تربیت
Tarbiat.Org

علل تزلزل تمدن غرب
اصغر طاهرزاده

مقدمه‌ی مؤلف

باسمه تعالی
1- در شرایطى كه بشرِ امروز همچون انسانى مست به در و دیوار مى‏خورد و مشكل را در و دیوار مى‏پندارد و با آن گلاویز مى‏شود و هرگز مستى خود را نمى‏یابد و در نتیجه ریشه مشكلات و آشفتگى‏ها را نمى‏شناسد و متوجه نیست ریشه مشكل در خود او است، بیش از هركارى لازم است با نگاهى حكیمانه مشكلات وضع موجود ارزیابى شود تا بشر به جای رفع مشکل، مشکل را عمیق‌تر ننماید.
امید به رؤیایی که فرهنگ غربی در قرن هجدهم به دنبال آن بود، چشم‌بستن به حال و آینده‌ی تاریخ جهان است. رؤیایی که پایان‌یافته و بر سر علم و آزادی مورد نظر غرب آن آمده که امروز شما نه‌تنها در غرب که در کل جهان با آن روبه‌روئید.
2- عالم معنا؛ عالمى است واقعى كه كثرت و بُعد و گذشته و آینده و جهل و غفلت در آن راه ندارد. عالمى است كه حقایق همه و یك‌جا در آن حاضر است، و اگر بشر با آن عالم ارتباط پیدا نماید و سنت‏هاى اجتماعى‏اش با آن مقامِ جمعُ‏الجمع مرتبط شود و انتظام گیرد، دیگر سردرگمى و بحران براى او معنا نخواهد داشت. با اندك تأمل و تحقیق روشن مى‏شود كه ریشه‌ی بسیارى از مشكلاتِ نوظهور بشر امروز در گسیختن او از عالم معنا به‌وقوع پیوسته است. ما می‌خواهیم ببینیم بشریت در طی تاریخ چهارصدساله‌ی دنیای مدرن چه چیزهایی به‌دست آورد و چه چیزهایی را از دست داد و سپس تاریخ معاصر خود را بازخوانی کنیم.
3- اروپاى بعد از رنسانس بازتاب سقوط تدریجى انسان از مقام بندگى خدا است، به قعر درّه‌ی عصیان. عصیان در مقابل بندگى خدا و سقوط در درّه‌ی انسان محورى یا اومانیسم. تا آنجا كه كار به عصیان انسان متجدد علیه ماهیت الهى خویش كشید و زندگى‏اش از نشاط معنوى و روحانى خالی گشت و بودن خودش برایش مسئله شد.
بشر به وسیله‌ی انبیاء(ع) آگاه شده بود كه: «براى انسان‌بودن باید متوجه مافوق انسان بود»؛ در حالی‌كه بشر متجدد با طرح اومانیسم یا انسان محورى، خودِ حیوانى‏اش محور وجود و انگیزه انتخاب‌هایش شد.
4- انسان براى تعالى‌بخشیدن به خود، خلق شده است، یعنى موجودى است در جستجوى خدا و داراى موهبت عقل قدسى، عقلی كه به مطلق نظر دارد و آن را می‌شناسد. در صورتى كه بشر امروز از این مسئله كه در واقع مسئله‌ی اصلى وجود هر انسانی است غافل شده، همچنان که از این نكته نیز غافل است که اراده‏اى در اختیار او گذاشته شده است تا بتواند با «مطلق» اتصال و اتّحاد پیدا کند. در حالی‌که فرهنگ غربی عقل را تا پایین‌ترین مرتبه یعنی عقل جزئی تنزل داد و جهت آن را تماماً صرف فهم جزئیات عالم ماده نمود و راه انسان را به‌سوی عالم معنا مسدود کرد.
بشر متجدد، نه‌تنها از خدا غافل است، بلکه از معناى انسان نیز غافل شده و خود را جایگزین خدا كرده است، و به همین جهت دیگر زندگى را نمى‏شناسد، چون زندگى را تنها به بازى با اشیائى كه به تدریج رو به فنا مى‏روند، خلاصه كرده است. ریشه‌ی همه‌ی این غفلت‏ها، به جاى اصالت‌دادن به خدا، اصالت‌دادن به انسان است. با توجه به این امر است که مى‏توان گفت چیزى ضد انسانى‏تر از «اصالت‌دادن به انسان» نیست. زیرا این فرهنگ با این رویکرد که درصدد است از انسان جانورى كامل بسازد، تیشه به ریشه‌ی انسان مى‏زند.
5- در سلسله بحث‌های پیش‌رو، تصمیم براین است تا نشان داده شود ریشه‌ی بحران‌هاى موجودِ جهان در كجاست و درمان آن چه خواهد بود؟
درست است که به نقد فرهنگ غرب پرداخته‌ایم ولی با رویکردی که ریشه‌ی بحران را فاصله‌گرفتن از فرهنگ انبیاء می‌داند و در عین نگاه‌کردن به غرب از منظر قرآن، از نگاه غرب‌شناس مسلمانی به نام «رنه‌گنون» که بحران غرب را به‌خوبی پیش‌بینی کرد، در سراسر کتاب بهره گرفته‌ایم، تا با استفاده از نظرات و اطلاعات آن حکیم بزرگ، مصداقی برای خود داشته باشیم و بتوانیم خصوصیات تمدن‌های نابودشده را در فرهنگ غربی به‌خوبی نشان دهیم.
آنچه از خوانندگان عزیز تقاضا داریم دقت در مباحث است. زیرا اگر چنین موضوعاتى در نگاه اولیه و گذرا براى ذهن انسان روشن مى‏شد بشرِ سطحىِ امروز نیز این مباحث را دریافت مى‏نمود و با این‌همه مشكل روبه‌رو نمى‏شد. و هرچه بر موضوعات طرح‌شده بیشتر دقت شود چشمه‏هاى جدیدى از تفكر و تحلیل در شما شروع به جوشیدن مى‏كند، و هرچه سعى بر مقاومت و انكار مطالب مطرح‌شده باشد چیزى نمى‏ماند مگر ماندن و توقف در محدوده خود و از باورهاى اولیه پاى را فراتر ننهادن.
