تربیت
Tarbiat.Org

علل تزلزل تمدن غرب
اصغر طاهرزاده

هدف‌های آزاد از ابزار

آنچه در باره‌ی فرد گفتیم در باره‌ی یك تمدن هم به همین صورت مطرح است. یك تمدن در شرایط متوسطش ابزار می‏خواهد، مثل كودك و جوان. با مردم متوسط هم باید همین‏گونه روبه‌رو شد. مسئله‌ی ‏اصلی این است كه ابزار، هدف نشود و در رسیدن به هدف‌ها اسیر ابزارها نگردند، بنی‏اسرائیل هدفشان خدا بود ولی در بینش آن‌ها خدا اسیر ابزارها بود. وقتی حضرت موسی(ع) در رابطه با جوانی که به قتل رسیده بود و قاتلش مشخص نبود فرمود: «إِنَّ اللّهَ یأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً»؛(146) خداوند به شما دستور داده گاوی را بکشید و قسمتی از آن را به آن جوان بزنید، زنده می‌شود و قاتل خود را معرفی می‌کند «قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً»؛(147) گفتند: آیا ما را مسخره می‌کنی؟ فکر کردند اگر هم بناست به کمک بدن یک گاوِ ذبح‌شده‌ای این کار انجام گیرد، باید آن گاو، گاو مخصوصی باشد، و لذا سؤال کردند از پروردگارت بپرس آن گاو چه خصوصیاتی باید داشته باشد. یعنی خداوند برای زنده‏كردن یك مرده باید حتماً از یك گاو مخصوصی استفاده كند.(148) در چنین فضایی است که ابزار جای خدا می‌نشیند. در دستورات دینی از ما خواسته‌اند به مقام یقین برسید، مقام یقین مقامی است که اراده، به خودی خود علت تحقق چیزی می‌شود که ما اراده کرده‌ایم. در خبر آمده است که در محضر رسول خدا(ص) عرض شد: «أَنَّ عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ كَانَ یمْشِی عَلَی الْمَاءِ، فَقَالَ لَوْ زَادَ یقِینُهُ لَمَشَی فِی الْهَوَاء»؛(149) عیسی‌بن‌مریم(ع) بر روی آب راه میرفت،آن حضرت فرمودند: اگر یقین او بیشتر بود می‌توانست در هوا حركت كند. عمده‌ی مشكل از اینجاست كه باور نداریم یقین‌داشتن به «فعّالِ مایشاء»‌بودن خدا در زندگی انسان - اعم از زندگی فردی یا اجتماعی- نقشی اساسی دارد. یقین به همه‌کاره‌بودن خداوند، روح و روان جامعه را به جایی می‌رساند که حوائج خود را با امید به پروردگار حل می‌کند. البته مردمی که از نظر ایمان متوسط‌اند باید با ابزارها امور خود را بگذرانند، منتها وقتی متذکر نقش امور معنوی شدند اصالت را به ابزارها نمی‌دهند. در فرهنگ قرآنی چشم‌ها به نقش امور معنوی انداخته می‌شود تا اصالت دادن به ابزارها کم شود، مولوی می‏گوید:
همچنین ز آغاز قرآن تا تمام

