وقتی كه میگویم تمدن ما بعداً میآید، یعنی آنچه ما امروز داریم تمدنِ ما نیست. اگر من بتوانم تمدنی را كه قرار است بیاید كاملاً معرفی كنم كه در واقع آن ادامهی همین امروز خواهد بود و شما بتوانید با تفكر امروزین خود آن را بفهمید، دیگر آن تمدن، تمدن پسفردایی نیست، بلكه فردایی است. تمدن آینده را باید تئوری تمدن اسلام به صحنه بیاورد، این تئوری باید خودش را نشان بدهد و شما را جذب كند و شما هم بر اساس این تئوری فضای تحقّق تمدنتان را بسازید. شما در حال حاضر آیا فضای تاریخی همین تئوریهایتان را فهمیدهاید؟! به عنوان نمونه جایگاه تاریخی و قدرت جایگزینی تئوری ولایت فقیه را به همان صورتی كه غربیها میفهمند و متوجّهاند جای آن در آیندهی تاریخ كجاست، آیا ما خودمان میفهمیم؟ ما هنوز نرسیدهایم به اینكه تنها راه نجات در قرنِ ازدحام و كشاكش تئوریهای اجتماعی، تئوری ولایت فقیه است. ما خیال میكنیم حتماً باید مذهبی بشویم تا ولایت فقیه را بفهمیم، در حالیكه اندیشمندان غربی - كه نقصهای تئوریهای خود را خوب میشناسند - بهتر از ما جایگاه تاریخی آن را فهمیدهاند. مثلاً دكتر فردید که ادعای مذهبیبودن هم ندارد، میرسد به اینكه: تنها راه برای نجات از معضل جهان معاصر، ولایت فقیه است، شما بررسی كنید ببینید آیا ایشان از طریق نوشتههای مذهبی و روایی و استدلالی به این نتیجه رسیده است که تئوری آینده برای حاکمیت در جامعه، تئوری ولایت فقیه است؟ ابداً، او اصلاً نمیخواهد وارد این وادی بشود. امّا بر اساس توجّه به روح پسفردایی تاریخ، متوجّه است ذات عالَم، ذاتی است كه باید معصوم در آن حكومت كند و این روح، زمانش نزدیك است و تئوری ولایت فقیه طلایه و پیشدرآمد آن است. او به امام زمان فكرمیكند، البته به امام زمان خودش كه حضرت بقیةاللهالاعظم است و در پس فردای تاریخ ظهور میفرمایند.(23)
به این جمله دقتكنید كه: خدای پسفردا چه خدایی است؟ خدای عالَم بقیةالله خدای حضوری و فعاّل است و نه خدای حصولی كه متكلّمین بخواهند او را اثبات كنند، و بدانید در آیندهی جهان چنین خدایی نقشآفرین است، كه به تعبیری میتوان گفت؛ آن خدا، خدای خمینی«رحمةاللهعلیه» است. بعضی از غربیها رسیدهاند به اینكه با ولایت فقیه میشود آیندهی جهان را نجات داد. اگر شما بروید در دانشگاههای آلمان بگویید این تئوری چطور است؛ كه «یك كارشناس كشف حكم خدا بیاید جامعه را ادارهكند»؟ میگویند خوب است، میگویید ما توان تحقق چنین برنامهای را داریم، میگویند نمیشود. چون شرایط تحقّق ولایتفقیه در آن فرهنگ از بین رفته است(24) - چه در روش و چه در محتوا - ما هنوز - به جهت روح غربی حاکم بر زمانه- در اصلِ معنای حكومت اسلامی بهمعنای واقعیاش، كه ولیفقیه، نائب یك امام زنده است، ماندهایم. لااقل سعیكنیم مانند امثال دكتر فردید جایگاه دینی و تاریخی ولایت فقیه را بشناسیم.
