سؤال: آیا در بینش توحیدی، پیشرفت ابزار معنا دارد؟
جواب: هم آری و هم نه! در بینش توحیدی مقصد انسان قرب الهی است، حال هر شرایطی که بستر تحقق چنین قربی شود، آن بستر را وسیله و یا ابزار نیل به مقصد بهحساب میآوریم.
حال ممکن است انسان بدون هرگونه حجابی با مقصد خود ارتباط پیدا کند، مثل این که شما در ابتدای امر از طریق استدلال متوجه وجود خدا میشوید ولی به جایی میرسید که قلب و جان شما بدون واسطهی استدلال متوجه خدا میباشد، اینجاست که مولوی میگوید:
عقل بند رهروان است ای پسر
وآن رها کن، ره عیان است ای پسر
در هر شرایطی انسانها نسبت به مقصد عالیهی خود - یعنی خداوند- در یک موقعیتی هستند، یا تماماً گرفتار ابزارها و وسایلاند و از نقش خدا غافلاند، و یا از طریق وسایل و ابزارها راه به سوی مقصد را طی میکنند، و یا ماوراء ابزارها با مقصد خود مرتبطاند. یکی ممکن است عامل سیر شدن خود را گندم ببیند، دیگری عامل سیرشدن خود را خدا میبیند، منتها از طریق گندم و یکی خدا را به عنوان رزّاق مینگرد و لاغیر، در این حالت اخیر انسان مییابد که خدا است که رزق میدهد، حال یا از طریق گندم و سایر غذاها و یا از طریق ماوراء اینها، این انسان، ماوراء ابزارها زندگی میکند، هرچند از ابزارها استفاده میکند، مثل کسی است که نماز میخواند قربة الی الله، اما به نمازش نظر ندارد، به خدا نظر دارد، به خداوند نظر دارد که از طریق او حجابها مرتفع شود و قرب الهی حاصل گردد، متوجه است نماز كاری است كه تحت عنوان وظیفه میتوان انجام داد تا خداوند به لطف خودش بنده پروری كند، و آن كسی كه بیدست، دست آفریده به ما لطف كند.
در بینش توحیدی اصل بر این است كه بدانیم ابزارها استقلال ندارند، هر چند خداوند از طریق آنها با ما ارتباط برقرار میکند، پس کمال انسان به آزاد شدن از ابزارها است. وقتی انسان به جایی رسید كه متوجه شد از هیچكس كاری برنمیآید، به راحتی با توکلِ کامل به خدا، امورش طی میشود و ارادهی حق در قلبش تجلی میكند و لذا ارادهی آن بنده كافی است برای تحقق هر آنچه میطلبد. در روایت داریم که: «اَلْعُبُودِیةُ جُوهَرَةٌ كُنْهُهَا الرُّبوبّیةُ»؛(158) بندگی گوهری است كه باطن و کنه آن ربوبیت است، یعنی بنده در سیر نهاییاش با قدرت پروردگار عمل میكند. این مطلب كه حل شد دیگر ابزارهای بیرونی این اندازه در زندگی ما جا باز نمیکنند که همهکاره باشند. آری از آنها در حدّ معقول استفاده میکنیم ولی نگاهمان به بالاتر از ابزارها است، و از طرفی سعی میکنیم امور خود را از طریق طبیعی که خداوند در اختیار ما گذارده طی کنیم. ابزارهای امروزی ما را از طبیعت و استفادهی صحیح و راحت از امکانات طبیعی دور میکند.