امید است عزیزان با تمام ابعاد وجود خود در مباحث وارد شوند، به امید آن‌که بتوان از حجاب فرهنگ مدرنیته آزاد شد و با نگاهی دیگر به عالم و آدم نظر کرد و به بهره‌مندی شایسته‌ای از عشق به خدا نائل گردید. چرا كه اولین شرط عبور از كثرت جهانِ محسوس، درست تحلیل‌كردن و درست‌شناختن آن است، چیزی که در فرهنگ مدرنیته در نهایتِ حجاب رفته و گویا بشر مقصد و مقصودی جز پرداختن به چهره‌های گوناگون عالم محسوس ندارد.
چگونه می‌توان پذیرفت فاصله‌گرفتن انسان متجدد از «عالم معنا» نوعى ترقى و پیشرفت است، در حالی‌كه با این فاصله‌گرفتن، نور وجود او خاموش شده و در خود سرگردان گشته است؟ اگر با ما همراز شوید متوجه میراث روحانى خویش خواهید شد، همان میراثى كه امروز قربانى شده و به لطف خدا با طلوع انقلاب اسلامی، تلاشى جهت نجات بشر شروع شده است. «سَلامٌ هِىَ حَتّى مَطْلَعِ الْفَجْر».
6- بسیاری از مطالب مطرح‌شده در کتاب نیاز به توضیح و تفصیل دارد، ولی اگر خواننده‌ی محترم به قصد درک و دانستن در آن‌ها نظر کند گمان می‌کنم در پایانْ دستِ خالی نماند، و البته اگر مطالب با نیت معارضه خوانده شود، ممکن است نکات مبهم و موجز را به دلخواه خود تفسیر کند و هر نتیجه‌ای که می‌خواهد بگیرد.
آری کتاب‌ها را باید نقادانه خواند، ولی اگر قصد معارضه در کار باشد امکان نقادی از بین می‌رود. زیرا اولین قدم و مهم‌ترین قدم در نقادی؛ اهتمام به فهم است و آفت اهتمام به فهم، سوداهای سیاسی است که حقیقت را در حجاب می‌برد.
7- خوشا وقتى كه با آزادشدن بشر از ظلمات مدرنیته اولین پرتوهاى نور معنوى، خود را نشان دهد، كه در آن حال دیگر انسان اطراف خود را درست مى‏بیند. وقتى انسان با تمام وجود قله بلند انسانیت خود را دید حقیقت برای او رخ می‌نمایاند ولی تا وقتى ما خیره‌خیره به دروغ‌ها مشغولیم چگونه به نشاط معنوى دست خواهیم یافت؟
تمدن جدید حاصل كوتاه‌بینى بنیانگذاران آن و پشت‌کردن به مهم‌ترین مسائلى است كه عقل انسان مى‏تواند بشناسد و حكیمان در طى قرون متمادى براى تبیین آن‌ها تلاش‌ كرده‌اند.
وقتی انسان گرفتار کوتاه‌بینی شد دیگر اندیشیدن به آینده در او محو می‌شود و نمی‌تواند از خود بپرسد که جهان مدرن به کجا می‌رود و ما با این جهان چه نسبتی داریم. به عبارت دیگر وقتی نور معنویت ضعیف شد انسان گرفتار «اکنون‌زدگی» می‌شود.
8- انتقاد ما متوجه كشفیات علوم جدید نیست، بلكه متوجه فرضیات و تصوراتى است كه از آن به عنوان شناخت علمى و روش علمى یاد مى‏شود و از این طریق بسیارى از حقایق عالم، چه در رابطه با انسان و چه در رابطه با عالم غیب كنار زده مى‏شود.
تمدن جدید از درك واقعیات غیرمادى و رابطه عالم ماده با عالم معنى عاجز است ولى چنان القاء مى‏كند كه گویا كل واقعیت در سیطره اوست، در حالی که می‌توان گفت این تمدن غربی است كه خدا را در خود، كشته است و دیگر در منظر آن تمدن هیچ امر مقدسى وجود ندارد. «دل‌بخواهى‌گرى»، انسان مدرن را از فهم امور مقدس باز داشته، و این در حالی است که متوجه نیست از چه دنیاى عزیز القدرى محروم مانده است!
می‌خواهیم بررسی کنیم آیا لازم است و می‌توانیم راه خود را از راهی که جهان مدرن در چهارصدساله‌ی اخیر در آن فرو افتاده، جدا سازیم؟ آیا هزینه‌ای که باید پرداخت قابل تحمل است؟ با توجه به این نکته که آن‌هایی که به اهمیت جدایی از غرب توجه کرده‌اند همگی دشواری کار را می‌دانند و متذکر شده‌اند.
9- هدف ما از طرح این مباحث آن است كه بیان كنیم؛ علوم جدید نه برترین علوم‌اند، ونه دانشمندان علوم امروزى مى‏توانند جاى انبیاء و اولیاء بنشینند و بشر را به سعادتى كه مى‏جوید برسانند.
چگونه می‌توان گفت که چه بر سر بشر مدرن آمده است و انسانِ كرخ‌شده، حتى حس فهم خود را از دست داده، تا بتواند بفهمد چه بر سرش آمده است؟
به امید آن‌که این مباحث شروع تفکری باشد که پس از آن بتوانیم با چشم خود - و نه با چشم دیگران - خود را بنگریم. گفت:
چشم چون نرگس فروبندى كه چى؟

