تربیت
Tarbiat.Org

علل تزلزل تمدن غرب
اصغر طاهرزاده

نزدیکی تمدن غربی به عدم

از آن جایی که عمل؛ یك تغییر صورت موقت است نمی‏تواند به خودی خود اصیل باشد و اگر به اصل و مبدئی برتر از عالم ماده وابسته نباشد بازی‌های قوه‌ی وَهمیه خواهد بود، قوه‌ی واهمه‌ای که مدتی ما را به عملی وا می‌دارد و پس از آن صورت دیگری را به ذهن ما می‌آورد و ما را جهت تحقق آن صورت،تحریک می‌کند و باز صورتی دیگر، در حالی که اگر قلب و عقلِ انسان متوجه عالم معنویت شد و حرکات انسان بر اساس آن عالم صورت گرفت، به جهت پایداری آن عالَم، عمل ما نیز پایدار می‌ماند.
در روایت آمده است كه: «لا صَلاةَ اِلاَّ بِحُضُورِ الْقَلْبِ»؛(26) اگر نمازتان با حضور قلب نباشد، آن حرکات هیچ نتیجه‌ای ندارد، یعنی برای شما پایدار نمی‌ماند. نه تنها نماز ما باید با نیت الهی و حضور قلب باشد بلكه همه كارهای ما باید برای خدا باشد تا از طریق اتصال با پایداری خدا، پایدار بماند. به عنوان مثال: اگر یك ساختمان بسازید ولی نیت‏تان الهی نباشد حقیقتاً كاری نكرده‏اید، فقط مقداری طبیعت را جابجا كرده‏اید. چه فرقی می‏كند كه این سنگ‌ها کنار خیابان و یا در دامنه‌ی كوه باشد، یا در ساختمان شما؟ در خیال خود خوشحالیم که آن سنگ‌ها فعلاً دیوار من است. در حالی‌که اگر میل و آرزویمان عوض شود این دیوار دیگر به درد ما نمی‏خورد. یك مقدار خاك را با آب مخلوط می‌کنیم تا خشت شود. خشت‌ها را روی هم می‏گذاریم، تا ‏ دیوار شود. دیوار چیست؟ همان خشت و آجرها است، و آن خشت‏ها هم كه همان خاك‌هاست، حال در این اعمال، خودت كجاست؟ و اگر نیتی الهی در میان نباشد، خود را در این اعمال گم كرده‌اید. آری؛ عمل، تغییر صورت است، تغییر صورتِ خاك‌ها و خشت‏ها. حال اگر نیت الهی در كار نباشد این اعمال گذرا است، هم دیوار خراب می‏شود،هم شما می‏میرید و چیزی برایتان نمی‏ماند. اما اگر بگویید چون بندگی خدا مقصد من است، باید خانه‌ای بسازم كه بتوانم بندگی کنم، این نیت ماندنی است و اگر نیت برای انسان اصیل بود - نه خود عمل- كثرت‌طلبی پیش نمی‏آید.
مشهورترین و بارزترین خصلت دوران جدید همین عمل زدگی است كه عین تغییر و اضطراب و تحرك است، به طوری که برای بقای خود نیاز به تغییر مداوم و سرعت روز افزون دارد، و این یعنی تفرقه در میان كثرت، بدون اتصال به هیچ اصل و مبدئی عالی، حال آن‌كه این نوع عمل نتیجه و سرانجامی جز اضمحلال ندارد.
موضوع فوق را می‌توان به کمک براهین محکم نیز اثبات کرد. ملاصدرا«رحمة‌الله‌علیه» در برهان صدیقین روشن می‌کند که خداوند عین وجود است، و وجود هر موجودی از خدا سرچشمه می‏گیرد، از طرفی وحدت از صفات كمالی وجود است، پس خداوند كه عین وجود است، عین وحدت است و هرجا كه وجود تحقق دارد وحدت نیز محقَّق است. از آن طرف «عدم»، نقیض «وجود» است و كثرت، نقیض «وحدت». یعنی هر جا پای وجود نیست، عدم در میان است و هرجا پای وحدت نیست كثرت در میان است. پس كثرت با عدم، و وحدت با وجود، همراه است. هرچه مرتبه و درجه‌ی وجودِ شئی نازل‏تر باشد از وحدت فاصله گرفته و به كثرت نزدیك می‏شود. پس هرچه موجودی از وجود مطلق فاصله‏اش بیشتر شود كثرت آن بیشتر می‏شود و هر چه به خداوند نزدیك شود به وحدت نزدیك شده است.
به عنوان مثال: درجه‌ی كمال عقل بیشتر از درجه‌ی كمال موی سر است، زیرا درجه‌ی وجودی عقل بیشتر از درجه‌ی وجودی موی سر است. عقل چون كمال بیشتری دارد و معنوی است انقسام پذیر نیست. ولی اشیاء مادی چون كمال كمتری نسبت به عقل دارند قابل تقسیم هستند. هر چه به عالم ماده نزدیك‌تر شویم به كثرت و عدم نزدیك شده‏ایم و برعكس؛ هرچه به خدا نزدیك‌تر شویم به وحدت نزدیك شده‏ایم و نسبت به وجودِ مطلق، قرب پیدا كرده‏ایم. حال اگر تمام توجه روحِ یك ملت متوجه ماده و مادیات شد، چون ماده عین كثرت و پراكندگی است چیزی جز پوچی و اضمحلال برای آن ملت نمی‏ماند، مثل كسی است كه به جمع آوری سایه‏ها بپردازد، برای چنین کسی وقتی آفتاب آمد هیچ چیزی نمی‌ماند. مکتب‌های دنیایی، مردم را توصیه به جمع‌آوری سایه‌ می‏كنند، چیزی که شاخصه‌ی امروزی آن را در تمدن غربی می‌یابید.