هنوز افراد مذهبی معنی ولایت فقیه را كه میخواهد تمدن آینده را بسازد، بهاندازهای که زمانه اجازه میدهد، نمیشناسند، چون روح تاریخی و حضوری قضیه - همان روح بسیجیهای جبهه و جنگ- برایمان روشن نیست. امثال هایدگر میدانند روح آینده منتظر یك فضای حضوری است كه خدای خمینی«رحمةاللهعلیه» آن را به صحنه میآورد، او منتظر امثال امام خمینی«رحمةاللهعلیه» است ولی بعضیها فكر میكنند حضور حضرت روحالله«رحمةاللهعلیه» یک چیز عادی در كنار بقیهی حادثههای زمانه است! دكتر فردید میگوید من آینده را فقط به امید بسیجیان، روشن میدانم. وقتی كه این جمله را میگوید، مجامع علمی او را حذف میكنند. اما او دیگر اینطوری شدهاست، چون اسلامِ حضوریِ متعلق به روح حضرت بقیةاللهالأعظم(ع) را در انقلاب اسلامی شناخته و به همین جهت هم در سالهای 65 یا 66 به خطبههای نماز جمعهی آقای هاشمی که برای جهان غرب یک نوع ترقی قائل است اشکال میکند.(25)
پرسیدید: «چرا میگویم با انقلاب اسلامی به مقابله با تمدن مدرنیته آمدهایم؟ در حالیكه تئوریهای تفکر شیعه قبل از انقلاب هم بوده است، پس قبل از انقلاب هم در مقابله با مدرنیته بودهایم!». آری؛ از یك جهت تفکر شیعه که به ارتباط با عالم معنویت تأکید دارد همیشه مقابل مدرنیته بوده است. اما به شرطی كه مدرنیته خود را نشان بدهد. مثلاً شهید مطهری«رحمةاللهعلیه» در كتابهایشان به طور مشخص با مدرنیته درگیر نشدهاند زیرا در زمان حیات ایشان مدرنیته تمام چهرهی خود را ظاهر نکرده بود. دكترفردید میگوید ای كاش آقای مطهری چهار تا از این كتابهای غربیها را بدون ترجمه میخواند تا میدید اینها چه بلاهایی هستند! مدرنیتهای كه در طراوت سالهای 1930 ظاهر شده، هنوز موضع اصلی خود را نسبت به اسلام نشان نداده است. یكی از چیزهایی كه بهنحو عجیبی مدرنیته را نشان داد، انقلاب اسلامی بود. اگر آمریكا در عراق به چنین عملكردهایی دست نزده بود، آیا خودش را به این صورتی که حالا معلوم شده نشان میداد؟ تازه مقایسه كنید؛ اگر با جمهوری اسلامی به طور مستقیم درگیر شود چقدر خود را نشان میدهد! مسلّم با درگیری با جمهوری اسلامی که دیگر بهانهی سرنگونی صدام را ندارد، تمام چهرهی منفی غرب ظاهر میشود و این مسئله زمینهی هرچه بیشتر ظهور تمدن اسلامی و افول تمدن غرب خواهد بود و ظاهراً برای شناخت این دو، زمان زیادی نیاز است مگر اینكه با اتفاق غیرمنتظرهای بشر بتواند قدمهای بلندی در تاریخ خود بردارد.
آن برداشت از انقلاب اسلامی كه میخواهد ایران به یك ژاپن اسلامی تبدیل شود، نه تمدن اسلامی را میسازد و نه عامل نفی تمدن غرب است و نه آن انقلاب اسلامی، انقلاب اسلامی حضرت روحالله«رحمةاللهعلیه» است. در دولتهای سازندگی و اصلاحات با این رویکرد که خواستند کشور ایران در نهادهای بین المللی ادغام شود، عملاً توجه به تمدن اسلامی را در حجاب بردند و ناخواسته در صدد بودند نور انقلاب اسلامی را خاموش کنند.
سؤال: اینكه فرمودید بالاخره تمدن اسلامی را خواهیم ساخت، چطور میسازیم؟ مثلاً شما از یك طرف میگویید بزرگترین خدمت ادارات به ملت این است كه تعطیل شوند، چون اینها مزاحم زندگی مردماند، از طرف دیگر تمام نظام كشور را همین ادارات قبضه كردهاند و ما هم هیچ تلاشی برای عوضكردنش ندیدهایم، پس ما چطور از نظام ادارای میخواهیم آزاد شویم و نظام اداری دیگری را به دنیا پیشنهاد كنیم؟!