كه بیا كورم عصایم كش اخى؟

ما بدون آن‌که از خود ادعایی داشته باشیم به امید جوشش چشمه‏هاى درونى مخاطبان، سخن می‌گوییم و این نوع گفتارها را شروعی می‌دانیم تا انسان‌ها خود به بازیابی خود بپردازند.
10- وقتی روشن شد فرهنگ غربی همه‌ی اقوام را با تاریخ غربی می‌سنجد و لذا همه‌ی ملت‌ها را از تاریخ معنوی خود بیرون می‌اندازد، می‌فهمیم چرا هرجا فرهنگ غربی پا گذاشت موجب آشفتگی و گسیختگی شد و متأسفانه آنچنان آن فرهنگ جلوه‌ای خیره‌کننده داشت که فاجعه‌ی بی‌تاریخ‌‌شدن از چشم ملت‌ها پوشیده ماند، مگر برای کسانی که متوجه اهمیت سرمایه‌های تاریخِ توحیدی خود بودند. اگر امروز جوانان ما نمی‌توانند درست از سرمایه‌های دینی خود بهره‌مند شوند، بدان‌جهت است که با فکر غربی به سرمایه‌های معنوی خود می‌نگرند.
آیا ما نیاز نداریم بدانیم قدرت غربی چیست و از کجا آمده است و اکنون در چه وضعی است و به کجا می‌رود؟ لازم نیست همه‌ی مردم به این موضوعات بیندیشند ولی باید کسانی باشند که متوجه دردی شوند که بیش از امروز آینده‌ی بشریت را تیره کرده و از آن درد سخن بگویند وگرنه به دروغ مدعی تفکرند و بیشتر تابع میل کوچه و بازار.
باقى این نكته آید بى‏بیان