انسان باید برای خود غذا تهیه كند، چون بدن دارد، مثل فرشتگان نیست كه بدن مادی ندارند و غذایشان را بدون ابزار بهدست میآورند و ذكر خدا غذایشان است. انسان چون از بهشت هبوط كرده است اسیر ابزارهاست. خداوند در بهشت به انسان فرمود «تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از آن هر چه میخواهید استفاده کنید و به این شجره نزدیک نشوید»(159) در آن حالتِ بقای با خدا همهی شرایطِ باقیماندن در محضر خدا برایشان فراهم بود، کافی بود به ماوراء آن حالت - که چیزی جز وَهم نبود- نظر نمیکردند، ولی جاودانگی در حالتِ انس با خدا برایشان کم جلوه کرد، به فکر یک نوع جاودانی دیگر افتادند و شیطان در این امر به میدان آمد که «فَوَسْوَسَ إِلَیهِ الشَّیطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا یبْلی»؛(160) و شیطان او را وسوسه كرد و گفت: ای آدم! آیا میخواهی تو را به درخت زندگی جاوید، و ملكی بیزوال راهنمایی كنم؟! بهشت بقاء برایش لذیذ نبود، میخواست چیز دیگری داشته باشد. شیطان در چنین شرایطی که انسان از دادههای خدا راضی نیست به میدان میآید و راههای کاذبی را جلو پای انسان میگذارد، به آدم توصیه کرد: برود سراغ آن شجره تا جاودانه شود، و نتیجهی پیروی از شیطان آن شد که از آنچه داشت محروم شد و به آنچه میخواست نرسید، زیرا امیدش به ابزاری شد که شیطان به او پیشنهاد کرد از آن طریق جاودانه میشود و آن شروعِ گرفتاریهایش شد که حالا باید با انواع ابزارها مایحتاج خود را به دست بیاورد. حال اگر در این دنیا هم به آنچه خدا در اختیار او گذارده راضی نشد و خواست ماوراء مسیر طبیعی، زندگی خود را شکل دهد، بر بی سر و سامانی خود میافزاید. خداوند میفرماید در حالی که به شجرهی ممنوعه نزدیک شد «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً»؛(161) به آنها گفتیم حالا که به شجره نزدیک شدید و خواستید خودتان ابزار جاودانگی خود را تهیه کنید، بروید در دنیا، دنیا جای ابزارهاست، شجره مقام كثرت است و انسان خودش این شجره و کثرت را انتخاب كرد، در حالی كه میتوانست بدون ابزار، بقاء داشته باشد.(162)
حالا كه انسان هبوط كرد نیاز به ابزار دارد، نمیتواند غذا نخورد و لباس نپوشد وگرنه میمیرد، در بهشت با نزدیکی به شجره متوجه شد نیاز به لباس دارد و سعی کرد برگهای بهشتی را به خود بگیرد.(163) گاهی هبوطِ بشر آنچنان شدید میشود كه از ابزارپذیری هم میگذرد و به ابزار پرستی میرسد و تمام زندگیاش را پرستش ابزارها فرا میگیرد.
خلاصه اینكه به یك اعتبار در نگاه توحیدی، نقش ابزارها بسیار کم است و بیشترین قسمتِ زندگی انسانها در عالمی قرار دارد که بدون ابزار به حوائجشان میرسند. در نظر بگیرید تفاوت پُر کردن اوقات فراغتی که از طریق اُنس با خدا و نماز و روزه انجام گیرد، با پُر کردن اوقات فراغتی که از طریق ساختن سینما و تهیهی فیلم و ... انجام گیرد، چقدر است، تا معلوم شود ساحتی که در نظام دینی در مقابل انسان گشوده میشود چه اندازه از نیاز به ابزارها آزاد است.
یك وقت صحبت بر نقد فرهنگ غرب است که چگونه بشریت را گرفتار انواع ابزارها و تکنولوژیها کرد، یك وقت صحبت بر سر این است که در حال حاضر که گرفتار این ابزارها و تکنولوژیها شدهایم چه کنیم تا زندگی را راحتتر به مقصد برسانیم. موقعیت ما در حال حاضر مثل موقعیت كسی است كه میخواهد با احتیاط از وسط یك دریای پُر از نهنگ عبور كند، در آن حال نیاز به كشتی محكمی دارد، ما در حال حاضر باید تكتك این ابزارها را به گونهای نگاه كنیم كه میخواهیم از آنها بگذریم تا از افق توحیدی خود محروم نگردیم، نه اینكه خود ما هم گرفتار چنگالهای تکنولوژی گردیم و یكی ازاجزاء این دریا شویم، آری امروزه نیازمند تکنولوژی هستیم ولی با رویکرد عبور از آن، و لذا در راستای استفاده از تکنولوژی یا عدم استفاده از آن، دو حوزه را باید از یکدیگر جدا کرد، یكی حوزهی فردی و دیگری حوزهی اجتماعی. از نظر اجتماعی با مردمی روبهرو هستیم كه تا رسیدن به خودآگاهی نسبت به غرب، هنوز به دلیل توجه زیاد به ابزارها و تکنولوژی غربی، فاصلهی بسیاری دارند و به همین جهت در رابطه با حوزهی اجتماعی باید در حد معتدل آن تکنولوژی را به مردم عرضه کرد. منتها در حوزهی فردی، هر کس باید متوجه باشد که اگر درست عمل نکند گرفتار تکنولوژی میشود و به همان اندازه فرهنگ غربی ذکر و فکر او را اشغال میکند.
مقصد انسان در زندگی دنیایی، دینداری است، دین میخواهد انسانها به خدا برگردند و قلب خود را در اُنس با خدا قرار دهند و از حجاب دنیا و آنچه دنیایی است آزاد شوند، اما این اتصال و اُنسِ درونی با حق نباید به صورت «محو» باشد، بلکه باید به صورت «صحو» باشد.(164) مثل پیامبران كه در عین اتصال به حق، از اطرافِ خود غافل و منزوی نبودند.