رفض اسباب است و علت، والسلام

قرآن آمده تا ما را از اسباب‌ها آزاد كند تا با عبور از کثرات، گرایش ما به جنبه‌ی وحدانی عالم بیشتر شود، به همین جهت افرادی که روح قرآنی دارند اصلاً ابزارگرا نیستند. هرچند به عنوان وظیفه در امور عادی زندگی از ابزار استفاده می‌کنند، ولی در همان حال هم متوجه‌اند به اراده‌ی خدا است که این‌ها ما را به نتیجه می‌رساند.
ما نمی‌خواهیم بگوییم ابزارها به کلی باید از صحنه‌ی زندگی دنیایی خارج شوند، این کار نه ممکن است و نه صحیح. حرفمان این است كه در استفاده از ابزارها اولاً: مواظب باشیم آن‌ها هدف نشوند. ثانیاً: دائماً ماوراء استفاده از ابزار و وسائل، به نقش پروردگار عالم توجه کامل داشته باشیم. آری، انسان تا در دنیا است جسم دارد و لذا ابزار طلب است و حكمت خداوند این‌گونه جاری شده كه تا در دنیا هستیم همان‌طور كه از بدنمان استفاده می‏كنیم از ابزارها هم استفاده كنیم. البته و صد البته اگر بدن ما مقصدمان شد به انحراف و بحرانِ روحی می‌افتیم و اگر ابزارها مقصد جامعه و تمدنی شد، آن جامعه به بحران می‌افتد.
با توجه به این مقدمات در جواب این‌كه سؤال فرمودید چقدر باید از ابزارها استفاده كرد، می‌توان گفت: بستگی به شرایط انسان‌ها دارد، كودك تمام وجودش بدنش است پس بدنش باید رشد كند، ولی جامعه باید در کنار استفاده از برکات مادی جهت جواب‌گویی به نیازهای دنیایی‌اش، از اندیشه‌ی حكیمان فاصله نگیرد و حكیمان هم باید همواره جامعه را متوجه اهداف عالیه‌‌اش بكنند. طوری نباشد که در زیر پوشش توسعه‌ی اقتصادی، جهت‌گیری‌های معنوی در حاشیه رود. حضرت‏ علی(ع) در زمان حکومتشان در زیر پوشش توسعه، خدا را به بهترین نحو به صحنه‌ی جامعه آوردند. حكومت دینی و غیردینی هر دو برای رفاه جامعه تلاش می‏كنند ولی در حكومت دینی رفاه مادی مسئله‌ی اصلی جامعه قرار نمی‌گیرد. در جامعه‌ی دینی هر انسانی براساس درجه‌ی ‏ایمانی که به حقایق معنوی دارد، استفاده‏اش از ابزارها را به حداقل می‏رساند، و همان‌طور كه انسان حكیم ابزارها را حجاب خود می‌بیند و همواره سعی می‌کند خداوند را مسبّب‌الاسباب بیابد، جامعه‌ای که منوّر به نور حکمت الهی شود، کمترین توجه را به ابزارها دارد، لذا همچنان که عرض شد «رنه‏گنون» در همین رابطه فرمود: در تاریخ گذشته مردم طوری فکر می‌کردند و طوری زندگی را تعریف کرده بودند که در آن زندگی، نیاز به این‌همه ابزار نداشتند، نه این‌كه نمی‌توانستند آن‌ها را بسازند. همیشه در طول تاریخ هر جامعه ابزاری را كه نیاز داشته ساخته است، ولی طوری زندگی را برای خود معنی نکرده بودند که مثل بشر امروز تمام زندگی‌شان گرفتار انواع و اقسام ابزارها شود، به طوری که برای باز کردن در خانه هم باید تکنولوژی به کمک او آید.
امیدوارم پس از طرح این مباحث توانسته باشم این مسئله را روشن کنم که همیشه این انسان‌ها هستند که تصمیم می‌گیرند به‌گونه‌ای که مایل‌اند زندگی کنند و هر زندگی نیازهای خاص خود را می‌آفریند، و عموماً کار صنعت‌گران و اهل فن در هر جامعه‌ای جواب دادن به آن نیازها است. عالِم علوم تجربی ابتدا چراغ برق را نساخت که بیندیشد با آن چه کند، او نیاز توده‌ها را برای بیدار ماندن در شهرهای مدرن تا نیمه شب را، فهم کرد و چراغ برق را ساخت. و سایر وسایل و تکنولوژی‌ها نیز بر همین اساس پدید آمد. عمده‌ی توجه به این نکته است که رابطه‌ی بین تعریف انسان مادی و حسّی از زندگی، و افتادن در نیازهای گوناگون نباید فراموش شود. در همین رابطه تأکید می‌کنم اگر توجه به تمدن اسلامی در جامعه‌ی ما شکل گرفت و انسان‌ها توانستند خود را در فضای تمدن اسلامی تعریف کنند، نیازهای خاص آن زندگی را نیز در بستر آن تمدن پدید می‌آورند، و در عین حال به افقی ماوراء ابزارهای مادی نظر دارند.
