تربیت
Tarbiat.Org

علل تزلزل تمدن غرب
اصغر طاهرزاده

پیشه‌های ضد انسانی

سؤال اصلی که باید از خود داشته باشیم تا بفهمیم تمدن غربی در زندگی ما چه نقشی داشته این است که ما در این دنیا آمده‏ایم تا چه‌كار كنیم؟ آیا آمده‏ایم كه در کنار ماشین پارچه‌بافی، پارچه ببافیم و پشت یك دستگاه اتوماتیک در كارخانه‌ی شیر پاستوریزه بایستیم تا هركدام از درهای شیشه‏ها كه دستگاه اتوماتیک درست جا نَزَد، از زنجیره تولید خارج کنیم، و هر روز کارمان این باشد؟ یا آمده‏ایم تا خود و مقام غیبی خود را به خداوند وصل كنیم و زمینه‌ی زندگی در حیات بیکرانه‌ی ابدی خود را فراهم نماییم؟ آن‌هایی که زندگی مدرن را طراحی کردند ابتدا از جایگاه خود در هستی غافل شدند و سپس برای سایر انسان‌ها نیز همان زندگی را شکل دادند. انسانی که در حین کار از عالم معنا منقطع شد، در حین استراحت نیز نمی‌تواند به خود آید، چون کار او با روح او در تضاد است.
کار و پیشه وسیله‌ی ظهور استعدادهایی است که روح و روان انسان در ارتباط با غیب به دست آورده است، حال اگر زندگی صنعتی زمینه چنین کاری را از بین برد، عملاً انسان را از حقیقت انداخته و امکان به فعلیت آوردن استعدادهای او را از بین برده است. در کار صنعتی امکان بروز استعدادهای انسانی و به فعلیت آوردن آن‌ها کشته شده است. وقتی تمام مقصد انسان تولید بیشتر از یک کالا شد و فراموش كرد برای انجام چه كاری در این دنیا آمده است، اولین تضاد او، تضاد روح اوست با کارش، و این معضل بسیار بزرگی در زندگی هر فرد خواهد شد، و چیز بسیار عجیبی است. شغل و پیشه‌ای که باید راه ورود به عوالم بالا باشد، وسیله خُردشدن انسان در خود می‌شود. زیرا در فرهنگ غربی، پیشه و كار انسان از روحش نشأت نمی‏گیرد و كار روزانه‌اش از جانش بیگانه است. این انسان؛ آرام‌آرام در حین كار، از خویشتن خویش به عنوان یك ودیعه‌ی الهی غافل می‏شود.
تمدنی كه تمام هدفش تولید شد با مسائل دیگری روبه‌رو می شود که خود بابی از مشکلات را به همراه دارد. چون وقتی کار با خُردشدن روح و روحیه همراه بود، کار نکردن و فرار از کار یک نوع نجات به حساب می‌آید و زندگی با کار نکردن بیشتر معنی پیدا می‌کند تا با کارکردن. آیا این پدیده‌ی عجیبی نیست که رفاه‌زدگی به عنوان زندگی به حساب می‌آید؟
از وقتی این طرز فكر به‌وجود آمد كه انسان‌ها در این دنیا آمده‌اند تا در خدمت تولید باشند، گرایش‏های غلط و هوس پرور و حرص افزا و رفاه پرستانه ظاهر شد. چون از یک طرف آدم‌ها تبدیل به ماشین شدند و از طرف دیگر روح و روان آن‌ها ماشینی‌شدن را نمی‌پذیرد و به آن اعتراض دارد، پس کاباره‌ها ساخته شد تا فشار ماشین را تخلیه کنند، و با پنهان‌کردن آن فشار امکان ادامه‌ی کار برای‌شان باقی بماند، و هرچه بیشتر انسانیت فراموش شد. در حالی كه بنا بود آدم‌ها با ساختن ابزارها استعدادهای خود را بنمایانند و گنج درون خود را ظاهر کنند تا خود و بقیه به تماشا بنشینند و به آرامش آیند. حال ملاحظه بفرمایید تولیدات صنعتی چه اندازه با آنچه باید انسان‌ها تولید می‌کردند فاصله دارد، نه ظهوری از صفای روح ابزارساز است، تا بقیه را به آن صفا دعوت کند، و نه سازنده‌ی آن با نظر به آن ابزار احساس وجود و آرامش می‌کند.