جواب: با مقدماتی كه عرض شد شاید جواب این سؤال داده شده، چون از سؤال شما برمیآید كه ما با فكر «فردایی» و نه «پس فردایی»، میخواهیم نظام اداریمان را تغییر دهیم و شما انتظار دارید نظام اداری ما در همین فضایی كه هست تغییراتی بكند تا ما چند قدم به تمدن اسلامی نزدیك شویم، در صورتی كه باید نوع نگاه به عالم و آدم عوض شود. عرض كردم بنده هم مثل شما میدانم كه در فضای دیگری تمدن اسلامی را میتوانیم به دنیا عرضه كنیم كه آن فضا این فضا نیست. عمده روح آمادهگری است كه باید در خود ایجاد نمائیم تا آن انكشاف فرا برسد، برای همین هم جملهی هایدگر را مثال زدم كه میگوید:«خدایی بیاید و كاری بكند» یعنی یك روح دیگری باید در صحنه باشد، همین كه ما میفهمیم تمدن مدرنیته یعنی چه، و به روح آن كاملاً پی میبریم، شروع آمادگی ماست. آری؛ مقدمات قضیه همانهایی است كه حضرت امام خمینی«رحمةاللهعلیه» متذكر شدند، ولی راهحل این نیست كه آن آقای كراواتی را از پشت میز برداریم و این آقای ریشی را بگذاریم، چون فضا همان فضا است. دیدید كه این آقای ریشی بدون آنكه بخواهد كاری جز همان كار آقای كراواتیِ دیروز را انجام نداد. بنده در جلسهی آخر کتاب «انقلاب اسلامی، برون رفت از عالم غربی» به عقلی اشاره کردم که با ظهور آن عقل میتوان بسیاری از معضلات دیوانسالاری و فرهنگی کشور را پشت سرگذاشت و با ظهور فتنههای بعد از انتخابات دهمین ریاست جمهوری زمینهی ظهور آن عقل با عبور از عقل غربزده فراهمتر شد.
سؤال: شهیدآوینی میگوید: علوم غربی بیش از آنكه موجب انكشاف و رازگشایی از عالَم باشد، باعث حجاب میشود و تكنولوژی امروزِ غربْ حاصل تصرف شیطان است در عالم وجود. آیا با این شرایط میتوانیم در راه ساختن تمدن اسلامی از تكنولوژی غربی استفاده كنیم یا اینكه در ساختن تمدن اسلامی كلاً علوم و تكنولوژی غرب را دور زده و از كنار آن رد میشویم و در حین دورزدن، از تمدن غرب فقط برای گذران زندگی عادیمان استفاده میكنیم؟
جواب: در عین آن که جواب این سؤال در آینده با طرح مقدماتِ لازم بهتر داده خواهد شد، خدمتتان عرض کنم که ساختن تمدن اسلامی را باید مرحله به مرحله در نظر گرفت، مرحلهی اول این است كه ما هیچ راهی نداریم جز اینكه فعلاً از ابزارهای موجود گزینش كنیم، بحثی که در کتاب «امام خمینی«رحمةاللهعلیه» و خودآگاهی تاریخی» عرض شده است. حال در این مرحله خطر اینجاست كه در گزینش تكنولوژیِ غربی، فرهنگ غربی و عالَم آن به ما تحمیل شود كه با خودآگاهی نسبت به فرهنگ مدرنیته و نسبت به اهداف تمدن دینی تا آنجا كه ممكن است این خطر را میتوان تقلیل داد. پس یك مرحله این است كه شما فعلاً چارهای ندارید جز اینكه تكنولوژیهای موجود را گزینش كنید منتها با احتیاط و خودآگاهی. مرحلهی بعدی این است كه در دل این گزینشها، آرامآرام عالَم اسلامی را كه همان اتصال به عالم قدس است پیدا کرده و در كنار آن عالَم، ابزارها و نهادهایی مطابق آن عالم و آن اهداف پایهریزی نمایید. مرحلهی سوم این است كه با در دست داشتن ابزارهای مناسب و یك تحول شدید كلاً به زندگی غربی پشت كنید و تمدن اسلامی را احیا نمایید، و این را بدانید تا آن تمدن را احیاء نكنید، دائماً زهر تمدن غربی شما را مغلوب میكند، چون این تمدن متذكر نفس امّاره و هوس است و آن تمدن متذكر نفس مطمئنه و اتصال به عالم بقاء است، که البته گفتن این حرفها ساده است و در عمل نیاز به برنامهریزی دقیقی داریم که ابتدا بر تکنولوژی موجود سوار شویم و سپس جهت آن را به سوی دلخواه تغییر دهیم و به پیشرفتی دست یابیم که به معنی پیشرفت غربی نیست.
