطن است. یا حضرت صادق(ع) میفرمایند: «إذا ذكرنا لأیة معنی ثم ذكرنا لها معنی فلا تنكر شیئا منهما فإن للآیات ظهرا و بطنا و نذكر فی كل مقام ما یناسبه فالكل حق»؛(116) چون ما برای آیهای تفسیری كردیم و باز تفسیر دیگری نمودیم، منكر آنها مشو، زیرا آیات ظاهر و باطن دارند، و ما در هر جا به مناسبت تفسیری را بیان میكنیم و همهی آنها درست میباشند. این روایات نشان میدهد که دین در عین ظاهر، دارای ابعاد باطنی است که آن ابعاد در دسترس همگان نیست. آری دین حقایقی باطنی دارد و آن حقایق نیز حقایقی باطنیتر دارند که هركس به اندازهی استعداد و تلاش خود از آنها بهره میگیرد. همهی مردم نباید انتظار داشته باشند كه همهی دین را بفهمند، چون برای فهم بعضی از مطالب، استعداد و شایستگی و موهبت خاصِ الهی نیاز است. اگر مردم فكر كنند هر چه را پیامبران گفتهاند باید بفهمند، آن وقت اگر حقایقی از دین را نفهمند، نتیجه میگیرندكه پیامبران اشتباه گفتهاند و استدلال میكنند كه اگر قابل فهم بود، باید ما هم میفهمیدیم، همان چیزی كه بت پرستان به پیامبر(ص) میگفتند تو بشر هستی و ما هم بشریم، پس هرآنچه تو میشنوی ما هم باید بشنویم و چون ما صدای فرشتهی وحی را نشنیدیم پس تو دروغ میگویی؛ اینها متوجه نقص خود و كمال پیامبر(ص) نبودند.
اكنون فرهنگی در جهان مدرن حكمفرماست كه تصور میشود هر كسی میتواند فیلسوف یا عارف شود، با این تصور که همهی علم برای همهی انسانها قابل فهم است. در حالی که فرهنگ غربی از این طریق به گفتهی رنهگنون: «همه امکاناتی را که به مرتبهی بالاتری تعلق دارند، نابود میسازد»(117) و فقط به سطحیترین معنا از دین اجازهی بروز و ظهور داده میشود.
در گذشته در محدودهای کمتر و به صورتهای گوناگون در جوامع بشری گرفتار سطحینگری در دین بودهایم و خسارتهای زیادی هم به بشر وارد شده است. یک زمان شیعه گرفتار اخباریون شد، کسانی که ظاهرِ شریعت را چسبیده بودند و هرگونه تدبّر در دین و اجتهاد در روایات را بدعت میدانستند. همین طرز فکر از طریق اشاعره در اهل سنت پدید آمد و به اسم رعایت شریعت خالص، جامعه را به تحجر و سطحینگری گرفتار کردند. همین نوع ذهنیت است كه وقتی حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» در حوزه علمیه قم حكمت و فلسفه درس میدهند، ظرف آبی که مرحوم آقا مصطفی فرزند ایشان از آن آب خورد را آب میکشد، چون معتقد است هرکس حکمت و فلسفه درس بدهد، از شریعت خارجشده و نجس است. اگر عنایت بفرمایید حرف اصلی آنها این بود که همهی دین را همه باید بفهمند، پس حالا كه ما حكمت را نمیفهمیم پس حكمت دین نیست.