انسان میتواند به مقامی برسد که هر چه را اراده کرد، محقق شود، خداوند در حدیث قدسی میفرماید: «عَبْدِی اَطِعْنِی حَتّی اَجْعَلُكَ مِثْلی فَاِنّی اَقُولُ كن فیكون، فَاَنْتَ تَقولُ كُن فَیكون»؛(165) بندهی من، مرا اطاعت كن تا تو را مانند خود قرار دهم، همان طور كه من میگویم باش، پس موجود میشود، تو نیز بگویی، بشو، پس موجود شود. این مقام، مقامی است که انسان با ارادهی خود و آزاد از ابزارها، عمل میکند، همان حالتی که در قیامت برای همهی انسانها پیش میآید. آنهایی که این مقام را نشناسند سالها در قیامت طول میکشد تا باور کنند اراده برای تحقق مطلوبشان کافی است و پس از آن میتوانند عمل کنند. مثل دویدن در خواب، كه چون انسان در خواب هنوز با باور دنیایی اُنس دارد، و شرط دویدن در دنیا حركتدادن پاهاست، در خواب هرچه میخواهد سریع بدود نمیتواند، چون نظرِ نفس به پاها میباشد، در حالی كه پاها در رختخواب بیحركت است و لذا هنوز به ارادهی آزادی كه دیگر نظرش به پاهایش نباشد، نرسیده است وگرنه با یك اراده پرواز میكرد، چون روحی كه از بدن آزاد شده نیاز به پا ندارد ولی اُنس به پا مانع تحقق آن اراده است.
خلاصه هرچه تجرد انسان بیشتر شود نظر به ابزارها و اصالتدادن به آنها كمتر میشود و برعكس هرچه انسان از جنبهی تجرد خود فاصله بگیرد، به همان اندازه روحش بیشتر مادی میشود و امید برآوردهشدن حوائج از طریق ابزارها در او بیشتر میگردد.
سؤال: چگونه میتوان تكنیك جدید را در خدمت دین قرار داد؟
جواب: در دل طبیعت بودن عین زندگی دینی است. اسلام هرگز نخواسته است ما از جامعه و طبیعت بِبُریم. ازدواجهای پیامبر(ص) همانقدر قدسی است كه در غار حراء نشستن ایشان قدسی است، به همین دلیل هم با این ازدواجها وَحی الهی قطع نشد، عمده این است كه بتوانیم تعامل با تکنولوژی را طوری مدیریت کنیم که ارتباط روحانی ما با عالم قدس ضعیف نشود و روح تکنیکی بر روح قدسی ما غلبه پیدا نكند. اگر با چنین حساسیتی با تکنولوژی برخورد کردیم، ابتدا به آن مقدار که از آن گریزی نیست از آن استفاده میکنیم، و سپس تکنیکی را پدید میآوریم که در عین باقیماندن در آغوش طبیعت، به ما یاری میکند که با راحتترین شکل زندگی کنیم، نه اینکه به مقابله با طبیعت اقدام نماییم. در آن حالت و در بستر آنچنان تکنولوژی و تمدن، روح انسانها نه تنها توسط تکنولوژیها سرکوب نمیشود، که شکوفا میگردد. در آن بستر انسان در عینی که کار و تلاش میکند، هر تلاشش قدمی است به سوی مقصد معنوی. در حالی که کار با تكنیك جدید نیروی روحی انسان را از او میگیرد و برای او انواع اضطرابها را پدید میآورد، و از این جهت است که گفته میشود فضای تکنیک غربی با معنویت تضاد دارد.
جنس این تكنیك چون در بستر طبیعت نیست، هر لحظه حادثه آفرین است و شما به عنوان یك مهندس كارتان این است كه حادثههای پیشبینی نشده را پیشبینی كنید و سپس رفع نمائید، لذا عموماً مضطربید و اصلاً نمیتوانید تمركز فكر داشته باشید. یعنی از جنبهی وحدت خود كه وسیلهی ارتباط با وحدت مطلق است خارجید.
اگر گزینشهای بشر با طبیعت تعامل نداشته باشد و باری بر طبیعت باشد، روح انسان را آزار میدهد، در حدّی که روح انسان از وظایف اصلی خود باز میماند. یكی از علتهایی كه در دوران جدید، پیری مساوی بیماری شده آن است که در اثر تقابل دائمی با طبیعت، روح انسان پس از مدتی دیگر قدرت تدبیر بدن را از دست میدهد و تناسب بین روح و بدن به هم میخورد.
خلاصه اینكه اگر زندگی دینیداشتن، بدین معنی است که متوجه شویم خدای حکیم، عالم را به نحو اَحسن آفریده تا انسانها در دل طبیعت به راحتی به بندگی خدا بپردازند و اگر دین وسیلهای است تا انسانها با عالم و آدم به طور صحیحی ارتباط برقرار كند، تكنیك جدید در خدمت زندگی دینی نیست و در مقابل نظام حکیمانهی الهی قرار دارد، نباید انتظار داشت به طور کلی تکنیک جدید در خدمت دین قرار گیرد.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»