برای تقریب به ذهن که فضا چقدر در تصمیمگیری مؤثر است در نظر بگیرید آقایی به نام رئیس اداره پشت میز نشستهاست، آن بالا هم نشستهاست - رئیس كه دم در نمینشیند - بعد شما قدم به قدم به طرف او میروید و تقاضایتان را روی میزش میگذارید. حالا هر كاری بكنید، فضایی كه آقای رئیس درست كرده طوری است که شما در عین ارائهی تقاضا از ایشان احساس بدهكاری میكنید، در صورتی كه واقعیت عكس این است؛ او از شما حقوق میگیرد تا كار شما را انجام دهد ولی با ایجاد فضای آنچنانی شرایط را برعکس کرده است. پس ببینید فضا چقدر در روح و روان ما نقش دارد، او پشت میز نشستهاست و شما ایستادهاید، بعد هم او باید به شما اجازه بدهد كه بنشینید، ناخودآگاه روح حاكم بر آن فضا چنین اقتضا میكند كه باید با اجازهی آقا بنشینی، بعد شما باید برگهتان را روی میز جلوی او بگذارید، همینكه میخواهید برگه را جلویش بگذارید، خم میشوید! و با این كار شما به عنوان یك انسان معمولی، در درون خود هم خم شدید، این فضای كبر غربی است كه در ادارات ما جاری است و افرادی مناسب این فضا تربیت میکند. حالا اگر امیرالمؤمنین(ع) بود و به ایشان پیشنهاد میکردند پشت میز بنشیند تا ارباب رجوع به ایشان رجوع کند، اصلاً تحمل نمیکردند. چون حضرت میخواهند هرگز كسی در مقابلشان تحقیر نشود. این است كه اگر امیرالمؤمنین(ع) بود و بنا بود رئیس این اداره باشد، حتماً چنین شرایطی را به ارباب رجوع تحمیل نمیفرمود، همچنانكه در زمان خودشان بنا به مقتضای زمانه به عنوان رئیس مملكت اسلامی، در بازار قدم میزند، چون او میخواهد روحی را حاكم كند كه فضا، فضای خدمتگذاری باشد، نه طلبكاری. حالا اگر ما متوجّه شدیم این فضا، آن فضای تمدن اسلامی نیست، و روح آمادهگری را در خودمان ایجاد كردیم، و از خود سؤال كردیم چه كار باید بكنیم كه از این نظام اداریِ غربی كه همراه با كبر كارگزاران و بدهكاری اربابرجوع است، آزاد شویم. توجه به چنین امری، شروع انكشاف آن چیزی است كه باید بیاید و هنوز ظهور نکرده است پس اگر علی(ع) امروز بودند، چه كار میكردند؟! نمیدانیم امّا كاری میكردند كه شبیه آنچه امروز هست نباشد. قبلاً عرض كردم آن تمدنی كه خواهیم داشت، حتماً این نیست. امّا دوباره اگر بگویید: «چیست؟»، جواب میدهم نمیدانم چیست. روح تمدن اسلامی كه در فضای اتصال به عالم قدس ظهور میکند با فرهنگ انتظار، خود را مینمایاند. من و شما باید سی سال در آن روح زندگی كرده باشیم، بعد آرامآرام تمدنی مطابق با آن روح، از ذهن و زبانمان جاری میشود و انسانها را دعوت به آن عالَم میكند.
زمانه و فرهنگی كه امثال بنده در آن زندگی میكردیم سراسر تأیید تمدن غرب بوده و تمدنی ماوراء آن تمدن هم تصور نمیشده است، بالأخره با مطالعهی کتاب هایی که فرهنگ غرب را نقد میکرد و از آن مهمتر با روحانیت حضرت امام خمینی«رحمةاللهعلیه» آرامآرام به تمدن غربی و کارآیی آن شك كردیم و جوان امروزی در این شرایط جدید میخواهد از غرب بگذرد، حساب كنید نسل بعدی چقدر از نظر فرهنگِ عبور از غرب از ما جلوتر است، نگویید كه جمعیت دارد به سوی رذائل غربی سوق پیدا میکند عنایت داشته باشید اولاً: فوّاره چون بلند شود سرنگون شود. ثانیاً: با ظهور فروریختن فرهنگ مدرنیته، به سرعت همهی جهتها تغییر میکند و اگر زمینهی رجوع به تمدن اسلامی را فراهم کرده باشیم نظرها به سوی آن تمدن کشیده میشود.
