تربیت
Tarbiat.Org

علل تزلزل تمدن غرب
اصغر طاهرزاده

هنر مدرن و شهرت طلبی

در باب مفهوم سنتی پیشه كه با مفهوم هنر یكی است، و این که هر پیشه‏ای چون از معنویت انسان نشأت بگیرد هنر است، باید متوجه بود كه آثار هنرِ سنتی عموماً از هنرمندانی است که بی‏نام و نشان بوده‌اند، و این بی‏نام و نشانی یا گمنامی، كاملاً مقابل وضع هنرمندان جدید است. چرا كه هنرمند جدید می‏خواهد خود را بنمایاند، ولی در هنر قدیم هنرمند می‏خواهد آنچه را برجانش نگاشته شده، به عنوان یک تکلیفِ روحانی، بروز دهد، تا استعدادش به فعلیت برسد، نه این‌كه غریزه‌ی شهرت‌طلبی خود را ارضاء کند. گمنام‌ماندن هنرمندِ غیر متجدد به معنی زوال شخصیت او نیست بلکه به تعبیر رنه‌گنون نشانه‌ی گرایش تعالی‌بخش اوست.(93) او برای ارتباط با غیبِ جانش، هنر را می‏نمایاند و عشق خود به معانی را بروز می‏دهد. كار او در واقع اجرای وظیفه‏ای زنده در كنار زندگی سایر انسان‌هاست و نه تافته‏ای جدا بافته بر دوش انسان‌ها. گمنام ماندن هنرمندِ غیر متجدد به جهت همان گرایش روحانی او بوده و به همین جهت او هرگز خود را گمنام حس نمی‏كرده، آنچه را باید انجام می‏داده است در ازاء نامی نبوده تا گله‏مند شود چرا نام او بر سر زبان‌ها نیست.
به گفته‌ی رنه‌گنون: «در بینش غیر دینی، هر کس می‌تواند هر شغلی را به عهده بگیرد و حتی آن را به میل خود عوض کند، چنان که گویی شغلْ صرفاً در خارجِ وجودِ اوست و با هستی او که سبب می‌شود که او خودش باشد نه شخص دیگر، هیچ‌گونه پیوند واقعی ندارد. اما در بینش سنتی، به عکس، هرکس علی‌القاعده باید کار یا وظیفه‌ای را که از روی طبع برای آن ساخته شده و با استعدادهای معینی که طبع او ذاتاً متضمن آن است انجام دهد. و هرگاه جز این، وظیفه دیگری را به عهده بگیرد، اختلال وخیمی به وجود خواهد آمد و این بی‌نظمی بر سراسر سازمان اجتماعی که او در آن عضویت دارد، اثر خواهد گذاشت. به علاوه اگر این بی‌نظمی تعمیم یابد، چون همه‌ی امور بر اثر تناظر و تطابق دقیقی به یکدیگر پیوسته است، چه بسا در جهان هستی نیز آثاری به بار خواهد آورد.»(94) با توجه به همین امر است که گفته‌اند:
هرکسی را بهر کاری ساختند

مهرِ آن اندر دلش انداختند

چنانچه ملاحظه می فرمایید وقتی نظام جامعه طوری تنظیم شده که هر کس بر اساس طبع و استعدادش به سوی شغل خود می‌رود عملاً شغل و هنر جدا از یکدیگر نخواهند بود. در بینش دینی، کیفیت ذاتی افراد است که نوع فعالیت‌ آ‌ن‌ها را تعیین می‌کند، در حالی‌که در بینش غربی چون افرادِ بریده از هر سنتی، صرفاً عدد به شمار می‌آیند و می‌توان آن‌ها را به جای یکدیگر قرار داد، دیگر به کیفیت توجه نمی‌شود تا کار آن‌ها بستر ظهور هنر گردد. در بینش غربی فعالیت‌ها منحصراً ماشینی است و از هر حقیقت انسانی خالی می‌باشد و لذا برای انسان هیچ امکانی فراهم نمی‌شود تا رازهایی بیاموزد و به نمایش آورد. اینجاست که نمی‌توان شغل‌های ماشینی را به معنی واقعی آن، شغل نامید، زیرا اگر بپذیریم شغل و پیشه چیزی است که از خودِ انسان سرچشمه می گیرد و به منزله‌ی تجلی یا گسترش طبیعت خاص اوست، حتماً باید انسان‌ها با شغل خود راه ورود به رازهای درون را بیابند و بر بقیه بنمایانند و این کار در عینی که شغل است، هنر است و توجه به جنبه‌ی اعلای وجود آدمی. به گفته‌ی رنه‌گنون «وقتی شناختِ مبتنی بر رازآموزی، از پیشه ناشی شود، پیشه نیز به نوبه خود عرصه‌ی کاربُرد این شناخت خواهد شد و برای شخص، جدا شدن از آن امکان نخواهد داشت.»(95)