دنیای مدرن رابطهی افراد را با انسانهای وارسته قطع کرد و کسانی را برجسته کرد که نمیتوانند نمونههای خوبی برای زندگی صحیح باشند. همه این اشكالها از آنجا ریشه گرفت كه ما در فرهنگ مدرنیته هنر ارتباط با واقعیات را نمیدانیم و طوری زندگی را پذیرفتهایم كه زندگی عبارت شده از دل بستن به تصاویر، به عبارت دیگر به تئاترِ زندگی نظر داریم و نه به واقعیات آن، همانطور که ترجیح میدهیم تصویر طبیعت را از طریق تلویزیون و با نشستن بر روی مبل ببینیم و نه خودِ طبیعت را که مسلّم با باد و گرما و سرما همراه است، بهجای ارتباط با انسانهای وارسته، زندگی مصنوعی مورد پسند ما شد. به تئاتر میرویم تا با کسانی ارتباط برقرار کنیم که هنرشان بازیکردن نقش انسانهای وارسته است!
وقتی روحیهی مدرن همهچیز را از اصالت انداخت برای خالینبودن موضوع، مشابه آن را ساخت و ما هم به همان مشابه عادت کردیم و نفهمیدیم همانطور که تصویر طبیعت برابر با ارتباط با خودِ طبیعت نیست، مشابه هم برابر اصل نیست.
وقتی خانواده در فضای فرهنگ غربی گم شد و پدر و مادر از جایگاه خود خارج شدند و فرزندان به مهد کودک سپرده شدند تا مربیانِ مهد که مشابه مادرانند فرزندانمان را تربیت کنند، جایگاه مادران در خانه از معنی افتاد، روز مادر گرفتیم تا کپی را برابر با اصل کنیم. اگر تصویر طبیعت برابر اصل طبیعت شد، مادرانی هم که مادری را گم کردهاند، با آوردن روز مادر، برابر مادر میشوند.
در گذشتهی توحیدی که مادران در جای خود بودند و ارزشها به گونهای بود كه مادر، مادر بود و پدر هم، پدر، مادر گم نشده بود تا با روز مادر متذکر وجود و نقش او شویم. در یک نظام دینی زن تماماً در صحنه است، مرد هم تماماً در صحنه است ولی هر كدام در جایی كه باید باشند، قرار گرفتهاند. در نظام جاهلیتِ مدرن زنان در صحنهای كه زنبودنشان را معنی كند، نیستند، در حالیكه اگر زن در جای خودش باشد روز زن نمیخواهیم. كسی كه از مادربودن بازنشسته شد برای او روز مادر میگذارند تا با قدرت تبلیغات، شخصیتی را كه از دست داده است، به او برگردانند. حال اگر مادرها عشق مادربودنشان را از دست نداده باشند و ارزش مادربودنشان حفظ شود دیگر احتیاجی به تعیین روزی به نام روز مادر نیست.
در بحث «فاطمه(س)هویت گمشدهی زن در قرن بیستم» عرض شده :
«ای فاطمه! به زنان ما بگو اگر سرتاپای فرزندانتان را با حقوقتان، طلا بگیرید كاری برای آنها نكردهاید، زیرا مادری نكردهاید، و اگر مادری نكنید هیچ كاری نكردهاید. به آنها بگو كه یك نگاه محبتآمیز مادر به فرزندش بیش از همهی كاخها ارزش دارد».(96)
در نظامی که رابطهی جامعه با عالم قدس و معنا قطع شده هیچ چیز در جای خود نیست و همه چیز به هم ریخته است، نه زنها در جای خود هستند و نه مردها. اگر معلمانِ ما گلهمنداند که چرا به علم و تعلیم و تربیت و معلم توجه نمیشود ریشهی آن را باید در روحی دانست که فرهنگ غربی وارد زندگیها کرده است و با روز معلم هیچچیز درست نمیشود. روز معلم ادامهی همان فرهنگ مدرنیته است و به همین جهت بعضی دانشآموزان با دادن یک سرویس چایخوری درجه یک از معلم تجلیل میکنند! زیرا اگر عالَم انسانها از عالَم غربی به عالم قدسی تغییر نکند هر تحرکی برای احیای ارزشهای از دست رفته به تثبیت مدرنیته ختم میشود. برای عبور از این معضلات باید راهکارهای عبور از مدرنیته را بررسی نمود و ساحت زندگی را از حسّگرایی بهدر آورد و انسان را از خلاصهشدن در نازلترین مراتب وجود به سوی مراتب بالاتر سوق داد. همانطور که یک برگ تا به درخت متصل است به زردی نمیگراید، جامعه نیز تا به کمک شریعت الهی به پروردگار متصل باشد گرفتار بیهویتی و پوچی نخواهد شد.
همینطور که اگر خانوادههایی در کنار ما زمین خوردند و نابود شدند، ما باید هوشیار باشیم که سنگی در راه است که ممکن است ما نیز زمین بخوریم، اگر غرب گرفتار بیهویتی شد هشداری است برای ما که به خودآییم و سنگ را از جلوی جامعهی خود برداریم وگرنه باری بر ندامتهای گذشتهی خود افزودهایم.