سؤال: آیا غرب با مبانیِ غیر دینی میتوانست در رشتهی پزشکی به علمی برسد غیر از آنچه امروز دارد که با چنین مشکلاتی روبهرو شده است؟ اگر انسان نگاه الهی نداشته باشد ولی به سنتهای طبیعی آگاهی داشته باشد، میتواند به روش طب سنتی عمل کند و در سلامتی خود موفق باشد بدون آنکه مثل طب جدید بیماری را پنهان کند. در روش طب سنتی اگر به تجرد روح هم معتقد نباشیم باز میتوانیم کار را به همان شکل دنبال کنیم، پس ریشهی مشکلاتِ بهوجودآمده در پزشکی مدرن را نباید صرفاً در پشتکردن به دین جستجو کرد، بلکه مشکل به این جهت است که روحیهی تعامل با طبیعت از دسترفته و در بهبود بیماریها سرعتی غیر طبیعی دنبال میشود و روشهایی مورد نظر قرار میگیرد که سریعاً نتیجه بدهد.
جواب: بنده هم با نظر شما موافقم، به واقع بشر بعد از رنسانس فوقالعاده سطحی نگر و عجول و اکنونزده شد و همانطور که آثار زیانبار برخوردش با طبیعت را در آینده دنبال نمیکند، آثار زیانبار برخوردش با بدن خود را نیز دنبال نمینماید، و بهکلی از نگاه حکیمانه محروم است.
چند چیز موجب موفقیت طب سنتی بود که طب جدید با اینهمه انرژی و وقتی که صرف میکند از آنها محروم است، یکی اینکه در طب سنتی هماهنگی بدن با طبیعت را پذیرفته بودند و اطباء معتقد بودند چیزی به نام مزاج در بدن هست که جنبهی تعادلبخشی دارد و باید تمام درمانها در راستای حفظ مزاج باشد، که البته با دیدگاه تجرد نفس این موضوع بهتر تبیین میشود، ولی طبیبانی هم که معتقد به تجرد روح نبودند موضوعِ مزاج را قبول داشتند. نکتهی دومی که طب سنتی در بستر آن حرکت میکرد امیدواری آن طب به هدایتهای طبیعی بدن بود، و به همین جهت داروها و دستورالعملها طوری تجویز میشد تا برای نفسِ انسان زمینهی تأثیرگذاری بر بدن فراهم شود، «پرهیز» و «داروهای تلخ» در این راستا نقش عمدهای دارد، و عملاً پزشکی سنتی حتی اگر منکر تجرد روح بود، از نور نفس ناطقه در درمان بدن استفاده میکرد، منتها به همان اندازه که ایمان در میان باشد، امکان کنترل هوسها بهتر فراهم میشود و پرهیز با موفقیت بیشتری انجام میشود. همچنان که مستحضرید رسول خدا(ص) فرمودند: «اَلْمِعْدَةُ بَیتُ کُلِّ داٰءٍ وَالْحِمْیةُ رَأسُ کُلِّ دَواٰءِ»؛(245)معده خانهی همهی بیماریها و پرهیزْ رأس همهی داروها و درمانها است. حال وقتی بخواهیم پرهیز را بر بدن خود تحمیل کنیم اگر قوهی وَهمیه را با نور ایمان کنترل ننماییم، ادامهی آن پرهیز با موفقیت همراه نخواهد بود، ولی در هر حال چون فرهنگ گذشته پذیرفته بود پرهیز جزء اصلی درمان است، طب سنتی به موفقیتهای خوبی دست مییافت. در حالی که در افق طب جدید چیزی به نام پرهیز مطرح نیست، بلکه بیشتر به امید داروهای شیمیایی و جراحی میخواهد ارادهی خود را بر عکسالعمل طبیعی بدن اِعمال کند، عین آنچه با نیروی تکنولوژی میخواهد با طبیعت انجام دهد. اگر میبینید ملل دنیا نوع طبابت سنتی خود را رها کردند و روش طب غربی را پذیرفتند، چون این روش با نفس امّارهشان بهتر هماهنگی دارد. به عبارت دیگر اول ملتها از حالتهای معنویِ خود فاصله گرفتند، و بصیرت حکیمانهی خود را از دست دادند، سپس بدون آنکه ضعفهای تمدن غربی و طب جدید را ببینند، از آن استقبال کردند و با پذیرفتن مبانی فکر غربی انتخابهای جدیدی را دنبال نمودند. پیشنهادهای حکیمانه برای انسانی پذیرفتنی است که به دنبال آرامش روح است و بستر چنین آرامشی توسط نور ایمان حاصل میشود، در آن شرایط؛ اولا: هوس چندان میداندار نیست که بیماریهای گوناگون پدید آید. ثانیاً: روح آنچنان قدرت دارد که درد را تحمل کند تا داروهای طبیعی آرامآرام تأثیر خود را ایجادکنند. بشرِ عجولِ هوسزده از آمپول استقبال میکند زیرا سریعاً درد را پنهان مینماید و قوای اخطاردهندهی نظام حیاتی بشر را به خطا میاندازد، نگران مشکلات بعدی هم نیست، چون امید دارد مشکلات بعدی را نیز با آمپول دیگری درمان کند. پس میتوان نکتهای را که در اول جلسه طرح کردیم در اینجا نیز طرح کنیم و آن این که: «هر تمدنی که خواست براساس نفس امّاره ادامهی حیات دهد، دیر یا زود به ضدیت با طبیعت قیام میکند - حتی با طبیعت بدن خود- چون نفس امّاره هیچ حدّ و مرزی را برای خود تحمل نمیکند، هر چند در ابتدا سعی کند عاقلانه عمل نماید.»