بنابراین اگر شما در حال حاضر نظام اداری موجود را اصلاح كنید باید ذهن و اندیشهی خود را به دور دستها سیر دهید و با افقی که در مقابل خود قرار میدهید کار را شروع کنید زیرا تمام مشکلات با فرهنگ غربی پدید آمده و با عطف توجه به تمدنی غیر از تمدن غربی طلوع اصلاح امور شروع میشود، ولی با این حال این سؤال پیش میآید که در حال حاضر باید با این ادارات چه كار كنیم؟ نمیشود كه فعلاً آنها را تعطیل كرد و کشور را به هم ریخت. با توجه به این که شیعه مکتبی است معقول و آیندهساز، در عین آن که مواظب است افق اصلی فراموش نشود، ابتدا آفات نظام موجود اداری را به حداقل میرساند، مثلاً نسبت به تكریم اربابرجوع حسّاس میشویم و یا سعی میکنیم كارها ساده شود تا اداریها نتوانند به اربابرجوع به جهت پیچیدگی كارها فشار بیاورند، سعی میكنیم تا آنجا كه ممكن است سرنوشت مردم را به ادارات گره نزنیم. اینها كارهای عادی است كه باید كرد تا از جهت دیگر و با نگاه دیگر روح جامعه ابتدا از این تمدن آزاد شود و نسبت به تمدن مدرنیته به یك خودآگاهی برسد، آنوقت آنچه باید انجام شود خودش را مینمایاند. ولی در حال حاضر سایهی سیاه نظام ادارایِ غربی طوری بر ذهنهای همه سایه انداخته كه ماوراء آن را نمیتوانند ببینند تا بخواهند به مرور چیزی غیر آن را به جای آن بگذارند. باید روح جدیدی به صحنه بیاید تا همهی كارها با هم تغییر كند.ممکن است ابتدا باور نکنید كه میشود با توجّه به آرمانهای تمدن اسلامی و با نظر به ضعفهای اساسی این تمدن، كاری كنیم كه فضای موجود منفجر بشود. حالا چهكار بكنیم؟ نمیدانم، اما با توجّه به اهدافی كه اسلام متذكر آن میشود و شیعه دقیقاً آنها را میشناسد كار بزرگی در پیش است.
پس ما مرحله به مرحله میتوانیم به جایی برسیم كه در نهایت شیشهی عمر این تمدن را بشکنیم، در آن صورت است که یك شكوفائی چشمگیری براساس رویکرد ما به تمدن اسلامی ظاهر میشود، بعضی از ماها در مرحلهی اوّل هستیم و هنوز به مرحلهی دوم هم نرسیدهایم، مرحلهی سوم هم اصلاً نمیدانیم چیست كه بخواهیم به آن برسیم!
سؤال: چرا با توجّه به نظام سیاسیِ حاكم در كشور كه نمیتوان آن را اسلامی نامید، میگوییم حكومت ما، حكومت اسلامی است؟
جواب: ما به دنبال عالَمی هستیم كه در آن عالَم در جمع مردم، بتوانیم نیازهایمان را برآورده كنیم، - و در راستای تحقق چنین هدفی - به معنای واقعی به حكومت اسلامی نیاز داریم و نظام اسلامی موجود را با همه ضعفهایی که دارد، مقدمهی تحقق آن عالَم میدانیم و معتقدیم بالقوه توان تحقّق آن عالَم را در خود دارد زیرا جهتگیری كلّیاش به آن سو است.
سؤال: بنده گاهی از خود میپرسم تئوریهای انقلاب اسلامی اگر اجرا نشود، چه فایدهای دارد که ما از آن دفاعکنیم؟ در پیش خود در جواب به این سؤال میگویم: «حکومت اسلامی یک حقیقت است، مثل کربلا که به خودی خود یک حقیقت است، انقلاب اسلامی ظهوری از همان حقیقت است. دفاع کردن از این انقلاب و جان دادن در راه آن، تلاش در جهت برپاداشتن آن حقیقت است. پس تلاش در راه حفظ و اصلاح این نظام یعنی تلاش در جهت شدید کردنِ ظهورِ آن حقیقت و تماس با آن حقیقت و متحدشدن با آن حقیقت» آیا این جواب را شما میپذیرید؟
جواب: بله، واقعیت این است که هرکس به این انقلاب دست داد با حقایق خوبی مرتبط شد و تا مرز شهادت، یعنی فنای در راه آن حقیقت، او را سیر میدهند.