تربیت
Tarbiat.Org

علل تزلزل تمدن غرب
اصغر طاهرزاده

ساده‌کردن کمّیت‌ها یا کیفیت‌ها؟

وقتی گفته می‌شود خصوصیت تمدن جدید این است كه همه چیز را ساده و قابل تقسیم كند، خبر از یک فاجعه‌ی بزرگ به میان می‌آید. زیرا در این نوع ساده‌کردن، حقایق بیکرانه‌ای از منظر انسان پنهان می‌شود و به تنهایی فوق‌العاده تاریکی گرفتار می‌گردد، چون از طرفی نظام فکری و آموزشی‌اش او را در بن بست عالم ماده محدود کرده است و آستانه‌ی معرفت او را نسبت به حقایق بی‌کرانه، بسته است، و از طرفی دیگر اوقات بسیار زیبا و حیات‌بخش زندگی را با کم‌نورترین ساحات هستی گره زده است. در اینجا است که باید اعلام کرد هرگز نباید به اسم ساده کردن امور دینی، راه‌های نظر به حقایق معنوی را مسدود نمود و یا با عنوان ساده‌کردن متون دینی، حقایق معنوی را آنچنان تقلیل داد که دیگر متذکر عالم غیب و معنویت نباشند و نتوانند نیاز ما را نسبت به ارتباط با عالم غیب، پاسخ دهند و جان ما را زنده نگهدارند. در قرآن خداوند حقایق غیبی را آنقدر که امکان داشته نازل کرده است، بیش از این نازل‌شدنی نیست، آنقدر که بتوان از معانی عالم معنا محروم نشد، قرآن حقایق را نازل کرده است، از این به بعد ما باید در آن تَدبُّر کنیم و بالا برویم و تُهی درون خود را با آن پُر کنیم، نه این که کتاب الهی را نیز از معانی تهی کنیم.
در تماس با معانی عالیه است که دلِ آدمی محبوب و مطلوب خود را می‌یابد و با خود آشتی می‌کند، چون توانسته است با خدای خود آشتی کند. اگر ساده کردن به آن معنی است که دیگر ما با جَسَد بی روحی از مفاهیم مرتبط شویم چگونه خدای خود را بیابیم و در خود بشکفیم؟
«رنه گنون» می‌گوید: «نیاز به ساده‌كردنِ امور از جهات ناروا و افراطی، یكی از خصائص روحیه‌ی تمدنِ جدید است»(107) و آن را ناشی از تنبلی روحی می‌داند. چون مردم فکر می‌کنند وقتی امور حتی الامکان ساده شد فهم آن آسان‌تر می‌شود و فهم آن نیز همگانی می‌گردد «همگانی‌کردن علم ممکن نیست مگر آن که به حدِّ «کودکانه» ساده و از هرگونه نظرِ بلند و واقعاً عمیق خالی گردد»(108) در حالی که ساده کردن در زمینه‌ی کمّیت‌ها را نباید به فهم کیفیت‌ها سرایت داد و از جلوه‌های گوناگونِ حقایق معنوی خود را محروم نمود. آیا اگر کسی تصمیم بگیرد قرآن را ساده و خلاصه کند بشریت را به قرآن نزدیک‌تر کرده است یا دورتر؟
از زمانی که بشر گرفتار ساده کردن همه‌ی امور، حتی امور معنوی شد دیگر آمادگی ارتباط با معانی عالیه را از دست داد و لذا از تفكر دینی محروم شد. وقتی می‏خواهد خدا را تا حدّ تصور خود پایین بیاورد، عملاً خود را از خدا محروم می‌کند، زیرا خداوند فوق تصور است و باید از طریق قلب با خدا ارتباط برقرار كرد، نه این‌كه از او صورتی بسازیم. همان‌طور که حضرت علی(ع) در جواب ذِعلب ‌که از آن حضرت پرسید؛ «آیا خدایت را هنگام عبادت او دیده‏ای؟» فرمودند: «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ» من آنچنان نیستم که پروردگاری را عبادت کنم که او را نمی‌بینم. آنگاه پرسید؛ «یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ كَیفَ رَأَیتَهُ؟» چگونه او را دیده‏ای؟ «قَالَ یا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُیونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ»؛(109) ای ذِعْلب! دیدگان هنگام نظرافكندن، او را درك نمی‏كنند ولی دل‌ها با حقایق ایمان او را در می‏یابند.