تربیت
Tarbiat.Org

علل تزلزل تمدن غرب
اصغر طاهرزاده

فرهنگ رازآموزی دین

شاخصه‌ی طرز فکری که امروزه می‌خواهد همه چیز را در حدّ کمّیت‌ها نازل نماید و آن را محاسبه‌پذیر کند، فرهنگ غرب است، و از آن جایی که فعلاً غرب در بیشتر جاها وجود دارد، این طرز فکر در بیشتر جاها حاضر است. حوزه و دانشگاه هم ندارد، عمده آن است که متوجه شویم با این طرز فکر معنویت در حجاب می‌رود و از ما رخ برمی‌تابد، در آن صورت دیگر زندگی بال و پری ندارد تا به سوی عالم قدس پرواز کند، همه از الفاظی که لاشه‌ای از اندیشه‌های مرده است، استفاده می‌کنند.
روح کمّیت‌گرای غربی هر جا پای می‏گذارد کاری می‌کند که در آن‌جا کلمات در حدّ وسیله‌ی گذراندن اوقات سقوط می‌کند، دیگر روح‌ها نیست که لب‌ها را می‌گشایند، حرف‌های حسّی و سطحی، همه‌ی گوش‌ها را پُر می‌کند، بدون آن‌که به هیچ مرجعیت معنوی و غیبی و روحانی توجه شود.
در شرایطی كه فرهنگ رازآموزی از بین برود، اندیشه‌های حسّی آنچنان به دور زندگی حصار می‌کشند که در اثر آن هیچ‌کس به سراغ حقیقتی ماوراء عالم محسوس نمی‌رود. مسلّم همیشه در تاریخ این‌طور نبوده که همه با رازهای عالم غیب آشنا باشند، ولی عموماً گوش‌های مردم با لب‌هایی که از راز سخن می‌گفته آشنا بوده، نه تنها لب‌های آشنا به راز را انکار نمی‌کردند، بلکه آن‌ها را مرجع فکری خود می‌دانستند. اگر نمی‌توانستند با راز آشنا باشند لااقل لنگان‌لنگان سعی می‌کردند از راه بیرون نیفتند. تمدن غربی به کلی این راه را به بن بست کشانید و اشتیاق بشر را برای گشودن راه‌هایی بزرگ‌تر از راه‌های زمین، فرو بست. این فاجعه را کسانی می فهمند که متوجه اهمیت راه‌های آسمانی هستند، آن‌هایند که همه‌ی زندگی زمینی را در مقابل آسمانِ معنویت به هیچ می‌گیرند.
حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» عموماً در ماه مبارک رجب و شعبان و رمضان ملاقات‌ها را قطع می‏كردند، تا در اوج فعالیت‌های سیاسی اجتماعی، راه آسمان را برای خود گشوده نگهدارند. مردم هم می‏فهمیدند كه امام«رضوان‌الله‌علیه» پس از این مدت، در اولین سخنرانی تحفه‏های خاصی دارند، منتظر بودند ببینند ایشان ‏در عید فطر چه می‏گویند.
آری معلوم است که عده‌ای با چابکی هر چه تمام‌تر در سیر به سوی عالم غیب جلو می‌روند و اشتیاق جان خود به آن عالم را به‌خوبی جواب می‌دهند، لااقل اگر نتوانستیم با آن‌ها همگام شویم، آن‌ها را انکار ننمائیم.
امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» خطاب به فرزندشان می‌فرمایند: «پسرم، اگر اولیاء و عرفا چیزهایی گفتند كه تو نفهمیدی و به زبان تو نگفتند، لااقل انكارشان نكن»، «به جان دوست قسم كلماتِ نوع آن‌ها شرح بیانات قرآن و حدیث است.»(118)
ایشان می‏خواهد به فرزندشان بیاموزند كه اَسراری در دین است كه در دسترس همه نیست ولی می‌شود از طریق صاحبان راز به بقیه گوشزد شود. عمده فرهنگ انبیای الهی است که متوجه وجود راز در عالم وجود است، انسان‌ها در چنین فرهنگی بالأخره راه اُنس با رازهای عالم را کم و بیش پیدا می‌کنند، عبادات و زیارات، بستر پیدایش راز است، به همین دلیل باید در جلسات مذهبی شرکت کرد، زیرا روح حاکم بر جلسات دینی عامل گشوده‌شدن راه‌های غیبی به سوی قلب است. به گفته مولوی:
ای خدا! جان را تو بنما آن مقام

کاندر آن بی‌حرف می‌روید کلام

روحیه‌ی کمّیت‌گرای غربی که همه چیز را در محدوده‌ی اندازه‌ها و با تفکر ریاضی می‌شناسد قادر نیست هیچ نوع راز و حتی استثنائی را بپذیرد، در حالی‌كه دشمنی با راز، یكی از صُوَر دشمنی با اموری است كه آن امور از سطح فکر انسان‌های معمولی بالاتر است. اموری هست كه در حد فهم افراد معمولی نیست، ولی علم جدید با اصرار بر روی کمّیت‌ها عملاً کاری می‌کند که همه‌ی انسان‌ها در فهم و شعور، از حدّ انسان‌های معمولی بالاتر نباشند، جوانان تحت تأثیر همین فکر و فرهنگ، ارزشی برای پدران و مادران خود قائل نیستند، با این تصور که آنچه آن‌ها می فهمند ما نیز می‌فهمیم.
اصرار بر کمّیت‌گرایی و نفی معنویت، کار را به آنجا می‌کشاند که معتقدین به راز به عنوان انسان‌های غیر منطقی قلمداد می‌شوند. به گفته‌ی رنه‌گنون: «[همسان‌کردن] دنیای جدید بالضروره مستلزم کینه‌ورزی نسبت به هرگونه برتری است... باری در نزد همه‌ی کسانی که کما بیش از روحیه‌ی جدید متأثرند، این روحیه با کینه‌ورزی نسبت به راز و هر چیزی که کم و بیش به راز شباهت دارد، همراه است».(119)