باید دقّت کرد که جای ابزارها در شخصیت انسان كجاست. برای روشن شدن این موضوع لازم است دو نکته مورد توجه قرار گیرد. یكی این‌كه انسان در چه مرحله‏ای از انسانیت قرار دارد، دیگر این‌كه آیا نقش ابزارها برای همه انسان‌ها یکسان است. امروزه جنبه‌ی منفی تکنولوژی غربی برای اکثر انسان‌ها بر جنبه‌ی مثبت آن غلبه دارد و بیش از آن که از طریق ابزارها به اهدافی که برای خود تعریف کرده‌اند دست بیابند، تکنولوژی‌ها برای آن‌ها هدف می‌سازد و آن‌ها را به اهداف زندگی غربی سوق می‌دهد. در حالی که اگر جای ابزارها در زندگی مشخص شود، هر ابزاری برای هرکس در راستای تعریفی که از زندگی خود کرده معنی پیدا می‌کند و لذا ممکن است این تکنولوژی برای جامعه‌ای ارزش داشته باشد و برای جامعه‌ای دیگر هیچ ارزشی نداشته باشد. همه‌ی این‌ها در صورتی است که انسان‌ها از ابتدا زندگی و اهداف آن را برای خود تعریف کرده باشند. این است که عرض شد نقش ابزارها به انسانیت فرد و جامعه بستگی دارد. جامعه به اندازه‏ای كه از حكیمان و از هدفی که آنان تعیین می‌کنند استفاده كند، به همان اندازه اسیر تکنولوژی نیست، چون انسان حكیم، انسانی است كه به یك نحوه وحدتِ شخصیت رسیده است، حكیم مطلق خداوند است و پیامبران و ائمه(ع) مظاهر حكمت الهی‌اند. حكیم به جهت جنبه‌ی وحدانی شخصیتش می‏تواند حدّ ابزارها را برای جامعه تعیین نماید. اگر جامعه از حكیمان فاصله گرفت، در حقیقت از وحدت شخصیت و انسجام لازم فاصله گرفته و گرفتار كثرت و گسستگی می‌شود، نظر به کثرتِ منهای وحدت، موجب اضطراب و پریشانی در روح فرد و جامعه می‌شود و درنتیجه از ابزاری به ابزاری دیگر پناه می‌برد و اشتباهاً نجات را در تغییر ابزارها جستجو می‌کند و نه گذار از آن‌ها.
این نکته در جای خود حائز اهمیت است که اگر زندگی انسان‌های‌ جامعه گرفتار ابزارها شد، آن جامعه دائماً در اضطراب به سر می‌برد. زیرا هر روز به تكنیكی امیدوار می‌شود، و همواره تکنیک جدید امید جدیدی در آن می‌پروراند، و با ابزار جدیدتر امیدها از تکنیک قبلی بریده و به تکنیک جدید می‌افتد و این قصه همچنان ادامه پیدا می‌کند. در چنان فضایی به هرچیزی كه می‏خواهیم دل‌خوش كنیم و بدان امیدوار شویم كه زندگیمان را با آن ادامه دهیم، فردا رقیب دیگری به میدان می‏آید و نیازهای جدیدی در ما می‌آفریند كه دیگر نتوانیم از ابزار قبلی استفاده كنیم. تکنیک جدید هم رقیب ابزارهای قبلی است، هم رقیب نیازهای فعلی ما، طوری نیازهای جدید را در ما می‌پروراند كه مجبور می‌شویم آن تکنیک را تهیه کنیم.
اگرجامعه تعریفی منطقی از خود نداشت و ابزارزده شد، از آنجا كه ابزارها تمام شدنی نیست، و ماده هم بی‏نهایت صورت و چهره می‏تواند بپذیرد، انسان را تا بی‏نهایت گرفتار خود می‏كند و ثبات و آرامش را از او می‏گیرد.