خداوند در آیهی فوق میفرماید: با نگاهی تاریخی به جغرافیای اطراف خود نگاه كنید تا ببینید چه ملتهایی با تواناییهایی بیشتر از آنچه در نزد شماست، نابود شدند. ای پیامبر آیا انسانهایی كه روبهروی تو ایستادهاند و سخنات را نمیپذیرند، در این زمین با نگاهی تاریخی سیر كردهاند؟ اگر سیر میكردند و آثار هلاکت اقوام گذشته را میدیدند و كمی درمورد آن تفكر مینمودند، دارای قلبی نورانی میشدند. قلبی كه بهوسیلهی آن عقلشان به كار میافتاد و تعقل میكردند. اگر اینان نحوهی زندگی و مرگ تمدنهای گذشته را به درستی بررسی میكردند، آنچنان گوشهایشان شنوا میشد که بهخوبی بانگ بلند عبرتانگیزِ بیحاصلی فرهنگ كفر را میشنیدند. آری اینها گوش و چشمی که بشنوند و ببینند دارند ولی دلی که بتواند از ظاهر به باطن عبور کند و عبرت گیرد ندارند، به عبارت دیگر بصر دارند اما بصیرت ندارند. چشم سر آنها كور نیست، چشم دلشان كور است.
«فَإنَّها لاتَعْمَی الاَبْصارُ وَلكِنْ تَعْمَی القُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُور»؛
با کورشدن چشم دل آن پیام ظریفی که در درون سرنوشتِ بیثمر فرهنگ کفر نهفته است از منظرشان پنهان میماند و لذا نمیفهمند که اگر طرح پیامبر خدا(ص) را برای زندگی زمینی نپذیرند همهی اعضای عالم وجود بر ضدشان موضعگیری میکنند. اینها از آن شعوری که بتواند اسرار را ببیند و معنویات را درک کند محرومند. به قدری به دنیا و دیدنیهای آن نظر كردهاند كه از فهم فهمیدنیها محروم شدهاند، از حد حس بالاتر نرفتند و نبوت را نشناختند، نبی را نفهمیده و اسرار نبوت را درك نكردهاند. فرعون میبیند که دریای نیل برای حضرت موسی(ع) و یارانش باز شد و آنها عبور کردند، ولی به جهت کوردلی در آن حادثه چیزی جز جادهای خشک در وسط دریا ندید. از خود نپرسید آن قدرت معنوی که ماورای آب و دریا، جادهای خشک ظاهر میکند در کنار موسی(ع) است، و تا موسوی نشوی نمیتوانی از آن استفاده کنی، با غفلت از این موضوع به طرف آن جاده رفتند و تماماً غرق شدند.
تمدن امروزِ دنیا مصداق موضوع فوق است، چشمشان كور نیست ولی دلشان كور است، و ناتواناییهای خود را نمیبینند. با این توضیح اگر این تمدن را و ضعفهای معرفتی آن را خوب بشناسیم، اولاً: عمرمان را به پای این تمدن از بین نمیبریم. ثانیاً: چشم دلمان باز میشود و اسراری از دین و دیانت و ایمان و نبوت برایمان روشن میشود، به طوری که ماورای ظاهرِ عالم، نقشِ حضورِ فعّالِ عواملِ معنوی در منظر ما ظاهر میگردد، و نتیجهی دومی که با شناخت تمدن غربی حاصل میشود، هدیه بزرگی است. زیرا با توجه به حضور عوامل معنوی در عالم، جایگاه مسئلهی نبوت بهخوبی روشن میشود و این که چگونه باید عمل کرد تا عوامل معنوی به مدد انسانها آیند و موجب به ثمر رسیدن تلاشهای آنها شوند. تا چشم دل ما بر این حقیقت بسته است چشم سرمان تماماً متوجه تمدن مادی حسی دنیایی است و در نتیجه آنچه را باید بفهمیم، نمیفهمیم و چیزی را در زندگی به رسمیت میشناسیم که ارزش به رسمیت شناختن ندارد.
برای درك حقایق غیبی، حس جدیدی فوق حواس ظاهری نیاز است و مسلم انسانی که افق نگاه خود را در محدودهی محسوسات متوقف کرده از طرح موضوعاتی که میخواهد او را از این افق خارج کند، خسته میشود ولی چارهی کار نفی پیام انبیاء نیست، چارهی کار تغییر ساحت است تا به سرنوشتی که هلاکت را به همراه میآورد نزدیک نشویم. آری کمی شکیبایی نیاز است.