تربیت
Tarbiat.Org

تمدن زایی شیعه
اصغر طاهرزاده

زندگی كاهنان چهره‌ی دیگر گمراهی

سؤال: با توجه به این كه روش كاهنان بیشتر با یك آرامش و جدایی از ابزارها همراه است و این درست برعكس روش فرهنگ غرب است، آیا می‌توان گفت روش كاهنان به سعادت نزدیك‌تر است؟ و آیا می‌توان گفت باطل هم شدت و ضعف دارد؟
جواب: نكته‌ی خوبی را مطرح كردید، عنایت داشته باشید كه مقصد و مقصود انسان‌ها رسیدن به حضرت اَحد است و لازمه‌ی رسیدن به چنین مقصد متعالی سیر از كثرت است به سوی وحدت، از همان طریقی كه خداوند برای بشر تعیین كرده است. حال یك وقت ملتی تماماً در كثرت دنیا گرفتار است و ماوراء اهداف خیالی، چیز دیگری مدّنظرش نیست، كه این همان فرهنگ غرب است با امیدهای واهی به ابزارهای متكثر و اهداف پراكنده. اما یك وقت مثل بعضی از كاهنان از كثرت آزاد شده و به وحدت هم منتقل می‌شوند، اما آن وحدت، وحدت حقیقی نیست. آری؛ یک وقت است شما مسلمان هستید خدا دارید، «لااله‌الاالله» می‌گویید و واقعاً به «الله» نظر می‌کنید، ولی توحیدتان ضعیف است؛ یعنی در عین تجلی نور «الله» بر قلبتان، حجاب‌هایی مانع تجلی آن نور به نحو شدیدتر بر قلبتان می‌باشد این نوع نزدیكی به وحدت، حتی در مرتبه ضعیفش كارساز است. امّا یک وقت است از کثرت به وحدت آمده‌اید، امّا به وحدت خیالی، به طوری كه معتقدید خدایی از خدایان در این عالم هست و می‌خواهید با آن تماس بگیرید، در این حالت هم به نحوی دیگر گرفتار «کثرت» هستید و رجوع قلبتان به اَحد نیست.
درست است كه این نوع از كاهنان عملاً از بسیاری از آفات دنیاییِ کثرت و اضطراب و امثال آن راحت شده‌اند، ولی اشتباهشان این است که حال خود را با حال غربی‌ها مقایسه‌ می‌کنند، می‌بینند خیلی وضع‌شان از آن‌ها خوب‌تر است. نمی‌آیند بررسی کنند ببینند آیا جواب روح خود را که طالب ارتباط با حضرت «الله» است، داده‌‌اند یا نه؟ آیا قلب را با متوجه‌كردن به یگانه‌ی مطلق، به یگانگی رسانده‌اند یا فقط آن را از شلوغی زندگی عالم مدرنیته تخلیه كرده‌اند؟ شما در این ذکر بسیار خوب ماه شعبان، هفتاد مرتبه می‌گویید: «اَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذی لااله الّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ، الْحَیُّ القیُّومُ وَ اَتُوبُ اِلَیْه»(107) یا هفتاد مرتبه می‌گویید: «اَستَغفرُ اللهَ» یعنی از «الله» تقاضا می‌كنید كه گناهان و ضعف‌های شما را ببخشد تا شایسته‌ی قرب شوید، حالا این «الله» كه مورد توجه شماست، باید سه خصوصیت داشته ‌باشد: «الَّذی لااله الّا هُوَ»، «الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ»، «الحَیُّ القَیّومُ» یعنی شما می‌گویید من دارم به یک «الله»‌ی توجه ‌می‌کنم که اولاً؛ «لااله الّا هُوَ» یعنی، تمام قطب قلب من همان یگانه‌ی مطلق است، چون شرط نجات آن است که با تمام وجود متوجه آن یگانه‌ شویم، آن‌هم با توجهی قلبی، و همان «الله»ی که یگانه‌ی مطلق است، «الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ» و «اَلْحَیُّ القَیّومُ» است. آن کاهن فکر می‌کند که گمراه نیست، در حالی‌كه گمراه است، چون قلب او به سوی یگانه‌ی مطلق رجوع نکرده در حالی که غیر از یگانه‌ی مطلق، اصلاً واقعیت مستقلی در عالم نداریم، پس در واقع به سوی وَهمیات نظر می‌كند و لذا به هیچ می‌رسد. پس به این اعتبار نمی‌توان گفت گمراهی شدت و ضعف دارد و تصور کنیم شدت گمراهی آن كاهن نسبت به یك انسان غربی، كمتر است. وقتی که انسان جهت روحش را به اَحَد نینداخت، چه دو خدا را بپرستد چه ده خدا را، از نظر عقیدتی گمراه است. این جاست که هم انسان غربی گمراه است و هم آن کاهنِ تمدن فرعون، چون وقتی گمراهی را نسبت به دوری از اَحد بگیریم، هر دو گمراه‌اند. این‌ها بالأخره خداهای کثیر را می‌پرستند، ولی اگر به اَحد رسیده ‌باشند وضعشان مثل پیروان بقیه‌ی ادیان ‌است؛ ما معتقد نیستیم که مسیحیت و یهودیت با توجه به اصل دینشان، گمراه مطلق‌اند. آری؛ در مسیر توحید، شیعه، سنّی، مسیحی، یهودی، حتی زرتشتی، این‌ها همه شدت و ضعف دارند، یعنی همه‌ی این‌ها را در وادی نجات می‌دانیم؛ هیچ‌وقت «خالِدینَ فیها اَبَداً» را برای این‌ها به کار نمی‌بریم كه بحث آن در علم كلام مطرح است.