در دل آن‌كس كه دارد نور جان

11- برای روشن‌شدن ظلمات فرهنگ مدرنیته به هر وسیله روشنگری كه برایمان مقدور بوده دست زده‏ایم، از سخنان حكیمانه صدرالمتألهین«رحمة‌الله‌علیه» گرفته تا اندیشه‏هاى عرفانى محى‌الدین‌بن‌عربى و دقت‏هاى محقق مسلمان فرانسوی یعنی «رنه‌گنون» یا «عبدالواحدیحیى»(1) و فرمایشات علامه طباطبائى«رحمة‌الله‌علیه» ‏و غیره. ولى حرف یك كلمه بیشتر نیست و آن آیه‌ی 46 سوره مباركه حج است و بس، كه در حین تفسیر سوره حج بر روى آن آیه توقف بیشتر نمودیم و حاصل آن توقف، گفتارهایى شد كه برادران و خواهران متدین با نیتى خالص آن‌ها را تبدیل به نوشتار كردند؛ خداوند اجر جزیل و عطاى خیرشان بدهد. انتظار نداشته باشید مطالبى كه بیشتر عرض حال است به صورت دسته‏بندى و منظم بیان گردد، امید است بعداً به كمك نسلى غیر از نسلى كه من به آن تعلّق دارم موضوعات منظم و مدون شود.
تذكر:
1 - باید توجه داشت كه روش ما در برخورد با غرب و بررسى آن فرهنگ از جنبه‌ی وجودى آن فرهنگ است، نه از جنبه‏هاى اخلاقى و خصلتىِ آن و در این کتاب مرتبه‌ی وجودى و جایگاه تاریخی فرهنگ غربی مورد تحلیل قرار گرفته است.همچنان‌كه وقتى «ماده» یا «وَهم» یا «عقل» را از آن جهت كه موجود است بررسى مى‏كنیم، یك حكم دارد، و از آن جهت كه كدام مفید است و كدام مضر، حكمى دیگر دارد. و اساساً از موجودیت موجود از آن جهت كه موجود است در این روش سخن به میان مى‏آید و اگر خوانندگان عزیز دقت به خرج دهند «هویت» غرب و - نه «ماهیت» غرب- برایشان روشن مى‏شود هرچند ذهن ساده در حد ماهیت‌ها تحرك دارد، در حالی‌كه ماهیتْ حكایت از حدود پدیده مى‏كند و نه حكایت از حقیقت پدیده، و آنچه حقیقتاً موجب معرفت حقیقى مى‌گردد بررسى هویت یك فرهنگ است، با مواجهه با هویت یک فرهنگ امکان تفکر فراهم می‌شود، با منع تفکر؛ نه‌تنها خطر پنهان می‌شود، بلکه اندیشیدن به آینده نیز نفی می‌گردد.
2- در کتاب «نگرشی بر تکنولوژی از دریچه‌ی بینش توحیدی» سعی شده است نسبت تکنولوژی با نگاه توحیدی مشخص شود و اگر هم گاهی به فرهنگ غربی پرداخته شده باز در رابطه با شناخت روح تکنولوژی غربی بوده است، ولی در این کتاب بحث از ذات تمدن غربی است و این‌که ذات این تمدن چیست و در نظام هستی چه جایگاهی دارد و چرا نباید برای آن حیات پایداری را در نظر گرفت.
طاهرزاده